خط لوله موسوم به جریان جنوبی (South Stream) بناست از مبدأ روسیه و از طریق آبهای سرزمینی ترکیه در دریای سیاه به بلغارستان وارد شده و از آنجا شاخه شمال غربی آن به صربستان، مجارستان و اتریش و شاخه جنوبی آن به یونان و ایتالیا کشیده شود همچنین شاخه شمال غربی این خط لوله، بناست از مجارستان به اسلوونی و از آنجا به شمال ایتالیا و نیز به کرواسی امتداد داده شود.
پیشبینی شده که این خط لوله با صرف هزینهای بین 19 تا 24 میلیارد یورو - که 6/8 میلیارد یوروی آن شامل هزینه احداث چهار خط موازی از بستر دریای سیاه میشود - تا سال 2015 میلادی وارد مرحله بازدهی شود ساخت اولین بخش خاکی این خط لوله، در سال جاری (2012 میلادی) در خاک صربستان شروع شود.
با این توضیح کلی، اکنون سوال این است که اولا ویژگیهای کلی این خط لوله چیست و چگونه این ویژگیها نمایهای متفاوت از خط لوله نابوکو را به دست میدهند؟ و بالاخره اینکه تلویحات سیاستی ناشی از این خط لوله، چگونه ژئوپلتیک گازی خزر و دیپلماسی ایران در اروپا را - بهویژه پس از اکتشاف اخیر ذخایر گازی در بخش ایرانی دریای خزر - تحت تأثیر قرار میدهد؟ در مجال حاضر این پرسشها به اختصار مورد بحث قرار میگیرند.
دادههای میدانی خط لوله جریان جنوبی
خط لوله جریان جنوبی در پی امضای تفاهمنامهای برای ساخت آن، بین مدیرعامل شرکت ایتالیایی انی و معاون گازپروم در تاریخ 23 ژوئن سال 2007 در رم تولد یافت. با این حال، ریشه این موضوع را میتوان در موافقتنامهای جستوجو کرد که به امر امکانسنجی کشیدن خط لولهای از بلغارستان به مقصد صربستان اختصاص داشته و بین مقامات روسی و صرب در 20 دسامبر سال 2006 به امضا رسید.
انی و گازپروم در 22 نوامبر سال 2007 شرکت مشترکی با سهام مساوی درباره بازاریابی و امکانسنجی خط لوله جریان جنوبی تأسیس کردند و این شرکت را در 18 ژانویه سال 2008 به نام شرکت جریان جنوبی در سوئیس به ثبت رساندند.
سپس مقامات گازپروم به سه رشته اقدامات مکمل - که خط لوله یادشده را از مرحله رویا به واقعیت نزدیک میکرد - دست زدند؛ نخست توافقات دوجانبه با کشورهای جنوب شرقی اروپا در خصوص تأسیس شرکت سرمایهگذاری مشترک با سهام مساوی جهت ساخت و مدیریت بخشهایی از خط لوله جریان جنوبی که از مناطق سرزمینی آنها عبور میکند.
سپس ایجاد یک موافقتنامه چتری با حضور همه کشورهای مسیر خط لوله و نهایتا ساماندهی سازندگان و شرکای بخش آبی خط لوله و امضای توافقنامه با ترکیه جهت عبور این خط لوله از آبهای سرزمینی ترکیه در دریای سیاه.
به این ترتیب در فاز اول در تاریخ 18 ژانویه سال 2008 موافقتنامهای بین شرکت گازپروم و شرکت بلغارگاز به امضا رسید. این موافقتنامه در تاریخ 25 ژوئیه سال 2008 از تصویب پارلمان بلغارستان گذشت. به فاصله یک هفته بعد در تاریخ 25 ژانویه سال 2008 بین گازپروم و صربیاگاز از یکسو و گازپروم و شرکت مول مجارستان از سوی دیگر، موافقتنامههای مشابهی امضا شد و بنا شد مخزن ذخیرهسازی گاز طبیعی نیز در خاک صربستان و بعدا در خاک مجارستان برای این خط لوله احداث یا در نظر گرفته شود.
سه ماه بعد یعنی در تاریخ 29 آوریل سال 2008 موافقتنامه دیگری بین روسیه و یونان به امضا رسید. این کشورها یعنی ایتالیا، بلغارستان، صربستان و یونان از طریق شرکتهای گازی خود با گازپروم در شهر شوسی در 15 ماه مه سال 2009 قرارداد چندجانبهای را در خصوص ساخت خط لوله جریان جنوبی به امضا رساندند.
سپس امتداد خط لوله جریان جنوبی از سوی گازپروم به اسلوونی و کرواسی مدنظر قرار گرفت و در تاریخ 14 نوامبر 2009 با اسلوونی و در تاریخ دوم مارس سال 2009 با کرواسی موافقتنامههایی به امضا رسید. در 19 ژوئن سال 2010 شرکت برق فرانسه به انی و گازپروم در ساخت خط لوله جریان جنوبی پیوست و در 16 سپتامبر سال 2011 شرکتهایی که در ساخت بخش آبی خط لوله شرکت خواهند کرد، موافقت کردند که 50 درصد سهام مالکیت این بخش از خط لوله - شامل 900 کیلومتر - به گازپروم، 20 درصد آن به شرکت انی و به شرکتهای برق فرانسه و وینترشال آلمان هر یک 15 درصد از سهام خط لوله اختصاص یابد.
همچنین نخستوزیران روسیه و ترکیه در تاریخ ششم آگوست سال 2009 پروتکلی را در خصوص عبور خط لوله جریان جنوبی از بخش آبهای سرزمینی ترکیه در دریای سیاه امضا کردند که در 28 دسامبر 2011 دولت ترکیه موافقت نهایی خود را دراینباره اعلام کرد. این خط لوله بناست سالیانه 63 میلیارد مترمکعب گاز طبیعی را به مقصد جنوب و مرکز اروپا حمل کند.
تفاوت خط لوله جریان جنوبی و خط لوله نابوکو
مهندسی طراحی اجتماعی خط لوله جریان جنوبی چند نکته را برای ما روشن میکند و ماهیت خط لوله یادشده را تا حدی در تقابل با ماهیت خط لوله نابوکو قرار میدهد. اولا انعقاد موافقتنامههای دوجانبه گازی با کشورهای مسیر خط لوله و بعد جمع کردن آنان در زیر چتر یک موافقتنامه چندجانبه که در همه آنها محور اساسی، شرکت گاز پروم روسیه است، نشان میدهد که این خط لوله را نه ژنتیک بلندمدت میدان نیازهای گازی اروپا که اضطرار کوتاهمدت گازی جنوب شرقی اروپا از سویی و نگرانی برخی دولتهای اروپایی از عاقبت دیپلماسی گازی مردد اتحادیه اروپا و سودجویی شرکتهای وابسته به آنان از سوی دیگر و در آخر، میل روسیه به ایجاد امپراتوری گازی این کشور در اروپا و بهرهبرداری از آن به وجود آورده است.
حس اضطرار فوق را میتوان در تقویم زمانی تحولات خط لوله جریان جنوبی و آغاز رایزنی درباره آن از جنوب شرقی اروپا دید؛ کشورهایی که در واقع بیشترین آسیب را در خلال قطع جریان گاز طبیعی از روسیه به مقصد اروپا در ژانویه سال 2009 دیدند.
روسها در مهندسی خط لوله فوق، اقدامات دیگری را نیز در نظر گرفتند که نشان میدهد این خط لوله، یک خط لوله کاملا متأثر از ملاحظات ژئوپلتیکی است؛ اولا پیشنهاد اولیه روسها این بود که شبکه گاز ملی بلغارستان در خط لوله جریان جنوبی ادغام شود.
گرچه به واسطه تقاضای بلغارها این پیشنهاد ملغی شد اما با توجه به موقعیت جغرافیایی کلیدی بلغارستان، روشن بود که معنای چنان پیشنهادی چه میتوانست باشد. دوم آنکه روسها طرح اولیه خود مبنی بر عبور خط لوله جریان جنوبی از بخش آبهای سرزمینی اوکراین در دریای سیاه را تغییر داده و بنا دارند آن را از بخش آبهای سرزمینی ترکیه عبور دهند.
اوکراین مایل بوده توافق دراینباره را به موافقت دولت روسیه با عبور خط لوله جریان سفید - که بناست گرجستان را از طریق دریای سیاه به اوکراین وصل کند - از آبهای سرزمینی روسیه در دریای سیاه منوط کند. روشن است که تلویحات ژئوپلتیکی ناشی از احداث خط لوله جریان سفید چیست.
سوم اینکه خط لوله جریان جنوبی برخلاف خط لوله موسوم به جریان آبی از خاک ترکیه عبور نمیکند. ترکیه در سالهای اخیر به تبعیت از زورآزمایی گازی روسیه در اروپا، آموخت که چگونه باید موقعیت خود را از یک هاب طبیعی توزیع گاز منطقهای به موقعیت دارنده منابع گازی نداشته، ارتقا دهد و به همین دلیل گاهی به مسوولان ایرانی اصرار میورزد که ایران گاز صادراتی خود را در مرز ترکیه تحویل آن کشور داده و به فرآیند صادرات گاز از نقطه مرزی به بعد کاری نداشته باشد؛ امری که میتوان از آن به محلی کردن نقش گازی ایران در دیپلماسی یاد کرد.
البته مسوولان نفتی ایران هم که گاهی به طور سنتی به کار در بازارهای پیشرفته و تکاملیافته نفتی عادت کردهاند و بیشتر از منظر بازاریابی و سادهسازی امور به موضوعات پیچیده مینگرند، ممکن است از این طرحها خوششان بیاید و مایل نباشد در امور پیچیده ژئوپلتیک گازی و همپیوندیهای پردردسری که از این ماده حیاتی در گذر زمان برمیآید، درگیر شوند.
چهارم اینکه مسوولان روسی ممکن است به ناهماهنگیهای اتحادیه اروپا در امر دیپلماسی انرژی این اتحادیه، چند تکه شدن موزاییک تصمیمات گازی این اتحادیه و مشکلات مالی فرا روی طرحهای پرهزینه گازی پی برده باشند. بنابراین در تبلیغات خود، یک ویژگی مهم خط لوله جریان جنوبی را آماده بودن منابع مالی مورد نیاز این خط لوله معرفی میکنند. آنها از حضور شورویایی خود در جنوب شرقی اروپا بهره برده و با تکتک کشورهای مسیر خط لوله قراردادهای دوجانبه گازی امضا کردهاند. از سوی دیگر در بخش آبی پروژه که هزینه سنگینی را تحمیل میکند، از شرکای توانمند اروپایی بهره برده و سخاوتمندانه مالکیت خط لوله را در آن بخش با آنها تقسیم کردهاند.
در عین حال کمتر اشاره میشود که اولا ممکن است خط لوله جریان جنوبی دوبرابر خط لوله نابوکو هزینه ساخت در برداشته و بخش آبی آن به طول 900 کیلومتر با هزینه سنگین 6/8 میلیارد یورویی مواجه است. ثانیا این خط لوله در صورتی که به منابع گازی روسیه متکی باشد، در واقع گاز جدیدی را برای اروپا به وجود نمیآورد بلکه گاز دریافتی اروپا را تا حد زیادی -به ویژه در صورت عدم مشارکت تولیدکنندگان گازی اصیلی مانند ایران - از مسیر اوکراین به مسیر دریای سیاه جابهجا میکند.
پنجمین نکته این است که طراحی این خط لوله به گونهای پیش رفته که اولا این خط لوله را به صورت مجموعهای از موزاییکهای بههمپیوسته ژئوپلتیکی درآورده که در همه آنها حضور ژئوپلتیک و مصلحتی روسیه است که برای همیشه باقی خواهد ماند. حال سوال این است که چه اتفاقی افتاده که اتحادیه اروپا دراینباره ساکت است؟ الگوی انعقاد قراردادهای دوجانبه در خصوص مالکیت و مدیریت بخشهایی از خط لوله که در خاک یک کشور قرار گرفتهاند، چشمانداز گسترش خط لوله را بر همین منوال به تمام کشورهای دیگر نیازمند گاز در اروپا در پی خواهد داشت.
این موزاییکهای گازی پس از تکمیل، اروپای مرکزی و جنوبی را به صورت بخشی از یک رینگ گازی بزرگ درخواهد آورد که درست است چنین رینگی امنیت عرضه گاز در اروپا را بالا خواهد برد اما به طور همزمان، روسیه را بر اریکه امپراتوری تنها قدرت فعال و مایشای گازی در اروپا خواهد نشاند زیرا بخش شمالی این رینگ گازی قبلا توسط روسیه و گازپروم ساخته و تغذیه شده است. اخیرا راهاندازی خط لوله جریان شمالی نیز به اقتدار گازی روسیه کمک بیشتری کرده است. سوال این است که اروپا چگونه میخواهد چنین قدرتی را مهار کند؟
بنابراین در حالی که روسها مایلند اینگونه وانمود کنند که توجهات گازی خود را از اروپا به سوی شرق؛ یعنی به سوی چین و آسیا معطوف کردهاند و بنابراین علاقهای به گازرسانی بیشتر به اروپا ندارند و بلکه خط لوله جنوبی را بر اساس حفظ پرستیژ گازی و به عنوان یک اقدام سخاوتمندانه در پیش گرفتهاند، حقایق میدانی، این ادعا را تأیید نمیکنند بلکه در نقطه مقابل میتوان گفت خط لوله جریان جنوبی آخرین حلقه تکمیل امپراتوری گازی روسیه در اروپا و به گروگان گرفتن ژئوپلتیکی این قاره برای اهداف و منویات امپراتورمآبانه روسیه در آینده خواهد بود.
مگر آنکه اروپا از مکانیسمهای کنترلکننده خود در طراحی این خط لوله به شکل بیاننشده و محرمانه بهره برده باشد. پیداست پس از تکمیل خط لوله جریان جنوبی، روسها دیگر کار گازی به انجام نرسانیدهای در اروپا نخواهند داشت.
این در حالی است که خط لوله نابوکو در نقطه مقابل در طراحی سازمانی خود ترکیبی بازارمحور دارد و از این جهت ممکن است رفاه اقتصادی و امنیتی اروپا را به مراتب بیشتر تأمین کند. منتها به نظر میرسد آنچه بر بخت این خط لوله قفل زده، غفلت سردمداران اروپا و بلکه مدافع ژئوپلتیکی این خط لوله؛ یعنی آمریکا از دو نکته است؛ نخست اینکه آمریکا و غرب هنوز نپذیرفتهاند که دوره طلایی تبلیغ ارزشهای جهانشمول غربی - که بنا داشتند بنای رفیع جهانی شدن را بر آن مبتنی سازند، حداقل در چشم مردمان شرق و جنوب اروپا که یا زندگی شورویایی داشتهاند یا به واسطه قدمت تاریخی و تمدنی خود هیچگاه شاگردان ممتازی در کلاس اروپای غربی نبودهاند - سپری شده است.
همراهی دولتمردان این کشورها در اجتماعات و ائتلافسازیها به زعامت غرب اروپا و آمریکا و متحد همهجانبه ارزشهای جهانشمول غربی نشان دادن شاید بخشی از یک بازی ژئوپلتیکی و بیسروصدای دولتمردان این کشورها باشد. به نظر میرسد روسیه این نکته را به خوبی فهمیده و بر آن اساس در میدان تعاملات گازی اروپا ظاهر شده است.
نکته دوم این است که مدافعان خط لوله نابوکو مایل نیستند حقایق ژنتیکی و بلندمدت گازی منطقه و جهان را مورد اذعان قرار دهند. در چنین شرایطی چرا باید کشورهای نیازمند گاز در شرق و جنوب و مرکز اروپا، آینده امنیت انرژی خود را در سایه سیاست انتظار به خطر اندازند. وقتی ایران با ذخایر طلایی گازی و با مسیر طلایی گازی نادیده گرفته میشود، انتظار میرود اروپای نیازمند گاز چه کند؟ پیداست که سطح امنیتی آن این خواهد بود که به دعوتدارندگان گازی تن دهد که قدرت ژئوپلتیک لازم جهت رساندن گاز خود به اروپا را دارند.
پیداست اگر بنا باشد روزی این دارندگان گاز به سوی زورآزمایی گازی حرکت کنند، اولا کشورهای جنوب شرقی اروپا، موضوع اصلی این زورآزمایی نخواهند بود و ثانیا آنان به راستی حس درستی از معنا و مفهوم و تلویحات ناشی از این زورآزماییها داشتهاند و از گذشته به آن خو کردهاند. در این صورت، اگر همه چیز همینطور باشد که از آن خبر داریم، بنابراین باید بپذیریم که در این بازی ژئوپلتیکی، کسی که سرش بیکلاه خواهد ماند، باز هم آمریکا و همپیمانان اروپای غربی این کشور خواهند بود.
تلویحات سیاستی ناشی از خط لوله جریان جنوبی برای ایران
تصویر فوق، روشن میسازد که در جریان طراحی خط لوله جریان جنوبی در سطح پاییندستی و بازار توزیع گاز در اروپا، درجات آزادی سیاستی بیش از اندازهای برای شرکت گازپروم که بیش از 50 درصد سهام آن دولتی است، در نظر گرفته شده است. این امر، قدری شگفتیآفرین خواهد بود، هرگاه کاهشی در درجات آزادی سیاستی شرکت گازپروم روسیه در بخش بالادستی گاز وجود نداشته باشد. برای اینکه معنای گزاره فوق را بهتر بفهمیم، کافی است ساختار توزیع سهام خط لوله جریان شمالی را با خط لوله جریان جنوبی مقایسه کنیم. در خط لوله جریان شمالی، گازپروم 51 درصد سهام را در اختیار دارد. در بخش آبی خط لوله جریان جنوبی، 50 درصد سهام را در اختیار دارد.
در خط لوله قبلی هر یک از شرکتهای آلمانی وینترشال وابسته به بیایاساف (BASF) و اییاُان(E. ON) 5/15 درصد سهام را در اختیار دارند. در بخش آبی خط لوله جریان جنوبی، شرکت وینترشال آلمانی 15 درصد سهام را در اختیار دارد. در خط لوله جریان شمالی شرکت هلندی گس یونی و شرکت فرانسوی جیدیاف سوئز هر یک نه درصد سهام را در اختیار دارند. در حالی که در بخش آبی خط لوله جریان جنوبی شرکت ایتالیایی انی 20 درصد سهام و شرکت فرانسوی ایدیاف 15 درصد سهام را در اختیار دارند.
بنابراین ملاحظه میشود ساختار سهامداران بخش آبی دو خط لوله کاملا از حیث کشورهای شرکتکننده، شبیه یکدیگر است با این تفاوت که درباره خط لوله جریان شمالی میدانیم که دو شرکت بیایاساف و ایاُان آلمانی تقریبا بر نیمی از میادین عظیم گازی یوژنو راسکوی که بخش عمده عرضه گاز به خط لوله جریان شمالی را به عهده دارند، کنترل دارند.
در حالی که نسبت به میادینی که باید گاز خط لوله جریان جنوبی را از خاک روسیه تأمین کنند، هیچ اطلاعی از ساختار کنترل و مالکیت شرکتهای غربی شرکتکننده در بخش آبی خط لوله جریان جنوبی نداریم. به عبارت دیگر، چه دلیلی میتواند وجود داشته باشد که شرکتهای مشهور غربی در ساخت بخش آبی خط لولهای مشارکت کنند که کنترل نیمی از آن در بخش پاییندستی به دست گازپروم و نیم دیگر هم به دست کشورهای ضعیف اروپایی و عمدتا اقمار شوروی سابق باشد.
در همان حال کنترل بخش بالادستی خط لوله و مالکیت و کنترل بر منابع گازی نیز مجددا در اختیار گازپروم باشد؟ اینجا دوباره همان احتمال محلی شدن نقش گازی ایران که در داستان ترکیه گفته شد، جلوه میکند و از این فراتر، ممکن است شائبه مخفیکاری و پیمان محرمانه کشورهای شرکتکننده در ساخت و مدیریت خط لوله با چراغ سبز آمریکا را در پی داشته باشد. به هر حال اگر جز این باشد، نباید انتظار داشته باشیم که این خط لوله در عمل راه به جایی ببرد.
*مدیر گروه مطالعات اقتصاد بین الملل وزارت خارجه
همشهری دیپلماتیک