براى جان اسمیت که سیگارى قهارى است یک دهم احتمال ابتلا به سرطان ریه وجود دارد. همه ما با اظهاراتى مانند این آشناییم و چنین مدعاهایى نقشى اصلى در همه تصمیمات ما دارند. اما اینکه گفته مى شود برخى رویدادهاى خاص احتمال معینى دارد چه معنایى دارد؟ در پرتاب سکه یا خط خواهد آمد یا نه. احتمال یک دوم در کجاى این رویداد خود را نشان مى دهد؟
تا اوایل قرن بیستم، چنین داورى هایى درباره احتمال،حمل بر اتکاى آنها بر جهل مىشد.
اغلب متافیزیسین ها به دترمینیسم (حتمیت) معتقد بودند و این امر به معناى آن بود که اگر شما دانش کاملى مى داشتید، مى توانستید با قطعیت پیش بینى کنید که سکه با کدام رویه اش روى زمین مى افتد. تنها به خاطر آنکه شما درباره یک پرتاب به خصوص دانش کافى ندارید است که به بالا قرار گرفتن یک رویه سکه احتمالى از صفر تا یک میدهید.
در بهترین حالت میزان این احتمال یک دوم است، یعنى که در پرتابهاى سکه در روندى کلى در نیمى از موارد خط خواهد آمد، هر چند که در هر بار پرتاب معین، همیشه حتمى است که شیر یا خط بیاید.
مکانیک کوانتومى جدید این حتمیت را متزلزل کرده و ما را واداشته است که احتمالات را جدىتر بگیریم.
یک اتم رادیوم معین ممکن است تلاشى پیدا کند و یک اتم دیگر دقیقاً مشابه آن ممکن است متلاشى نشود. حداکثر چیزى که حتى دانش کامل پیش بینى مى کند این است که براى هر اتم رادیوم ۵۰ درصد شانس متلاشىشدن در طول ۱۶۲۰ سال وجود دارد.
متافیزیکدانان معاصر معتقدند که چنین شانسهایى گرایشهایى واقعى در طبیعت هستند و نه نمودهایى از جهل ما.
به علاوه آنها معتقدند که بسیارى از عدم قطعیت هاى روزمره مانند اینکه سکه با کدام رویه اش روى زمین مى افتد یا اینکه کدامیک از افراد سیگارى سرطان مى گیرند، "به همین نحوه عینى" محتمل هستند.
اما هنگامى که احتمالها این گونه تلقى شوند، حالت جالبى به خود مى گیرند.
احتمال اینکه این اتم رادیوم در ۱۶۲۰ سال بعدى متلاشى شود _ در صورتى که متلاشى نشده باقى بماند _ در طول زمان کاهش مى یابد، اما این احتمال ناگهان به "یک" جهش مىیابد اگر روزى این اتم متلاشى شود. اینکه ویژگىهاى واقعى طبیعت به این طریق جهشى عمل مى کنند، براى ما امرى نامنتظر است.
طبیعتاً امکانى که براى جست وجوى راه حلى براى این موضوع به نظر مى آید، نظریه کوانتوم است - چرا که همین نظریه بود که ما را به اعتقاد یافتن به وجود شانسهاى عینى سوق داد.
اما قضایا در نظریه کوانتوم حتى غریبتر مى شود. مکانیک کوانتوم احتمالات را کاملاً جدى مىگیرد، به طورى که آنها را تابعهایى موجى تلقى مى کند که عناصر سازنده پایهاى واقعیت هستند.
اما دقیقاً به همین علت که مکانیک کوانتوم احتمالات را این همه جدى مىگیرد، در توضیح دادن اینکه چرا گاهى این احتمالات ناگهان به "یک" جهش پیدا مىکنند (یا به عبارت دیگر تابع هاى موجى "واژگون مى شوند") دچار مشکل فراوان مىشود.
شمار فزاینده اى از متفکران معتقدند که تنها راه حل این مسئله انکار این امر است که اصلا تابع هاى موجى واژگون مىشوند، این امر به بیانى با واژگان روزمره ما، به آن معناست که موقعیتهاى شانسى در واقع پیامدهاى قطعى ندارند.
اتم رادیوم تصمیم نمىگیرد که متلاشى شود یا نه - در واقع این جهان است که هنگامى که یک اتم متلاشى مى شود و دیگرى متلاشى نمى شود به یک شاخه [محتمل] منشعب مى شود.
به همین صورت هنگامى که در پرتاب سکه خط مىآید یک شاخه از واقعیت وجود دارد و هنگامى که شیر مى آید شاخه دیگرى از واقعیت؛ هنگامى که جان اسمیت سرطان مى گیرد، شاخه اى از واقعیت موجود است و هنگامى که سرطان نمى گیرد شاخه اى دیگر.
تنها دلیلى که ما کل این تعدد را درک نمىکنیم این است که خود ما هم در حال منشعب شدن به صورت خوییشتنهاى متعددیم که هر کدام از آنها در یک شاخه واقعیت محصورند.
شگفت انگیز خواهد بود اگر ثابت شود این متافیزیک غیراین جهانى تنها شیوه مناسب براى توضیح دادن مفهوم آشناى احتمال است.
- دیوید پاپینو نویسنده این مطلب، استاد فلسفه کینگز کالج لندن و نویسنده کتاب The Roots of Reason (انتشارات دانشگاه آکسفورد) است.
Philosophers' Magazine, No 30, 2005