میتوان ماهیت رویاروییها در سوریه را در دو عنصر جغرافیا و اندیشه خلاصه کرد. سوریه نقطه تلاقی و اصطکاک دو تمدن و دو قدرت شرق و غرب است. بنا به این اهمیت، بازیگران منطقهای و بینالمللی میکوشند با مکانیسمهای خاص خود این گستره وسیع جغرافیایی را به حوزه نفوذ خویش ضمیمه و عمقی استراتژیک برای خود ایجاد کنند. برای عربستان، مهار سوریه یعنی استیلای کامل بر لبنان، هم مرز شدن با دریای مدیترانه، همسایگی با اردن و ترکیه و در عین حال، حرکت خزنده به سوی عراق برای برانداختن دولت شیعی نوری مالکی و پیش بردن عمق خود تا مرزهای غربی ایران. سهگانه ترکیه، قطر و عربستان در این راستا اشتراک نظر دارند و از اینرو، به موازارت تزریق سلاح به سوریه تحت نام تلاش برای برقراری دمکراسی، به آتش اختلافات سیاسی در عراق دامن میزنند تا این گستره را بین خود تقسیم کنند. روسیه و چین، سوریه را نخستین عقبه خود در برابر نفوذ غرب در شرق میبینند و از اینرو، حاضر نیستند پس از از دست دادن سودان، اکنون سوریه را از دست بدهند. فرانسه همزمانی استعمارگر سوریه بود و آمریکا نیاز به سوریهای همگام با سیاستهای خود برای تامین امنیت اسرائیل دارد.
بدینترتیب کنترل جغرافیای سوریه یعنی کسب عمقی استراتژیک به مساحت بیش از 180 هزارکیلومترمربع. از اینرو، منازعه در سوریه نه بر سر دمکراسیخواهی بلکه نزاعی بر سر حوزه نفوذ قدرتهای منطقهای و بینالمللی است. اما عنصر دوم، عنصر اندیشه است. در سوریه نظامی سکولار حاکم است اما بنیاد اندیشه دینی -کلامی آن، همان اعتزال و اختیار یعنی همان رویکرد کلامی شیعی است و این مسئله بهصورت خودکار سوریه را در تقابل با کشورهای حوزه اندیشه کلامی اشعری و جبرگرایی قرار میدهد. بنابراین فتح این جغرافیا، گسترش یکی از این دو رویکرد کلامی است. از این منظر، منازعه در سوریه، امتداد همان منازعات معتزلیان و اشعریان است که از قرنهای نخستین اسلامی آغاز شده بود. در این میان، عربستان و متحدانش و بخشی از عراق در همان رویکرد کلامی جبری قرار میگیرند؛ رویکردی که برآیند طبیعی آن گروههای مسلحی همچون القاعده، طالبان، سلفیها و وهابیها به شمار میروند که قائل به قرائت جبرگرایانه از دین و اعمال آن در زندگی و سیاست هستند؛ بازخوردهای چنین اندیشهای را در تعامل طالبان با اندیشه و هنر در افغانستان و پاکستان و عربستان و دیگر کشورها دیده و میبینیم.
این تفکر به نام دین و مقدس مآبی به هر ابزاری برای تحقق اهداف خود توسل میجوید. اما سوریه نماینده اندیشه اعتزالی و نگاه اختیارگرایانه (همان اندیشه شیعیان در نقاط مختلف خاورمیانه) است. حاملان این اندیشه در سوریه، از آن رو که قائل به اختیارند، خود را مسئول کنش خود میبینند؛ چرا که اختیار مسئولیت میآورد و فرد مختار درقبال رفتار خویش مسئول است. چنین رویکردی توسل به هر ابزاری برای تحقق هدف را جایز نمیداند. براساس آنچه آمد سوریه تاوان جغرافیا و اندیشه خود را میدهد. از دست رفتن جغرافیا و اندیشه سوریه، شکستی سخت برای محور اختیار و اندیشه و پیروزیای بزرگ برای تحجر، جبرگرایی، بیمسئولیتی، رادیکالیسم و افراطیگری است. ماهیت کشمکش کنونی برسر سوریه همین است.