چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۱ - ۰۵:۰۳
۰ نفر

این بخت من بود که بعد از سال‌ها تصورات گوناگون درباره غار و غارنشینی، در تعطیلات نوروز گذارم به یکی از غارهای بزرگ در حوالی زنجان بیفتد؛ غاری که زمانی کوتاه از پیدایش آن می‌گذرد و اینطور که می‌گویند، هنوز هم آ‌شیانه خفاش‌‌هاست.

طنز

وقتی در مسیر طولانی و اسرار‌آمیز غار و پشت سر راهنمای خوش صحبت حرکت می‌کردم، ناگهان از سقف پر از سنگ‌های جورواجور آهکی و خیس،‌ یک پاکت نامه‌روی سرم افتاد. هراسناک به طرف بالا نگاه کردم. یک خفاش در حالی که بال‌هایش را گشوده بود با زبان بی‌زبانی، به من فهماند که نامه یا همان شکوائیه‌اش را به جایی برسانم، بلکه گشایشی در زندگی این حیوان و همنوعانش پیدا شود. در اولین فرصت و زمانی که برای پذیرایی با چای و بیسکوئیت و دیگر مخلفات موجود، پشت میز نشستیم، فی‌الفور رفتم سراغ پاکت. درش گشوده بود. یک ورقه امتحانی چهارتا شده داخل پاکت قرار داشت و روی پیشانی صفحه نوشته بودند: ‌نامه سرگشاده یک خفاش!

زیاد دردسرتان ندهم، خلاصه در نامه آمده بود که شما آدم‌ها برای اینکه زندگی راحت‌تری داشته باشید اول همه حشرات را با سم از بین بردید و برای کشتن سوسک‌ها و مگس‌ها که خیلی سمج و جان‌سخت هستند، از تله‌های شیرین استفاده کردید. آن وقت رفتید سراغ دام‌های برقی و حشرات مزاحم را منفجر کردید.

خب، اینها وارد محیط زندگی شما شده بودند، گو اینکه این دلیل نمی‌شود آنها را نابود کنید، بهترین راه از بین بردن جاذبه‌هایی است که آنها را به طرف شما می‌کشاند!

ما خفاش‌ها در اعماق‌ غارها‌ زندگی می‌کنیم و کاری به کار شما نداریم. حالا که یک غار یا در واقع خانه و محل زندگی ما را کشف کرده‌اید، افتاده‌اید به جانش و با مته‌های برقی آن را از ریخت انداخته‌اید و بعد ما را مزاحم تشخیص داده‌اید و با تله‌های الکترونیک وارداتی، کاری کرده‌اید که گوش‌هایمان کر شوند و حس‌های قوی‌مان را از دست بدهیم و به ناچار آنها که سالم می‌مانند غار را ترک کنند!... سوای اینکه این تله‌ها چقدر برای خودتان ضرر دارد، سوال من این است که از این غار اسرارآمیز‌ چه چیزی جز یک تونل باقی‌مانده است!؟ خب بهتر نبود یک تونل حفاری‌ می‌کردید و اسمش را می‌گذاشتید غار! ... همه جای دنیا گردشگران به خاطر جاذبه‌های طبیعی غارها به طرف آنها می‌آیند و پول هم خرج می‌کنند اما در غار محل زندگی‌ ما همه جاذبه‌های طبیعی از بین رفته‌اند؛‌ اینکه دیگر اسمش غار نیست.

یک گردشگر طبیعت دوست خفاش‌ها را هم دوست دارد اما شما دارید از این غار خفاش‌زدایی می‌کنید تا تبدیل به یک قهوه‌خانه دراز شود، آن هم به قیمت آوارگی هزاران خفاش که در طول هزاران سال در این غار زندگی کرده‌اند!...

از شما چه پنهان، وقتی یاد آن حرف‌ها و شایعات عجیب و غریب مثل خونخوار بودن خفاش و... می‌افتم، متوجه می‌شوم که این حیوانات بیچاره همچنان قربانی شایعات هستند در حالی که در بعضی از کشورها مثل حیوانات خانگی با آ‌دم‌ها زندگی می‌کنند. به هر حال دیدم بهتر است، شما هم از درددل این خفاش به نمایندگی دیگر خفاشان مطلع شوید. خودمانیم اگر قرار باشد غارها ساختار طبیعی‌شان را از دست بدهند تبدیل می‌شوند به تونل‌هایی که در مسیرهای راهسازی نظیرشان را می‌سازند! آیا بهتر نیست تونل گردشگری هم بسازیم و مزاحم زندگی حیوانات زبان بسته نشویم!
مسافر نوروز

وام معلق!

عمر چون باد بهاری دامن افشان می‌رود... انگار همین پارسال بود که رفتیم به سفارش کمیته امداد از بانک وام بگیریم. گفتند در حال حسابرسی هستیم بماند آن طرف سال. آن طرف سال و به عبارتی امسال دوباره طبق مصوبه قانونی پرداخت وام‌های خود اشتغالی از کمیته امداد مجوز گرفتیم برای دریافت وام. رفتیم سراغ بانک، گفتند ضامن معرفی کنید. ضامن بردیم و رفتیم توی نوبت. اما هفته پیش (دقیقا به وقت پارسال) دوباره مسئول بانک گفت،‌نمی‌توانیم بپردازیم و آن طرف سال هم شاید نپردازیم...! کمیته امداد فردیس کرج می‌گوید تامین اعتبار شده باید بپردازند بانک مرکزی هم می‌گوید تا آخرین روز سال باید وام پرداخت شود. اما بانک وام‌دهنده مصداق همان مرغ فقط یک پا دارد، است!                                                                                         ‌‌
متقاضی وام خود اشتغالی

رالی ماشین لباسشویی در محدوده آشپزخانه!           

اولین جمعه بعد از تعطیلات که میهمان هم داشتیم، ناگهان با صدای مهیبی همه از جای خود پریدیم. صدا شبیه حرکت تریلی در یک جاده پردست‌انداز دقیقا از سمت آشپزخانه می‌آمد. ما و میهمانان، سرآسیمه به آن طرف رفتیم. چشمتان روز بد نبیند، ماشین لباسشویی ما به حرکت درآمده و هل‌من مبارز می‌طلبید و اگر استحکام شیلنگ فاضلاب نبود، لابد آشپزخانه را دور می‌زد و جای سالم باقی نمی‌گذاشت یکی از میهمانان گفت: شاید موتور خودرو رویش نصب کرده‌اند.
گفتم: ما از این شانس‌ها نداریم!
گفت: اگر اونجوری بود، می‌توانستید، جعبه فلزی را بردارید و یک اتاقک جایش بگذارید با فرمان و دنده، می‌شد یک خودروی نقلی!
در گیرودار این دیالوگ‌های طنزآمیز و بحث‌های حاشیه‌ای، کارت گارانتی ماشین لباسشویی را آوردم، شماره تلفنی روی آن بود که زیرش نوشته شده بود، پاسخگویی در تمام شب و روز. گویی در دلم قند آب کردند. فی‌الفور شماره را گرفتم و شرح ماوقع را گفتم.
از آن سوی سیم گفت: الان کارشناس نداریم، باشد برای فردا!
گفتم: پس شما چه‌کاره هستید؟!
گفت: من فقط به تلفن جواب می‌دم!
ماشین را از برق کشیدیم و صبر کردیم تا روز بعد که شنبه باشد همان شماره را گرفتم، خوشبختانه بشارت دادند که تا یک ساعت دیگر کارشناس می‌آید.
کارشناس حدود یک ساعت و نیم بعد آمد. دوشاخه ماشین لباسشویی را در پریز برق فرو کردیم. ماشین با صدایی آرام شروع به کار کرد.
کارشناس مات و متحیر گفت:‌اینکه مشکل نداره... اما هنوز کلامش منعقد نشده بود که ماشین به حرکت درآمد و شیلنگ فاضلاب را هم دنبال خودش به حرکت درآورد. گویی در تعقیب کارشناس است. دونفری با تقلای زیاد، ماشین را نگهداشتیم. تعمیرکار که رنگش مثل گچ سفید شده بود، گفت: احتمالا دستکاری شده، همچین ماشینی به عمرم ندیده‌ام!
گفتم: مشکل ما هم همین است، هرچه باشد، از شرکت شما خریدیم.
ماشین متحرک را بردند و قرار شد جایش یک دستگاه ماشین لباسشویی نو بدهند. اما هفته‌ها گذشته و سال هم عوض شده و هنوز به وعده‌شان عمل نکرده‌اند.
با عنایت به استعداد درخشان مونتاژکنندگان این ماشین پیشنهاد می‌کنم، در اسرع وقت شرکت‌های خودروسازی آنها را به استخدام درآورند تا اگر برای ما ماشین لباسشویی نشد، شاید حاصل برای آنها یک خودرو نادر باشد!
شهروند چشم به راه!

کد خبر 164850

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار ادبیات و کتاب

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز