این حرفها و نوشتهها چندان بیربط نیست و به پایتختی برگزیدهشدن تهران در نوروز سال 1200 هجریقمری و بر تختنشستن آغامحمدخان قاجار، مؤید این گفته و نوشته است. بنیانگذار حکومت تقریبا یکونیم قرنی قاجار، خود، مهاجر بود و اصلیت و تبارش به طوایف ترکمن بازمیگشت و اعوان و انصارش نیز زاده تهران نبودند.
طی سالهای 1305 تا 1330 شمسی، بهرغم تمامی تلاشهای استاد اسماعیلخان مهرتاش برای جا انداختن «بیات تهران» به عنوان موسیقی مردم این شهر که نماد عینی آن را در برخی از فیلمهای فارسی دیدهایم و به رغم هنرنماییهای هنرمندانی همچون ملکه حکمتشعار، عبدالعلی همایون، حسین خواجهامیری(ایرج) و هنرمند خوشصدای معاصر محمدصفار منتشری، هرگز این تلاشها آنگونه که باید و شاید به ثمر ننشست و تهران همچنان فاقد موسیقی خاص خود است و این در حالی است که تمامی استانهای کشورمان از سیستان و بلوچستان گرفته تا خراسان بزرگ در شرق و کردستان و آذربایجان عزیز در غرب و لرستان و بختیاری در مرکز کشور و همچنین مازندران و گیلان در شمال و هرمزگان و بندرعباس و خوزستان در جنوب، دارای ملودیهای خاص محلی هستند و با به صدا درآمدن هر ساز محلی، بهخوبی میتوان پرنده دل را به پرواز درآورد و به آن سرزمینها برد.
اگر گیلک و لر و کرد دارای زبان و اصفهانی و خراسانی صاحب لهجه هستند، تهران به طور کلی فاقد هر دو است و شاید بتوان در مورد لهجه تهرانیها، دستکاری و کوتاه و ابترکردن حروف کلمات را به گونهای لهجه نامید که «از» را «اَ» تلفظ کرده و با شکستن کلماتی همچون «آمد» به «اومد» و «استاد» به «اوستا» و از این قبیل لهجهای دست و پا کردهاند، اما به هر صورت تهران بهرغم 800کیلومتر مربع وسعت در سطح و 4-3برابر این میزان در ارتفاع و جمعیتی بیش از 5-4 استان کشور، عاری از موسیقی و زبان و لهجه است، اما میوه، اینگونه نیست و میوهها و سبزیهای تابستانی و زمستانی تهران، اگر بهتر از نمونههای دیگر شهرها و استانهای کشور نبوده باشد، به یقین بدتر نیستند و یا به زبان بهتر هنوز هم از بهترینها هستند.
انار، انجیر، گردو، خرمالو، انگور، زردآلو، گیلاس، آلبالو، شفتالو، گوجهسبز و تمامی سبزیهای شناخته شده و نه محلی مثل شوشاق یا چوچاق مازندرانیها و گیلانیها و آویشن شیرازیها و بولاغاوتی آذریها و... در تهران به خوبی بهعمل میآمدند و هنوز هم بهرغم آلودگی شدید هوا و تأثیرگذاری مستقیم بر چگونگی رشد و نمو گیاهان و عدم به بارنشینی درختان، خرمالوی تهران، در تمام کشور بینظیر و بدون رقیب است. خرمالوی تهران، ریز، نارنجی پررنگ و فاقد هسته و بسیار شیرین است ؛ در اواخر پاییز و ماه آذر به نهایت پختگی رسیده و «شب یلدا»ی تهرانیها، بدون خرمالوی تهرانی، معنا و مفهوم ندارد.
انجیر نیز در تهران به منتها درجه مرغوبیت میرسید و نمونه سبز و درشت آن در اواخر مهرماه به بازار میآمد و پس از انجیرهای ریز و خوشمزه زردرنگ- اصطلاحا یزدی- کام مردم تهران را شیرین میکرد. در میان انواع و اقسام انگور، 2نوع یاقوتی و عسکری آن که اولی برای تهیه کشمش پلویی و دومی برای کشمش سبز بسیار مناسب هستند، نوبرانه اواخر بهار و همراه همیشگی مردم با نخودچی گل در زمستان بودند؛ گردوی تهرانیها نیز کم از نوع تویسرکانیاش نداشت.
تا قبل از لولهکشی آب در آبانماه سال 1334 و توسعه استفاده از برق در 2دهه 30 تا50، همزمان با فرارسیدن پاییز، ساعات کار کسبه، محدود به طول مدت روشنایی روز بود و با غروب آفتاب، در و تخته مغازهها به هم جفت میشد و کسبه راهی خانه میشدند و فقط در این میان طوافیهایی که دهانگیره میفروختند، تک و توک در خیابانها دیده میشدند.
لبوفروش، باقلافروش، سنگینکفروش( نوعی حبوب و بنشن شبیه نخودفرنگی و با رنگی متمایل به طوسی و بسیار ثقیلالهضم) و شغلمفروش سرما و سردی را از بدنها دور میکردند؛ چه، بسیاری از کسبه که در طول بهار و تابستان به شغل «شربتآلاتفروشی» اشتغال داشتند و از انواع و اقسام شربتآلات همچون آلبالو، ریباس، بیدمشک و امثالهم بهدست مشتری داده و کامشان را با فالوده شیرازی و بستنی سنتی دارای ثعلب (کتیرای برگرفته از گیاه گون) و هل و گلاب و زعفران و خامه شیرین میساختند، با فرارسیدن پاییز، با رویآوری به «دهانگیره» فروشی، پاتیلهای آش، شیربرنج و فرنی را از صبح علیالطلوع بار میگذاشتند تا مردم گرم و سرحال به محل کار خود روانه شوند. یادتان نرود که مردم تهران، برخلاف روزگار ما، سحرخیز بودند و خوردن صبحانه در راه، از کارهای رایج مردم بود.
در آن روزگــاران، بــرخـی مشاغل، فصلی بود و از جمله این مشاغل «میوهفروشی» بود که «جاسنگین»ها و دارای حسن شهرت و سابقهدارهایشان، پس از شب یلدا، تا دومین ماه بهار، در دکان را تخته کرده و خانهنشین میشدند.
میوه در تهران با «چاغاله بادام» شروع میشد و با «زالزالک» خاتمه مییافت و میوهفروشیهای اصیل از فروش این دو میوه نوبرانه خودداری میکردند و هر چه که روزهای پاییز میگذشت و میوهها کم و کمتر میشدند، آنان دکان خود را محدودتر میکردند.
در واپسین ماه تابستان، میوههای سردرختی رو به اتمام میگذاشتند و دیگر خبری از زردآلو و هلو و شفتالو و امثالهم نبود و کمکم سیب شمرانی و بعدها سیب تخملبنانی به بازار میآمد. خربزه مشهدی و گرگاب اصفهانی دیگر یافت نمیشد اما کدخداحسینی و ورامینیاش در دسترس بود و هندوانههای محبوبی و خانمی در بساط میوهفروشیها پیدا میشدند. کمکم سروکله ازگیل و خرما نیز پیدا میشد و این در حالی بود که تک و توک انجیر یزدی را تا نیمههای پاییز میرساندند.با فرا رسیدن آذرماه، دیگر خبری از میوههای تابستانی نبود و انار به میوههای زمستانی به همراه مرکبات افزوده میشدند و مردم اصلا آناناس و گریپفروت را نمیشناختند اما دارابی و توسرخ و بادرنگ- با بالنگ اشتباه نشود- از جمله دیگر مرکباتی بودند که امکان داشت در میوهفروشیهای چهارراه سرچشمه- و بعدها بهجتآباد- یافت شوند ولی بازار انواع و اقسام خشکبار و تنقلاتی از این دست بسیار گرم بود و ترشی لیته با دمپختک، یک غذای کاملا زمستانی را تشکیل میداد و ترشی «هفتبیجار» هم جزو لاینفک سفرهها و چاشنی پاییزی و زمستانی بود.
عموم مردم با «شوری گذاشتن» رابطه چندانی نداشتند و بعد از سال1320 شمسی، استفاده از خیارشور و گلکلم شور رواج یافت و نسل ساندویچ خور بدینگونه پا گرفت. یادتان نرود که بسیاری از اینگونه کارها و استفاده از سوسیس و کالباس به عنوان غذا، رهاورد اشغال ایران توسط متفقین و بسط فرهنگ مصرفی، بهخصوص کالاهای تولیدی آمریکایی بود و هست.
ذخیرهسازی سوخت- زغال و گلولهزغال بر کرسی- باید در تابستان و فصل فراوانی زغال صورت میگرفت وگرنه زغالآبزده، در پاییز و زمستان، علاوه بر سنگینی و گرانیقیمت، به کار گرمای خانهها نمیآمد. در خانه اعیان و اشراف استفاده از بریکت- مخلوط مازوت با زغالسنگ- رواج داشت. اغلب سبزیها و میوهها خشک میشدند تا به کار پاییز و زمستان بیایند و در این میان بلونیهای ردیف شده در کنار دیوار حیاط خانهها که مملو از انواع زالزالک ترشی، سیرترشی، پیازترشی، ترشی لیته و هفتبیجار بودند، بسیار چشمنواز میآمدند. انبار کردن سیبزمینی و پیاز هم از کارهای رایج بود، چرا که با باریدن یک برف، راهها بند میآمد و دیگر خبری از سیبزمینی و پیاز هم نبود، هر چند پیاز را به صورت سرخ کرده، خانمها در خانه ذخیره میکردند.
قرمه کردن گوشت نیز تا قبل از رواج استفاده از یخچال در دهه40، نزد برخی از خانوادههای قدیمی معمول بود و عمده غذای مردم در فصول سرد سال، آش، به خصوص نوع شلهقلمکارش بود و قاقالیلی بچهها برای پاگذاردن به مدرسه و یا ساکت نشستن در خانه، نخودچی، کشمش، توت خشک، انجیر خشک و سنجد بود که علاوه بر حفظ سلامتی، به تقویت استخوانها کمک زیادی میکرد.