از آن زمان که در آکادمی هنر فلورانس میان داوینچی و طرفدارانش با میکل آنژ و هواخواهانش کشمکش و منازعه در گرفت، تا الان این سؤال باقی است.
هر چند که آن زمان میکل آنژ برنده شد و توانست مجسمه داوود خود را وقیحانه در مرکز شهر فلورانس قرار دهد، ولی اقلیم متغیر و طبیعت ستیزهجوی شمال ایتالیا کارشناسان را متقاعد کرد مجسمه داوود را به داخل فضای سرپوشیده آکادمی ببرند. با این حال باز هم مجسمهسازانی چون میکل آنژ در آرزو و خلق یک مجسمه هنری عظیم در معرض دید عمومی هستند.
آنهایی که معتقدند هنر، مرتبهای والاتر از آن دارد که خود به میان مردم رفته و ارزش درونیاش را به همگان ثابت کند، گالریها و موزهها را مکان مناسبی برای ارائه آثار هنری میدانند. اما گروهی دیگر به دنبال گسترش یک هویت عمومی و رشد و تعالی معنویات جامعه از طریق هنر عام بوده و تأثیر هنر را بر تغییر رفتار اجتماعی امری مهم و انکارناپذیر میدانند.
بنابراین مجسمه به عنوان حجمیترین هنر در میان دیگر هنرهای تجسمی همواره امکان هر چه بیشتر برای کسانی دارد که میخواهند مردم را بهطور مستقیم با تجسم هنری ایدههای یک هنرمند آشنا سازند.
این قابلیت مجسمه به عنوان عقاید و دیدگاههای هنرمندان که گاهی در خدمت حکومتها بودند و زمانی بازگوکننده عقاید معنوی از اولین روزهای تمدن شهری تا به امروز سیر مستمر و پویا داشته و اگر در دورههای گوناگون تغییر چهره داده، اما کاربرد آن متحول نشده است.
از این رو وقتی جامعهشناسان شهری و معماران و طراحان فضاهای عمومی در شهرهای مدرن به مسئله کمبود هویت قومی و ایجاد تفاهم بین اقشار مختلف ساکنان در شهرها میخواهند بپردازند، به سرعت به راهحل باستانی میرسند؛ یعنی مجسمه در میادین که همانا بازگوکننده هویت در شهرهاست.
شاید نزدیک به سه هزار سال در تاریخ معماری باید سپری میشد تا مجسمهها از بناهای عظیم جدا میشدند و بهطور کاملاً مستقل در میادین شهری خودنمایی میکردند و باید پانصد سال از رنسانس اروپایی میگذشت تا امروزه هنرمندان مجسمهساز در فضاهای عمومی مجسمهها را آنطور که میخواهند باشند و نه آنطور که «باید» باشند، بسازند و در برابر عابرین هر روزه، در شهرها قرار دهند تا جادوی جاودانگی هنر هر روزمرگی را از دل شهروندان بزداید.
چرا شهر؟
بهتر است بگوییم چرا میدان؟ در واقع فضاهای عمومی و مهمترین آنها یعنی میدان، بهترین مکان برای نصب مجسمهها در شهرهاست. این فضاها میتواند ورودی یک ساختمان بلندمرتبه باشد یا تقاطع چند خیابان اصلی و فرعی.
در هر کدام از گزینههای شهری که مجسمه در آنجا قرار میگیرد باید دو اصل کاربری مجسمه و هویتبخشی آن تأمین شود تا مجسمههای شهری امکانات بالقوه خود را برای مردم یا همان مخاطب عامشان بروز دهند.مجسمهها در محلهای گذر عاملهای ایستگاهی تلقی میشوند که به واسطهشأن و مرتبه هنریشان هر کدام ارتباط خاصی با عابرین برقرار میسازند.
تعدادی از مجسمهها حکم شناسنامه هویتی یک ملت یا ساکنان یک شهر را به خود میگیرند؛ کارکردی که در گذشته طاقهای نصرت به عهده داشتند. گاهی نیز یادآوری پیروزیها و دلاوریهای یک قوم محسوب شده و سمبلی تجسمی از نسلی به آیندگان است. مجسمههای تفکر برانگیز، مجسمههایی که روحیهای طنز یا شادی را در مخاطب ایجاد میکنند.
مجسمههایی که انسانها را به لحظهای ایستادن و نگاه کردن، دعوت میکنند تا شتاب پرگذر زندگی شهری بررفتار آنها مسلط نشود و مجسمههایی که فقط بازگوکننده هنر هستند، همگی در برگیرنده یک ایده کلی و مهم در زندگی شهری قلمداد میشوند و آن ارائه یک هویت مشترک به ساکنانی متفرق است.
چرا سمپوزیوم؟
سمپوزیوم مجسمه در یک کلام یعنی حضور مجسمه در برابر مردم. نوعی هنر اجرا که در آن هنرمند خلاقیت خود را در دوران ساخت مجسمه به مردم نشان داده و سه عامل هنری یعنی اثر هنری (مجسمه)، هنرمند و مخاطب در یک فضا با یکدیگر تلاقی میکنند تا به یک معنای واحد برسند و آن هویت است.
از این رو مردم شهرها فقط نیازمند مشاهده مجسمههای بیروح نیستند که نمیدانند از کجا و چهطور سر از شهر آنها در آورده است، بلکه در دوران برگزاری سمپوزیوم از نزدیک مشاهده میکنند که چطور هنرمند، مصالحی را انتخاب میکند تا به بهترین شکل ممکن ایده اولیه او را تجسم بخشد. سپس هر روز که میگذرد هنرمند از روح خلاقانه خود در دل مصالح بیروح میدمد تا با حذف اضافات، ترکیب مناسب و فرمگیری زیباییشناسانه مجسمه به وجود آید.
در هر روز مردم شاهد یک رویداد هنری هستند و از نزدیک مشاهده میکنند مجسمه از کجا میآید، مجسمهسازها چگونه کار میکنند و چه شد که مجسمه به یادگار از آن روزهای خوش خلاقانه در شهرشان به یادگار میماند. از آن روز است که هویتی مشترک (سمپوزیوم و اهدافش) عاملی میشود تا نسلها از آن در شهرشان صحبت کنند.
چرا شهرداری؟
اولین سمپوزیوم مجسمهسازی در سال1959در کنار معدن سنگی در اتریش برپا شد و سمپوزیومهای جهانی دیگر همواره از وجود معادن سنگ به عنوان مصالح اصلی خلق مجسمه بهره جستهاند. اما به غیر از مواد اولیه، مجسمهسازان به فضا و حمایتکننده مالی برای بروز و ارائه آثارشان نیز نیازمند هستند.
بنابراین شهرداریها که وظیفه ترویج فرهنگ و هنر در شهرها را به عهده دارند و مبلغ هویتی متعالی در میان شهروند به حساب میآیند «باید» فضا و امکاناتی را مهیا کنند تا مجسمهها بین حس هنرمندانه و نیاز معنوی مردم پلی ارتباطی بشوند.
برای ثبت و اهمیت دادن به این جریان مستمر نیاز است طی آئینی برنامهریزی شده از تعدادی مجسمهساز دعوت شده یا مسابقهای ترتیب داده شود تا در زمانی معین با طرحهای از قبل انتخاب شده در مکانی که شهرداری برای آنها فراهم کرده در برابر دیدگان کنجکاو و نیازمند مردم، خلاقیتی هنری را تجسم کنند و باور کنند حلول و ظهور هنر در دوران مدرن عاملی آرام بخش و پویا برای مردمی است که در شهرهای ناپایدار امروزی مدام در حال تغییر، بیثباتی و نگرانی به سر میبرند.
آنها نمیدانند آینده چه میشود و رسانههای گروهی بر این تنش میافزایند.بخشی از وظیفه شهرداریها در ایجاد فضای امن شهری در همین سمپوزیومها و فضاهای هنری عمومی متجلی میشود.
آنجا که مردم در جریان قرار میگیرند که شهرداری با بودجهای مناسب و با بهرهگیری از کارشناسان با سابقه هنری و هنرمندان صاحبنامی همچون دکتر مهدی حجت، عباس کیارستمی، یواف دارش، پرویز تناولی و غلامحسین دینانی از خیل آثار ارائه شده، آنهایی را برگزیدهاند که روح و هویت تهرانی و ایرانی همخوانی داشته باشد و بعد از پایان کارشان آثار به جا مانده از این سمپوزیوم با ظهور بهار طبیعت در تهران، فصلی نو در هنر مردمی ایران زمین شکوفا کند.