به نام همه آنانی که از ذرهذره این خاک پاسداری کردهاند. به نام همه آنانی که امروزمان را ساختهاند. به نام شهید همت، شهید باکری، شهید باقری، شهید بابایی، شهید صیادشیرازی، شهید فکوری، شهید دوران و هزاران شهید این آب و خاک که مردانه راهی نو جستهاند و گامهایی استوار برداشتهاند به ابدیت. به نام همه آنانی که ایستادنی سبز داشتند و رفتنی سرخ.
من همسفر شراب از زرد به سرخ
من همره اضطراب از زرد به سرخ
یک روز به شوق هجرتی خواهم کرد
چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ
قرار نیست این نوشته سخنی باشد در باب جایی که ساخته شده است. قرار نیست نوشته شودکه چه حرکت بزرگی در تهران رخ داده است. این متن اصلا نمیتواند سخنی باشد به پاسداشت آغاز به کار باغ موزه دفاع مقدس، بلکه در این متن میخواهیم از زبان نسلی سخن بگوییم که در طول 8سال دفاع مقدس، کودکی بیش نبود و تنها سهمش از جنگ لرزیدنهای شبانه از یورش هواپیماهای دشمن بود و شنیدن مارشهای نظامی؛ نسلی که از جنگ تحمیلی به جز روزهای هراس و اضطراب چیزی به یاد نمیآورد؛ نسلی که تنها خاطراتش از جنگ تحمیلی رفتن پدر و برادر به جبهههاست و هراس بیپدرشدن و بیبرادر شدن.
میخواهیم در این نوشته روزهایی را به یاد بیاوریم که در آن اگر سخنی بود، برادری بود و ایثار. میخواهیم دوباره روزهایی را به یاد بیاوریم که مهربانی رواج بیشتری داشت. اگرچه کابوس موشک و راکتهای هواپیما بود، اما آنروزها زیباییهای غیرقابل انکاری هم داشت. میخواهم از زبان نسلی که این روزها پنجرهای نو برایش باز شده از آن روزها سخن بگوییم. دیدن برادران مان در سنگرها و به خون نشستنشان، شاید دوباره روزهایی را به یادمان بیاورد که چندان خاطره روشنی نداریم از آن.
شاید این پنجره تازه بتواند ما را به روزهایی ببرد که نسل پیش از ما، در آن روزها سخت ایستادند. اگر پا بگذاری در این آستانهها، اگر 7 وادی را فارغ از ازدحام تهران بجویی، روزهایی را مییابی که میگویند انسانساز است؛ روزهای سخت و دشواری که بر این ملت گذشت. اگر بر این آستانه بگذری، پایداری فرزندان این آب و خاک را میبینی که برای یافتن آیندهای بهتر در مسیری گام گذاشتند که تا ابدیت جاری است. اینجا قرار است پنجرهای باشد به روزهایی که از سر این مرز و بوم گذشته است؛ پنجرهای که سهم ما را از آنروزها بیشتر میکند؛ روزهایی که آفتابیتر است.
نوشیدن نور ناب کاری است شگفت
این پرسش را جواب کاری است شگفت
تو گونه یک شهید را بوسیدی
بوسیدن آفتاب کاری است شگفت
* شعرها ، اثر زنده یاد قیصر امین پور است.