سالی که در تاریخ ادیان و تاریخ مسلمانان مصادف است با برانگیخته شدن حضرت محمد(ص) به پیامبری و شروع ترویج دین آسمانی اسلام؛ دینی که در شبهجزیرهای که از نظر فرهنگی و بلوغ تمدنی در پایینترین سطوح تمدنی آن زمان بود، متولد شد اما خیلی زود از پس چند دهسال به یکی از پررونقترین حوزههای تمدنی تبدیل شد و با قابلیت شگرف فرهنگ و تمدنسازی خیلی زود در هر منطقه جغرافیایی که ورود پیدا کرد، توانست عناصر اصیل و عمیق آن را ذیل اصول خود آورد و اینچنین فصلی نو در تاریخ انسان آغاز کند.اگر نخواهیم مثل بسیاری از اوقات تنها به یاد شکوه تمدنی اسلام در قرون گذشته دل خوش کنیم باید گفت فهم دقیق بستر تاریخی بعثت حضرت محمد(ص) و زمینههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی روزگار ایشان میتواند زوایای بسیاری را از شناخت بیش از پیش دین اسلام برای مخاطبان فراهم آورد. این آشنایی آن هم در جهانی که اسلامهراسی یکی از بزرگترین حربههای دشمنی با گسترش اسلام و الهیات آزادیبخش منبعث از آن است میتواند نتایج بسیار مثبتی دربرداشته باشد. گزارش گرافیکی حاضر اما بازنماییای است از جهان عصر پیامبر(ص) که کمترین نتیجه مقایسهای آن آگاهی از تلاشهای طاقتسوز حضرت مهربانی(ص) در به ثمر نشاندن نهال آسمانی اسلام در مدت 23سال از عمر پربرکت ایشان است؛ نهالی که اکنون بیشتر از یک میلیاردو سیصد میلیون نفر از جمعیت جهان را زیرسایه خود دارد؛ با این گواهی که «اشهد ان محمد رسولالله».
و ضعیت جغرافیایی
شبه جزیره عربستان با مساحتی حدود 2600000 کیلومترمربع از شمال به کشورهای اردن و عراق، از شرق به خلیجفارس و دریای عمان و دریای عرب، از جنوب به خلیجعدن و از مغرب به دریای سرخ محدود است. از نظر منابع طبیعی و اوضاع جغرافیایی، شبه جزیره در زمان بعثت وضعیت بغرنجی داشت. تنها رود جاری در شبه جزیره در وادی حَجَر(یمن) با طول حدود 100کیلومتر بود و رشتهکوههایبلندی که از شبه جزیره سینا آغاز و در امتداد دریای سرخ تا خلیجفارس کشیده میشد بادیه های شبه جزیره را مانند دیوارهای بلندی در بر گرفته بود.
بیابانهای وسیعی چون نَفود با 70هزارکیلومترمربع مساحت که به خاطر پوشش شنیشان و بادهایی که همیشه تودههای شن را جا به جا میکرد عملا مسیریابی در آن دشوار و گاه غیرممکن میشد عامل دیگری در بغرنج بودن وضعیت شبهجزیره بود.
تقسیم جغرافیایی شبه جزیره بر حسب شرایط اقلیمی براساس کمبود یا فقدان منابع آب مطرح میشده است. به همینخاطر تاریخ نگاران نیز تاریخ قسمت جنوبی شبهجزیره را که از منظر کشاورزی و داشتن منابع محدود آبی وضعیت بهتر از اعراب بدوی و بیابانی داشتهاند بر قسمت شمالی شبهجزیره مقدم میدارند چرا که تحولات این منطقه نیز از منظر داشتن حکومتهای محلی و تمدنهای ابتدایی، متفاوت از زندگی یکنواخت مردم شمال شبهجزیره بوده است.
عرب
در قرآن واژه عرب خطاب به همه مردمی است که در شبه جزیره عربستان زندگی میکنند. وجه تسمیه عرب نامیده شدن مردم شبهجزیره از نظر تاریخی همچنان محل اختلاف است. برخی میگویند چون جد اعلای مردم شبهجزیره «یعربِ بنِ قَحْطان» بوده است، اقوام ساکن در شبهجزیره، عرب نامیده شدهاند. برخی چون ابن ندیم این وجه تسمیه را از فرمان ابراهیم(ع) به اسماعیل(ع) به زبان سریانی قدیم میدانند و برخی از اسلامشناسان معاصر غربی مانند ساندرز معنای کلمه عرب را اشتقاق از واژهای به معنای عبور و حرکت گرفتهاند.
نظام زندگی
نظام زندگی در شبهجزیره عربستان بهصورت قبیلهای و عشیرهای بود و به همینخاطر مسئله نژاد و قبیله همانگونه که در جامعهشناسی این دست از مردمان مطرح است، مهمترین عنصر در تعیین جایگاه افراد تلقی میشد. قرنها پیش از اسلام، مردم ساکن شبهجزیره به دو دسته قحطانی و عدنانی تقسیم میشدند.
قحطانیان ساکنان جنوب عربستان بودند که نسب خود را به «یعربِ بنِ قَحْطان» میرساندند و او را نیز فرزند پنجم نوح میدانستند. مورخانی مانند ابن ندیم و مسعودی قحطانیان را عرب عاربه یا خالص میدانستند.عدنانیان قبیلههای ساکن مرکز و قسمت شمالی شبهجزیره بودند که خود را از نژاد عدنان از نوادگان حضرت اسماعیل(ع) معرفی می کردند. عدنانیان از نظر برخی مورخان عرب مُستََعْرَبه یا ناخالص محسوب میشدند.
ایران
از نظر تاریخی بعثت پیامبر(ص) در 611 میلادی، مقارن با پادشاهی سلسله حاکمان ساسانی در ایران و دوران پادشاهی خسرو پرویز(590-628 م)مصادف بوده است و درست ششسال قبل از کشته شدن خسروپرویز به دست پسرش شیرویه، پیامبر(ص) در روز جمعه همزمان با 16 جولای 622 از مکه به مدینه هجرت فرمودند و این واقعه، مبدا تاریخ مسلمانان شد.
بنابر نقل کریستن سن در کتاب «ایران در زمان ساسانیان»، امپراتوری ساسانی بهعنوان دولت بزرگی که بر قسمت اعظم دنیای متمدن آن روز حکمرانی داشتند به دفعات با دیگر تمدن نیرومند آن زمان، یعنی روم شرقی در جنگ و ستیز بوده است تا جایی که یکی از آخرین نبردهای ساسانیان با رومیان بهمدت 24 سال طول کشید؛ جنگهایی که از زمان سلطنت انوشیروان(531-589م) آغاز شده بود و تا زمان خسرو پرویز ادامه داشت.
تاریخنگاران از جمله دلایل سست شدن جایگاه ساسانیان و نهایتا افول ایشان درمیان مردم را به تجملات و بیعدالتی و بی تدبیری سیاسی پادشاهان اخیر آن نسبت میدهند. داستانهای گاه افسانهواری که از این تجملپرستی و به تبع آن اشاعه ظلم از ایشان منقول است گواهی بر این ادعاست.
بهعنوان مثال محمدتقیخان حکیم در کتاب گنج دانش، به مناسبت تحقیق درباره ایوان کسری، قالی «بهارستان کسری» را که یکی از عجایب روزگار ساسانیان برشمردهاند اینگونه بهطور دقیق ترسیم کرده است؛ «این قالی، دارای 150ذراع طول و 70ذراع عرض و تمام تار و پود آن زربفت و جواهر نشان بود».یا حمزه اصفهانی، در کتاب «سنی ملوک الارض و الانبیاء»، تجملات خسرو پرویز را اینگونه توصیف میکند: «خسرو پرویز سه هزار زن داشت و 12هزار کنیزک ساززن و بازیگر و شش هزار مرد پاسبان او بودند، 8500 اسب مخصوص سواری او بود، 960 فیل، 12000 استر مخصوص بردن بنه و هزار شتر داشت».
در این میان طبقه ممتاز اشراف و روحانیان زرتشتی که دیگر بهطور کلی از مفاهیم یکتا گروانه و انسانی تعالیم زرتشت تهی شده بودند به حکومت زرسالارانه خسروپرویز جنبهای تزویرمابانه نیز داده بود و اینها به اضافه فاصله طبقانی شدیدی که ماحصلی جز فقدان عدالت اجتماعی در پی نداشت همه از عوامل جدی فروپاشی درونی تمدن ایرانی در روزگار بعثت است.
«سعید نفیسی»، در کتاب «تاریخ اجتماعی ایران» درباره امتیازات طبقاتی ساسانی مینویسد:
«...چیزی که بیش از همه در میان مردم ایران نفاق افکنده بود، امتیازات طبقاتی بسیار خشنی بود که ساسانیان در ایران برقرار کرده بودند و ریشه آن در تمدنهای پیشین بوده اما در دوره ساسانی، بر سختگیری افزوده بودند. در درجه اول، هفت خانواده اشراف و پس از ایشان، طبقات پنجگانه، امتیازاتی داشتند وعامه مردم از آن محروم بودند. تقریبا«مالکیت»، انحصار به آن هفت خانواده داشت. ایران ساسانی حدود«140میلیوننفر جمعیت» داشته است، اگر شماره افراد هر یک از هفتخاندان را صدهزار تن بگیریم، شماره مجموع آنها، به «700هزار»میرسد و اگر فرض کنیم که مرزبانان و مالکان که ایشان نیز تااندازهای از حق مالکیت بهرهمند بودهاند نیز 700هزار بگیریم، تقریبا از این 140میلیون، «یک میلیون و نیم»حق مالکیت داشته ودیگران همه از این حق طبیعی خداداد محروم بودهاند.
مجموعهای از آنچه میتوان جزو علتهای فروپاشی امپراتوری وقت ایران در سده هفتم میلادی دانست از حکومت زر و زور و تزویر موبدان و پادشاهان گرفته تا قیامهای گاه به گاهی چون قیام مزدک و برخی تشویشهای سیاسی نهایتا باعث شد که در مدت چهار سال از کشته شدن خسرو پرویز و بر تخت نشستن «شیرویه»، تا جلوس آخرین پادشاه ساسانی، «یزدگردسوم»، عدهای که آنها را از شش تا 14تن نوشتهاند بر تخت پادشاهی ایران تکیه بزنند.نهایت اینکه نمای کاملی از این هرج و مرج و آشفتگی چندجانبه اوضاع ایران این عصر را میتوان در مقدمه «کلیله و دمنه» که به قلم «برزویه»، طبیب معروف عهد ساسانی فراهم آمده به تماشا نشست.
روم
امپراتوری روم شرقی (بیزانس) بهعنوان یکی از همسایگان شبهجزیره که در عین حال از بزرگترین و قدرتمندترین دولتهای روزگار بوده است در قرن ششم میلادی حوالی سالهای527 تا 565 میلادی به فرمانروایی یوستیانوس حوادث خونباری را تجربه میکند. قساوت و شهوترانی سیاسی این امپراتور رومی در قرن ششم میلادی خود گواه وضعیت اسفبار مردمان آن روزگار است. مردم بیزانس که عمدتا به دین مسیحیت گرویده بودند در دوران یوستیانوس که سلطنت را ودیعه الهی برای خود میدانست سختترین روزگار را تجربه کردند. حکومت 38 ساله این امپراتور در حالی سپری شد که ضمن کشتارهای بیمنطق داخلی بالغ بر 50 جنگ بیرون از مرزهای خود را نیز تجربه کرده بود و اینگونه شد که امپراتوری روم شرقی بعد از یوستیانوس به سرعت به سمت تجزیه شدن پیش رفت.
الهیات مسیحی درآمیخته با گرایشهای الحادیای که برخاسته از نگاه همچنان بتپرستانه امپراتوران روم بود از دیگر مشکلات این دوره ذکر شده است. همچنین اختلافات مذهبی میان دولتهای تحت تیول دولت روم شرقی از دیگر مصایب به شمار میرفت. بهعنوان مثال یهودیان با بیش ازحد شدن فشار امپراتور مسیحی روم بهدنبال رهایی از این آزارها یکبار شهر«انطاکیه»را تصرف کرده و گوش و بینی و لب اسقف بزرگ شهر را بریدند و در انتقام گرفتن از این حادثه حکومت روم پس از مدتی یهودیان «انطاکیه»را قتل عام کرد.
وضعیت اعتقادی
طبق شواهد تاریخی در جنوب عربستان، پرستیدن اجرام آسمانی مانند ماه، ستاره و خورشید سابقه طولانی داشته است و در شمال عربستان نیز آفتابپرستی معمول بوده اما اعراب بیاباننشین عموما بتپرست بودهاند و حتی بعد از روی آوردن به یکجانشینی و ایجاد شهرها نیز دست از بتهای خود نکشیدند.
بتهای اعراب معمولا بتهایی همراه بودهاند که با انتقال قبیله آنها را به همراه خود میبردهاند. این بتها از چوب، سنگ و گاه خرما نیز ساخته میشدند. لات، عزّی، منات ، وَدّ، سُواع ، یغوث، یَعوق و نَسْر از جمله بتهای اعراب بودهاند که نامشان در قرآن نیز آمده است.
ابن هشام کلی در کتاب الاصنام، هُبَل را بزرگترین بت قبیله قریش میداند که در داخل خانه کعبه وجود داشته است. ابن هشام همچنین مینویسد: عدهای از حمیریان یمنآفتابپرست و قبایل «کنانه» ما ه پرست بودند. قبیله «جذام» ستاره مشتری و قبیله «طی ء» ستاره سهیل و قبیله «قیس» ستاره شعرا و «بنی اسد» عطارد را میپرستیدند.
مورخان از حضور پیروان برخی از ادیان توحیدی نظیر یهودیت، مسیحیت و زرتشتیگری نیز در شبه جزیره خبر میدهند.حضور حنفاء که پیروان یکتاپرست ابراهیم(ع) بودهاند نیز دراین زمان در مراسم حج گزارش شده است.
عقاید خرافی اعراب
نقل اعتقادات خرافی اعراب اگرچه امروزه شاید باعث انبساطخاطر شود اما با تأملی جامعهشناسانه در این اعتقادات میتوان به کنه باورهای فرهنگی و اجتماعی جامعه عربستان در روزگار بعثت پی برد. «ابشهی» در کتاب «المستطرف» و ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه بسیاری از این اعتقادات خرافی عرب جاهلی را نقل کردهاند، از جمله اینکه دختران خود را زنده بهگور میکردند یا هرگاه دچار خشکسالی میشدند درختهایی مانند «سلع» و «عشر» را که چوب آنها آتش زیادی داشت میکندند و قسمتی از آن را بر دم گاو میبستند و آن را آتش زده و آن گاو را به بالای کوه میبردند و معتقد بودند که با اینکار توجه خدا را برای نزول باران جلب میکنند...! از جمله دیگر اعتقادات خرافی اعراب جاهلی این بود که اگر شخص بزرگ و کریمی از آنها از دنیا میرفت شتر او را میآوردند و سر آن حیوان را به عقب برگردانده و محکم میبستند و او را در گودالی بدون آب و علف میانداختند تا به همان حال جان دهد و گاه میشد که پس از مرگ آن حیوان جثهاش را میسوزاندند و یا آنکه پوستش را کنده و از گیاهی موسوم به «تمام» آن را پر میکردند و معتقد بودند که اینکار سبب میشود تا آن مرد پس از اینکه محشور میشود سواره باشد.
وضعیت فرهنگی - اجتماعی
عرب بیابانی و صحرانشین که او را بَدو مینامیدند با زندگی صحرانشینی و روحیه خشنی که به نوعی بر ساخته طبیعت بود خو گرفته بود؛ زندگیای که در آن برای ادامه حیات باید قوی بود و باید برای کشتهنشدن، بکشی. براساس همین اوضاع است که پژوهشگران تاریخ مردم شبهجزیره، اعراب بدوی را خلاصه شده در اصالت قبیله و جنگ میدانستند، آن هم جنگهایی که در آن خوی درندگی بیش از پیش خود را نشان میداد؛ جنگهایی که در آن به غارت کردن آنچنان افتخار میکردند که میسرودند« اگر کسی را برای غارت نیابیم خودمان را غارت میکنیم».
عصبیت قبیلهای عرب، قبل از بعثت آنچنان با جنگ خو داشت که در کتبهای تاریخی آمده است یک جنگ بَسوس نزدیک 40 سال میان دو قبیله تَغلِب و بنی بکر از شاخه ربیعه به درازا کشید آن هم تنها به خاطر اینکه شتری از آن قبیله بدون اجازه در زمین چرای قبیله دیگر رفته بود.
در این میان زنان جز فرزند مذکر آوردن و رسیدگی به کارهای پست هیچ ارزش دیگری نداشتند و اینگونه است که عربی که همیشه در غارت کردن یا غارت شدن است، داشتن دختران برای او دست و پاگیر میشود و به تعبیر قرآن: «وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ. یَتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍام یَدُسُّهُ فی الترَُّابِ أَلَا سَاءَ مَا یحَْکُمُونَ؛و چون به یکیشان مژده دختر دهند، سیهروی و خشمگین شود. از شرم این مژده، از مردم پنهان میشود. آیا با خواری نگاهش دارد یا در خاک نهانش کند؟ آگاه باشید که بد داوری میکنند». نحل- 59 و 58
قانون برخی شهرهای بسیار مهم شبه جزیره نظیر مکه نیز براساس پیمانهایی بود که قبیلهها با یکدیگر بسته بودند و به واسطه آن حقوق هر قبیله و یا وابستگان آن قبیله در برابر دیگر قبایل محترم شمرده میشد اما اگر کسی با قبیلهای پیوندی نداشت هیچکس از او در مقابل ستمکاران حمایت نمیکرد. پیمان حلف الفضول که پیامبر در قبل از بعثت به آن متعهد شده بود، پیمانی در برابر این قانون ناجوانمردانه بود.