دکتر تقی آزاد ارمکی، اســتاد گـــروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است که پژوهشها و تألیفات متعددی در مسائل گوناگون اجتماعی دارد. او بر خلاف باور رایجی که معتقد است روشنفکری در ایران به دوران حضیض خود رسیده است، بر این باور است که ما در حالحاضر با مرحله تأمل روشنفکری و بازاندیشی آن مواجهیم. او معتقد است گفتوگو به هر میزان که پر سروصدا و رادیکال باشد، نشاندهنده آن است که فضای سیاسی گفتوگوها را مدیریت میکند و نه روشنفکران.
- آیا در جهان امروز میتوان کنش انتقادی را همچنان جوهر روشنفکری دانست؟ خاصه در زمانی که ما بیشتر با «متخصص» و «کارشناس» روبهرو هستیم تا روشنفکر.
زمانی که صحبت از روشنفکر میکنیم، در واقع باید بگوییم روشنفکر چیزی جز «کنش انتقادی» ندارد، چرا که اساساً وظیفه روشنفکر آگاهیبخشی به گروههای متفاوت اجتماعی و مخاطبان خودش است. روشنفکر میتواند مخاطبان خاص یا مخاطبانی در سطحی کلان داشته باشد.
در مقابل وقتی مفهوم تکنوکرات و بوروکرات به جای آن به کار رود، ما دیگر با روشنفکر سروکار نداریم، چرا که مسأله اصلی آنها سامان بخشیدن به یک واحد یا کل نظام اجتماعی بهلحاظ تکنیکی و فنی است. اما ماجرایی که امروز در جهان به معنای عام و جهان ایرانی به وجود آمده است، این است که یک جابهجایی میان نقش روشنفکران با تکنوکراتها و بوروکراتها اتفاق افتاده است و جامعه به هر میزانی که ساحت فنی پیدا میکند از رنگ و بوی روشنفکری کاسته میشود و بر ساحت تکنوکراتیکش افزوده میشود. در ادبیات اجتماعی انتظار هم این بوده است که چنین جامعهای به این ساحتی برسد و یک ریزش و فروپاشی در روشنفکری و جریانهای اندیشهای و انتقادی به وجود بیاید.
ولی این انتظار برآورده نشده است؛ نه در جهان غرب و نه در جهان ایرانی. به این خاطر که در هر ساحتی از نظام اجتماعی با پیچیدگیهای مختلف آن ساحت، یک ضرورت در بازبینی، بازشناسی، بازاندیشی و تأمل در باب موقعیت و ارتقابخشی به محتوای جهان اجتماعی پیش میآید که این به نظرم کار حداقلیای است که در جهان امروز برای روشنفکری باقی مانده است. پس همچنان روشنفکری ساحت روشنگری و روشنبینیاش را دارد و کنش آن نه تکنیکی و بوروکراتیک، بلکه کنشی انتقادی است.
البته اتفاقی که در حالحاضر در جهان افتاده است، این است که روشنفکران زمانی به دلایلی نقش آغازین را در تحولات اجتماعی داشتند.اما من امروز مسأله را این طور میفهمم که روشنفکران در جهان کنونی و در جامعه خودمان هم، نقش دوم را پیدا کردهاند که البته دلایلاش هم برمیگردد به سطح هوشمندی و آگاهی که روشنفکری پیدا کرده است و مقداری هم به نوع جدید ساماندهی نظام اجتماعی برمیگردد.
روشنفکری هر زمانی که نقش آغازین را در تحولات اجتماعی داشته است دچار یک رادیکالیسم شده است و روشنفکری از این رادیکالیسم به نوعی خسته است و از این رو دچار نقد خود شده است و این چالش را با خود مطرح میکند که من میخواستم در جهت ارتقای کنش انتقادی گام بردارم اما از این فرآیند کنش سیاسی و رادیکالیسم بیرون آمده است.
اما با به وجودآمدن این آگاهی، روشنفکری برای اینکه کنش انتقادی و اندیشهای به رادیکالیسم سیاسی منجر نشود، کوشیده است که سطح دوم را در تحولات اجتماعی به عهده بگیرد. این مساله در ایران دارای یک تبصره هم هست، و آن اینکه روشنفکری تا حدود زیادی از حوزه دانشگاه و مطبوعات خارج شده است و در حوزههای دیگری سیر میکند.
به طور کلی در فضای فرهنگی دانشگاهها ما بیشتر شاهد شکلگیری ساحت تکنوکراتیک و بوروکراتیک بودهایم تا روشنفکری. از این رو الان در دانشگاه شما با شکلگیری جمع کثیری از دانشگاهیان روبهرو خواهید بود که فعل آنها فعل بوروکراتیک است و به عنوان کارمندان و کارشناسان نظام آموزشی کار میکنند و احتمالاً خوب هم کار خواهند کرد ولی سویه روشنفکری و روشنگری به خاطر فشارهایی که وجود خواهد داشت از آن گرفته شده است.
مسأله دیگر این است که نوع ساماندهی نظام اجتماعی در جهان و ایران دچار تحول شده است و صفبندی نیروهای اجتماعی تغییراتی کرده است و ما امروز با تولد پدیدهای جدید با نام «مردم» مواجه هستیم. این امر در جنبشهای کشورهای اسلامی و در اروپا و آمریکا قابل مشاهده است.
چیز جدیدی شکل گرفته است که متفاوت از «ناس»، «توده» و مردم دهههای چهل و پنجاه و شصت است؛ ولی با ظرفیتهای دیگر و مشخصات متفاوت که میتوان بحث مستقلی پیرامون آن انجام داد که عناصر تشکیلدهنده این جریانهای اجتماعی در دنیا چیست. من فقط بهطور کلی اشارهای میکنم که اینها یک برداشت و ساحت جدیدی از مردم است با ترکیببندی متفاوت و مشخصات جدید.
مردم بر خلاف تحولات اجتماعی دهههای پیشین دیگر خیلی حاشیهای نیستند و امروز جمعیت دیگری در دنیا در حالرقم زدن تحولات هستند و آنها مردمان شهرنشین هستند؛ بیشتر از طبقات متوسطاند و تحصیلکردهاند و با داعیههای جهان مدرن آشنایی دارند، ارزشهای جدید دارند و زنان و جوانان در آن مهماند و اتفاقاً مقوله خانواده در آن اهمیت دارد. این اتفاق جدیدی که در حال رخ دادن است حوادث را متفاوت کرده و در عین حال این رابطه جدیدی با روشنفکری برقرار کرده است.
این اتفاق کمک کرده یا خواسته که روشنفکری در حاشیهاش قرار بگیرد، چرا؟ چون روشنفکری در شرایط جدید و با آن هوشمندی که پیدا کرده است، امکان بازبینی مکرر جریانهای اجتماعی را بیابد. چرا که وقتی کسی خودش کنشگر سیاسی میشود امکان بازبینی رفتار خود را پیدا نمیکند و حوزه سیاسی در موردش داوری میکند.
این اتفاقی است که در زمان انقلاب اسلامی افتاد و قبلتر و بعدتر از این در جهان نیز رخ داده بود. پس امروز این نوع روشنفکری نقشی حاشیهای پیدا کرده است، حاشیهای نه به معنای انفعالی بلکه به معنای نقش دومی که در واقع نقشش اصلیتر است و در جهت بازشناسی و معنادهی به حرکتهای اجتماعی است و به نظرم این نقش دوم بسیار هم مهم است.
میتوان گفت این امر یک نوع بازگشت به همان کنش انتقادی است که شما هم یاد کردید و این کنش انتقادی ماندگارتر است از کنشی که تبدیل به رادیکالیسم سیاسی میشد و از دلش ایدئولوژی درمیآمد. امکان تبدیل کنش انتقادی امروز به مقولهای ایدئولوژیک بسیار کمتر از زمان پیش از این است.
- ما در فضای فکری جامعه خودمان چقدر با گفتوگوها و تقابلهای نظریای روبهرو هستیم که به تولید تفکر و گسترش افق یک گفتمان منجر شوند؟ آیا در مقابل آن شکلی از گفتوگوهایی که دو طرف فقط بر نقاط اشتراکشان تاکید میکنند و معمولاً در حوزهای رسمی در جریان است، ما با جدالهای جدی نظری مواجه هستیم که به نتیجهای قابل توجه منجر شده باشند؟
آن چیزی که در حوزه رسمی وجود دارد با آن چیزی که خود روشنفکری انجام میدهد متفاوت است. روشنفکری به صورت بنیادی در جهت افشاگری قشریگرایی بوده است و به همین دلیل هم روشنفکری در معنای عام آن، درست یا غلط دو ساحت را مورد نقد قرار داده است: سنت و مدرنیته. روشنفکری ما قابل تفکیک و تقسیم به دو جریان است که به افشاگری عرصه سنت و عرصه مدرنیته پرداخته است. ساحت ایدئولوژیک آنها تبدیل شده است به غربگرایی یا غربزدگی و سنتگرایی.
ولی جدای از این، اساساً روشنفکری در ایران در ذات خودش و در فضاهایی که شکل گرفته است در حد توان ظرفیت جامعه ایرانی سوالات بنیادین و اساسی داشته است. هر یک از روشنفکرانی را که تاثیرگذار بودهاند وقتی مورد بررسی قرار دهیم میبینیم که با سوالات مهم و جدی روبهرو بودهاند و اشکال این نیست که او سوال را ندیده یا خوب مطرح نکرده بلکه اشکال بر پیروان آنهاست که از این سوال تعبیر سیاسی کردهاند و من همچنان روشنفکری ایران را روشنفکری جدالآفرین، مناقشهبرساز و پرسشگر میدانم که سوالاتی را مطرح میکنند که از دل آنها نه فرم اندیشه بلکه محتوای اندیشه بیرون میآید. به همین دلیل ما تحولات اندیشهای و فکریمان را بیش از آنکه نتیجه کنش سیاسی دولت و برنامهریزی بدانیم باید نتیجه تلاش جریان اندیشهای و روشنفکریمان بدانیم.
در ساحت رسمی یک بازی فرمال و بدل روشنفکرانه و روشنفکرنما شکل گرفته است که رسانههای رسمی از جمله تلویزیون این بازیها را انجام میدهد که دچار فرمالیزم و پرداختن به فرم و تعارفات است و از یک بحث معمولی و دم دستی فراتر نمیرود و در نهایت هم هیچ اتفاقی نمیافتد. اساساً اگر قرار باشد اتفاقی در این مدل گفتوگوهای رسمی بیافتد و مناقشهای به وجود آید رسانه اجازه حضور آن را نمیدهد. و بعد خود روشنفکر هم اتفاقاً داعیه و ژست کنش انتقادی و روشنفکری ندارد بلکه نتیجه عملاش اینچنین است.
من معتقدم که هر دو لایه وجود دارند، شکل رسمی در حال انجام بازی خودش است و جریان روشنفکر ایرانی هم دارد کار خودش را میکند. به این خاطر که فشار زیاد است و همچنین نمیخواهد دچار رادیکالیسم و ایدئولوژی شود و افزون بر این احساس میکند که جامعه قوت گرفته است. در این میان روشنفکری در حال تأمل است و من بر خلاف عدهای که فکر میکنند روشنفکر ایرانی مرده است و دچار استحاله و انزوا شده است، فکر میکنم که اتفاقاً این یک دوران طلایی برای روشنفکری است که فرصت تأمل بنیادی در باب بسیاری از امور را پیدا کرده است.
من فکر میکنم روشنفکری از ظرفیتی که برایش به وجود آمده هوشمندانه استفاده میکند و در آینده بسیار بسیار نزدیک ما با اتفاقات بزرگ اندیشهای مواجه خواهیم شد و مناقشات مهمی طرح خواهد شد که حوزه رسمی که به دنبال مدیریت آن است دچار نوعی تحیر بنیادی میشود و آمادگی مقابله و ساماندهی را پیدا نخواهد کرد. در آن دورهای که پیش رو خواهیم داشت ما تحول اجتماعی و فرهنگی و علمی را خواهیم دید و من بسیار خوشبینم از این بابت به جامعه ایرانی.
- در این دوران تأملی که شما از آن یاد میکنید، اقلاً در ظاهر کمتر نشانی از مناقشه و مجادله نظری دیده میشود. اینطور نیست؟
ما آنچه را انجام میدهیم و آنچه را در جامعه اتفاق میافتد نمیبینیم، تنها آن چیزی دیده میشود که با قیل و قال مطرح میشود. ما با صدای رسانه از خواب بیدار میشویم و با کمشدن صدای رسانه به خواب میرویم. حال هر نوعی از رسانه. رسانه قیل و قال ایجاد میکند ولی آن چیزی که در حال اتفاق افتادن است در یک خلوت به وقوع میپیوندد، ماجراهایی بهلحاظ اجتماعی و فرهنگی رخ میدهد که صدا و قیل و قال آن بعدها شنیده میشود. و آن صدا را هم باز رسانه به گوش خواهد رساند و نه این جریان.
من هم اسم این دوران را تعمق و تأمل گذاشتم و نه دوران کنش، دورانی است که به سوالها فکر میشود. جریان روشنفکری امروز به سوالات و مسائل مهمی میاندیشد که پیش از این وجود نداشت و به این اعتبار با یک تغییر جدی پارادایمی در جریان روشنفکری ایرانی روبهروییم که کمتر هم به آن توجه شده است.
آدمها در حال تعمق و اندیشه هستند و اندیشهورزان این عرصه احتمالا آدمهای بیستوپنجساله و سیساله هستند و نه آدمهایی که با قیل و قال دیده میشوند و ژست اندیشه و بازی روشنفکری دارند. ما در آینده بروز و ظهور آن جریان را خواهیم داشت و این بروز و ظهور برخلاف تعبیری که برخی میکنند الزاماً سکولار نیست و الزاماً غیرایرانی و ضد سنت نیست. وقتی این تعبیرات به کار میرود برای این است که این جریان را از حرکت بازدارد.
این جریان مختصات و مقتضیات زمانه خود را خواهد داشت که وقتی آن زمانه محقق شود مختصات آن معلوم خواهد شد. افزون بر جهان ایرانی، جهان غرب و پیرامونی هم در حال تغییر است و حتی تحولات جهان پیرامون ایران چندین برابر تحولات جامعه ما است.
- به نظر شما چهقدر مناقشات فکری امروز در مقایسه با دهههای پیش، پیشبرنده است و چه تفاوتهایی مثلاً با دهه چهل که به نوعی این مناقشات به روشنی دیده میشد وجود دارد؟
شما در آن زمان دو تا نشریه، چند تا آدم، دو تا کافه و پاتوق دارید. به عبارتی با یک جامعه کوچک مواجهید که آدمها همدیگر را میبینند و زندگی هم را دنبال میکنند. جامعه دهه چهل بهرغم آنکه محتوای خیلی خوبی داشت بسیار جامعه کوچک و به یک معنا قبیلهای و ابتدایی بوده است. اما جامعه امروز جامعه بزرگی است، امروز جامعه ایران، جامعه در تهران نیست، بلکه جامعهای در جامعه جهانی است.
آدمها به گونه شخصی با هم ارتباط ندارند، نه اینکه لزوماً تمام ارتباطها مجازی است، ولی میگویم این جوانههای متکثر بیارتباط با هم در دنیا در حال بحث پیرامون جهان ایرانی، دولت ایرانی و انسان ایرانی است که آن بستر و پیوستگی زمانی اتفاق میافتد که این جریان به ظهور برسد. نقدهایی که درحالحاضر جریان روشنفکری به خودش وارد میکند بسیار جدی و قابل توجه است.
امروز تندترین نقدها به کسانی چون شریعتی و جلال آلاحمد و سروش و سید جواد طباطبایی و غیره میشود. و ضمنا نمیتوان امروز تعیین کرد که فردا چه کسی یا چه جریانی لیدر جریان روشنفکری خواهد بود، این امر در همان زمان تعیین خواهد شد. اتفاقاً آنهایی ماندگارترند که خموشاند، آنهایی که امروز صدای بسیاری دارند فردا نخواهند بود.
شما اگر همان دههها ی چهل و پنجاه را ببینید، آنهایی که در نشریات و مجلات بسیار نوشتهاند در بلندمدت فراموش شدهاند و آنهایی که کمتر نوشته اند پرفروغتر شدهاند. بههرحال من معتقدم همین که جامعه یک سکوت معنا دار دارد و جنجال را تشویق نمیکند، یک عمق اندیشه در آن وجود دارد. خیلیها میگویند جامعه ایرانی یک جامعه اعوجاجی، انفعالی، سطحی و احساسی است اما این جامعه اینگونه نیست و در مورد تجربههای پیشین خود در حال تأمل است.
ما تجربیات صد سالهای از حوادث سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و تعارض با غرب و شرق و خودمان داریم و اینها دستمایههای خیلی مهمی برای روشنفکری است که دیگر نیازی نیست یک قیل و قال دیگر راه بیندازد و انفعال جریان روشنفکری در امروز نتیجه هوشمندی آن است و نه نتیجه ترس و خستگی و تعطیلی اندیشه. من اصلاً اعتقاد ندارم که دوران انحطاط در پیش داریم.
همشهری ماه