از این رو، این شورش را میتوان پژواک فریاد برای آزادی در خیابان حبیب بورقیبه در تونس و میدان تحریر در قاهره دانست. اما یمن نمایشدهنده یک ویژگی برجسته است. این بههمپیوستن وحدت- تفرقه است که به توانمندی مردم در حالحاضر شکل میدهد و آن را از نو میسازد و دائما سیاست را که درون پیکره سیاستمداران یمنی ساخته میشود، به هم میزند. یمنیها احساس میکنند نوعی از رفیقبازی و دودمانگرایی که صالح و اعوانش طراحی کردهاند، توهین به آنان است. نیروهای متنوعی که صالح در اختیار داشت و مهار شده بودند، یا از طریق فریب، پول و حتی خشونت برای منافع خود از آنان استفاده میکرد، امروز عمدتا علیه وی صفآرایی کردهاند.
یمن از هر جهت قابل توجه است. این کشور ملغمهای از رنگ، چشمانداز، منطقه، فرقه، قبیله، سنت، ایدئولوژی، تاریخ و هویت است. مردمشناسان اگر میخواستند، میتوانستند غذای فکری خوبی برای خود در این کشور بیابند اما اگر با عینک سیاسی تنگنظرانهای به یمن نگاه کنیم، اینگونه نیست. اگر دولت را شری ضروری تلقی کنیم، هیچ کجا این امر بهتر از یمن صدق نمیکند. از این رو، تجویز الگوی دولتگرایی به سبک غربی در چنین جغرافیای انسانی غنیای به معنای هدر دادن تنوع است.
این تنوع به امکانی به خصوص برای تفرقه انداختن و حکومت کردن تبدیل شده است؛ یعنی همان کاری که صالح هوشمندانه صورت داد تا بازنشستگی خود را پس از 33سال به تأخیر بیندازد. صالح مانند بنعلی و مبارک از سالهای طولانی در قدرت بودن سرمست بود.
فشرده کردن یمنهای بسیار و تبدیل آن به یمن واحد به اسم وحدت ملی، نظم، ثبات و قانونمداری یکی از روشهای برجسته و گفتمان روشمند خاص صالح و اعوان وی بوده است که با حمایت ضمنی و صریح غرب قدرت را بدیهی انگاشته و آن را به هنر حفظ خود بدل کرده بود. رئیسجمهوری-پیشوا، رئیسجمهوری- ژنرال، رئیسجمهوری- رئیس قبیله، رئیسجمهوری- رئیس امور دارایی و رئیسجمهوری- مستبد همگی در یک چهره متبلور شده بود؛ یک چهره واحد که حلقههای متحدالمرکز قدرت را با خویشاوندی و پادشاهی و نیز با رشوه و اوباشگری به خود اختصاص داده بود. در اینجا من دولت هستم، شعاری ناگفته است که مولفههای آن را بیم و بحران تشکیل میدهد؛ یعنی رانتگرایی حکومتهای استبدادی. اکثر یمنیها برای تکرار ساقط کردن بنعلی و مبارک بسیج شدهاند، هر چند که خودشان بحرانهای تنگنظرانه را در مبارزه با صالح بهعنوان منابع سیاسی به کار گرفتهاند.
توانمندسازی مردمی آنان گواه توان بالقوه خلاقانه وحدت در عین کثرت است. بذر قیام یمن از نیمه سال 2007 آشکار شد که اعتراض فرماندهان جنوب علیه برکناریهای غیرقانونی شکل گرفت. این اعتراضها تا اواسط سال 2009 در استانهای جنوبیالضالع و لهج بالا گرفت. در آن زمان، شورشی که ماهیت غیرمذهبی نداشت، بر آتش نافرمانی علیه مرکز در تپههای استان سعده میدمید.
شورش حوثیها ریشه در تجدید حیات دینی داشت که در وهله اول واکنشی به وهابیگری و سلفیگری و در وهله دوم واکنش به خشونت حکومت مرکزی بود که به گلایههای واقعی آنان در زمینه حاشیهنشینی بیتوجه بود. گزافه نیست که بگوییم در یمن، مفهوم دولت غیرمدنی چیز غریبی نیست. رشد نهادهای مدنی و فعالیتهای مدنی تا حدی واکنش به روشهای حذفی، خشونت، حامیپروری، رفیقبازی و تمایلات دودمانی است. جنبشها و چهرههایی که امروز علیه حاکمیت صالح صفآرایی کردهاند، همگی در احساس قربانی بودن و حاشیهنشینی سهیم هستند. تکثرگرایی ویژگی نیروها و نواهایی است که جریان اعتراض اخلاقی را که امروز قدرت مردم را از دل میدان تغییر مینمایاند، تشکیل میدهد. متحدان نزدیک، خویشاوندان و حامیان از اطراف صالح پراکنده شدهاند؛ یک نمونه، ژنرال علیمحسنالاحمر از قبیله خود صالح است.
الجزیره