نویسنده مهمان طاهره ایبد است که همراه آقای پغورقاتی به دوچرخه میآید! راستش قرار است این داستان را بخواند و آناهیتا آزادگر، کوثر انجلاسی، بهمن ایلاتی، حورا جوادی، پارمیس رحمانی، زینب سبزعلی، امیرحسین شریفی، مینا صیادی، مهشید فنودی، غزل محمدی، مهناز محمدی، فرناز میرحسینی و نغمه موروعی آن را گوش کنند و دربارهاش حرف بزنند.
-
تم داستان
مهناز صبحت را شروع میکند. «داستان نمادین و سمبلیک است، ولی نویسنده میتوانست برای بهتر شدن کارش از اشیایی که در زندگی آقای پغورقاتی وجود دارد، بهتر استفاده کند. مخصوصاً با توجه به تم داستان. بهنظر من داستان در شکل فعلی انگار چیزی کم دارد.»
ایبد در جواب مهناز میگوید: «حرفت کاملاً درست است. شاید الان چیزهایی کم داشته باشد، اما باید توجه کنی که این قسمت، بخشی از یک مجموعه است. مجموعهای که یک شخصیت ثابت دارد و در هر داستان بین اشیای اطراف او جابهجاییهای صورت میگیرد. پغورقاتی آدمی است که فقط خودش برایش مهم است و به دیگران توجهی ندارد.»
-
گروه سنی
آناهیتا به نکتهای اشاره میکند که ارتباط مستقیمی با گروه سنی نوجوان دارد. «داستان قشنگ و جذابی است. نثر روانی هم دارد، اما احساس میکنم که جان بخشی به اشیا آن را کمی کودکانه کرده است.»
زینب که کنار آناهیتا نشسته هم موافق است و این را هم میگوید که برخورد مأموران کلانتری با پغورقاتی مثل بقیه است، درحالیکه چیزی که پغورقاتی به مأمورها میگوید غیرعادی است.
مهشید هم تأیید میکند: «از نظر گروه سنی، داستان با من ارتباط برقرار نکرد. مثلاً برای من خیلی مهم است که بدانم جای آینه و شیشه چگونه عوض میشود.»
طاهره ایبد در جواب این سه نفر روی این نکته انگشت میگذارد که برای درک درست زندگی پغورقاتی باید تمام مجموعه را خواند.
-
گمشدگی
مینا سؤالی طرح میکند: «متوجه نشدم دلیل گم شدن خود آقای پغورقاتی چی بود. آیا به صرف اینکه به اشیای اطرافش بیتوجه است، این اتفاق برایش میافتد یا موضوع دیگری در میان است؟»
نویسنده هم میگوید: «در استان فارس به آدم گیج پغور میگویند. شخصیت این داستان آدمی گیج و آشفته است و هیچوقت نمیتواند تشخیص بدهد چرا جای اشیا عوض شده.»
مینا میخواهد بداند که این گیجی و گمشدگی سرانجام به پایان میرسد و آقای پغورقاتی به خودش میآید یا نه؟ و خالق پغورقاتی چون نمیخواهد پایان مجموعه لو برود، چیزی نمیگوید!
-
فضاسازی
نوبت به پارمیس میرسد: «داستان فضاسازی موفقی دارد. فضای داستان چنان خوب توصیف شده که آدم میتواند آن را خط به خط در ذهن خودش تصور کند. ولی انتظار داشتم وقتی جای آینه و شیشه عوض میشود، نوعی کلافگی و سرگردانی برای پغورقاتی پیش بیاید.»
غزل نام داستان را دوست دارد، اما درباره فضاسازی میگوید: «کاش فضاسازی داستان هم مثل خود شخصیت بود؛ مثلاً اگر وسایل خانه آقای پغورقاتی مثل وسایل مردم عادی نبود خیلی بهتر میشد.»
-
طنز داستان
کوثر صحبتش را با اشاره به کتابهای طنزی که برای نوجوانان چاپ میشود شروع میکند. او میگوید که کمتر به آثاری برخورد کرده که طنز واقعی باشند و بتوانند با مخاطب خود خوب ارتباط بر قرار کنند. اما این داستان علاوه بر لبخندی که بر لب مینشاند، چیزی را مورد نقد قرار میدهد. داستان هم نوش دارد و هم نیش.
صبحت کوثر باعث میشود چند دقیقهای بحث درباره طنز در ادبیات و سینما و رسانهها اوج بگیرد. ایبد هم میگوید: «متأسفانه در خیلی جاها لودگی به جای طنز نشسته است.»
شاید اگر چنین بحثی پیش نمیآمد و کسی نظر امیرحسین را درباره طنز این داستان نمیپرسید، او تا آخر ساکت میماند. امیرحسین درباره اینکه خانم ایبد چهقدر توانسته به طنز واقعی وفادار بماند، میگوید: «من بیشتر از داستانهای طنزی خوشم میآید که با گفتوگو پیش میرود.»
نویسنده درباره دو نوع طنز کلامی و طنز موقعیت توضیح میدهد و میگوید: «من سعی کردم که داستان را با طنز موقعیت پیش ببرم.»
-
دیالوگها
نوبت بهمن است که سکوتش را بشکند و بگوید: «دیالوگهای داستان طوری بود که میشد از روی دیالوگ یک نفر حدس زد که نفر دوم چه میخواهد بگوید.» به نظر بهمن این نقص داستان است.
طاهره ایبد در جوابش میگوید: «سعی کردهام که دیالوگها کنشی باشند و چیزی که تو گفتی پیش نیاید. مطمئناً در بخشهای دیگر مجموعه آقای پغورقاتی کار بهتر از این پیش خواهد رفت.»
برای فرناز جالبترین قسمت داستان جایی است که روی آینه ترک میافتد. به نظر او این اشاره ظریفی است به نکتهای مهم. فرناز میگوید: «پغورقاتی آدم شلخته و بینظمی است و در نتیجه طبیعی است که خودش را گم کند. پایان داستان هم طنز ظریفی دارد که خیلی جالب است.»
-
یک سؤال
اما مهناز همچنان روی حرف خودش است؛ اینکه نویسنده در همین قسمت هم میتوانست بیشتر روی اثرش کار کند تا سطح آن بالاتر برود. او یک سؤال هم مطرح میکند: ««چرا آینه فقط آن روز خاص ترک برمیدارد؟ مگر روزهای دیگر آقای پغورقاتی با او چنین رفتاری نداشته؟»
ایبد در جواب میگوید: «ما در زندگی مشکلات زیادی داریم که فقط در یک لحظه خاص بروز میکنند و خودشان را نشان میدهند. آینه هم اینطوری است. آن روز خاص دیگر طاقت نمیآورد و ترک برمیدارد.»
مهناز که هنوز قانع نشده: «اما باید این مسئله در داستان بیاید.» نویسنده هم میگوید: «اگر دقت کنی این موضوع در داستان توضیح داده شده. آن روز خاک زیادی روی آینه نشسته بود و آقای پغورقاتی نمیتوانست جوش روی صورتش را ببیند.»
-
پایان
در دقیقههای آخر جلسه بچهها میخواهند اطلاعاتی از چگونگی کار نویسنده بهدست بیاورند که مهناز درباره شیوه کار او و اینکه چه زمانی سبک خود را پیدا کرده، سؤال میکند، سؤالی که انگار سؤال همه است.
ایبد میگوید که اولین اثرش داستانی جدی درباره جنگ و در حوزه بزرگسال بود، ولی وقتی وارد حوزه کار کودک و نوجوان میشود، متوجه میشود که در کارهای طنز و کارهای مجموعهای موفقتر است. مجموعهنویسی جدی را با «ماجراهای خانواده آقای چرخشی» شروع میکند؛ مجموعهای که ابتدا در دوچرخه چاپ میشد و بعد تبدیل به کتابی مستقل شد.
***
- طاهره ایبد اگرچه نویسندگی را با ادبیات بزرگسال آغاز کرده، اما خیلی تغییر جهت داده و امروز نامیآشنا در ادبیات کودک و نوجوان است. برای شناخت او کافی است سرکی به نشریات کودک و نوجوان بکشید. او در مجلات مختلف از جمله «سروش نوجوان» و «آفتابگردان» مسئولیتهایی داشته، حدود 65 کتاب نوشته و جایزههایی که گرفته کم نیستد. «ماجراهای خانواده آقای چرخشی»، «لاکپشت ترسو» (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)، «آدم برفی دیوانه»، «المشنگه» (منادی تربیت)، «داستانهای یک قل دو قل»، «عمونوروز بازنشسته میشود» (به نشر) ،« گربه کاغذی» (نشر شهر)و « یکی بود یکی نبود» (علمی، فرهنگی) نام تعدادی از کتابهای طاهره ایبد است.