محبوبه ذالیانی: مدت‌هاست که کارشناسان جمعیت‌شناس در مورد کاهش موالید و میانسال شدن جمعیت کشور هشدار می‌دهند.

 از این نظر سیاست‌های کنترل جمعیت باید از دهه80 متوقف می‌شد و از آن زمان به بعد زوج‌ها به داشتن فرزند بیشتر تشویق می‌شدند. دیگر از دورانی که فرزند چهارم به بعد خانواده‌ها کوپن نداشتند یا کارمندان تنها تا فرزند سوم حق اولاد می‌گرفتند و در بحث حق بیمه هم تفاوت‌هایی بین سه فرزند اول و فرزندان بعدی حاکم بود و نظایر اینها گذشته است. حالا روند جمعیت ایران با افت رشد مواجه شده است و بحران سالمندی کشورمان را تهدید می‌کند.

اکنون مسئولان به‌شدت نگران کاهش جمعیت هستند و به همین دلیل دولت و بعضی نهادها، افزایش جمعیت را تبلیغ می‌کنند. اما واقعیت این است که در گذر زمان، مشکلات اقتصادی و بیکاری به حدی بالا رفته است که خیلی از مردم از داشتن سه فرزند هم اجتناب کرده و به دو یا تک‌فرزند اکتفا کرده‌اند؛ این در حالی است که جمعیت جوان کشور حتی از ازدواج هم گریزان هستند و خانواده‌ها از هراس اینکه توانایی پاسخگویی به نیازهای تنها فرزند خود را نداشته باشند از ادامه روند زادوولد خودداری کرده و والدین هر دو با هم کار و فعالیت می‌کنند تا از پس خواسته‌های فعلی و آتی فرزندشان برآیند. حال اینکه با وجود تشویق‌هایی که برای افزایش تعداد اعضای خانواده می‌شود، چه تضمینی برای تأمین معیشت با کیفیت و موردنظر خانواده‌ها برای فرزند دیگر وجود دارد، این سؤالی است که در ذهن زوجین تک فرزندی، نقش بسته است.

برخی از طرفداران افزایش جمعیت برای به کرسی نشاندن نظریه خود اینطور استدلال می‌کنند که به مرور زمان عناوینی مثل برادر، خواهر، عمو، عمه، دایی و خاله از بین خواهد رفت و نسل جدید در انزوا و تنهایی بیشتری رشد خواهد کرد. این انزوا، مهارت‌های اجتماعی و فردی کودک را مختل می‌کند و باعث می‌شود کودکان، خودخواه و بی‌رقیب تربیت شوند.

کم شدن تعداد بستگان یک فرد، اعم از خواهر، برادر، عمو، خاله و... کاهش سطح روابط خویشاوندی را درپی خواهد داشت و در شرایطی که آپارتمان‌نشینی، ارتباطات همسایه‌ها را به‌خودی‌خود کاهش داده است، این مسئله نیز بر انزوای بیشتر فرد در جامعه دامن خواهد زد. در حقیقت رابطه جمعیت و امکانات زیستی یک مفهوم ثابت و یکسان نیست بلکه با توجه به امکانات و توزیع جغرافیایی و قابلیت تطبیق این امکانات، تغییر می‌کند. به این ترتیب اگر جمعیتی در شرایط امروز با تعداد و توزیع تعریف شده، متناسب تلقی ‌شود، ممکن است در زمان و شرایط دیگر، متناسب نباشد و مستلزم تغییر و تطبیق باشد و این تغییر و تحولات، جنبه پویایی جمعیت را ثابت می‌کند. بر این اساس افزایش جمعیت بستگی دارد به اینکه ظرفیت‌های لازم برای تحصیل، اشتغال، ازدواج و حیات معنوی همین جمعیت فعلی فراهم شده باشد و حتی توان و ظرفیت اضافه‌ای برای افزایش جمعیت درنظر گرفته شود، در چنین شرایطی استراتژی افزایش جمعیت کاملا بجا و معقول است. اما در شرایطی که جامعه وضعیت اقتصادی چندان مناسبی ندارد، نرخ بیکاری و تورم دورقمی است و بالا رفتن سن ازدواج، مشکلات بسیاری را ایجاد کرده است، افزایش جمعیت در شرایط فعلی صرفا پیچیده‌تر کردن این معادله و اضافه کردن تعداد مجهولات بر معادله‌ای است که با همین معلومات فعلی هم قابل حل نیست.

بهای رشد جمعیت

در اینکه افزایش جمعیت باعث تقویت قدرت ملی در اقتصاد و سیاست بین‌الملل می‌شود شکی نیست ولی این مهم، مشروط به این‌ است که نرخ رشد جمعیت با امکانات زیست مطلوب اجتماعی، تعادل داشته باشد. اگر میزان درآمد افراد و امکانات آنها در جامعه، عادلانه و متناسب با رضایت و رفاه عمومی توزیع شود، رشد جمعیت می‌تواند پتانسیلی قوی در زمینه‌های مختلف توسعه‌یافتگی برای کشورها فراهم ‌کند؛ اما اگر رشد جمعیت بدون توجه عملی به کیفیت زندگی و منابع مناسب برای بهترزیستن باشد، نرخ رشد جمعیت به‌جای قدرت ملی، صرفا فقر ملی و گرسنگی به‌بار می‌آورد. این در حالی است که دولت‌ها باید به‌طور مرتب برای جمعیتی که به اصرار خودشان روزبه‌روز بر شمار آن اضافه می‌شود، برنامه‌های قوی برای افزایش کیفیت زندگی ترتیب دهند و برای آینده‌ این جمعیت برنامه‌ریزی کنند و به صرف افزایش قدرت ملی دست به‌کار نشوند چراکه قدرت ملی همه آنچه یک ملت به آن نیاز دارد، نیست.

به هر حال اگر اقتصاد کشورها با مزیت نسبی‌شان متناسب باشد، تولید انبوه و افزایش قدرت اقتصادی- ‌سیاسی به لطف جمعیت آن کشور ایجاد خواهد شد اما ضعیف ‌بودن ساختار اقتصاد و عدم‌برنامه‌ریزی برای برآورده کردن نیازهای جمعیت جوان یک کشور که جزو «جمعیت فعال» محسوب می‌شوند، بیکاری، فقر و بسیاری از نا‌هنجاری‌های اجتماعی را گسترش می‌دهد و می‌تواند عاملی تهدیدکننده برای امنیت اجتماعی و ملی کشورها باشد. بنابراین باید ضمن توجه به سیاست‌های جمعیت‌گرایانه، به کیفیت‌ زندگی برای جمعیت متولدشده توجه شود. مخلص کلام این است که نمی‌توان در شرایط تورم و بیکاری که فقر را به‌دنبال آورده است، درباره برنامه‌های افزایش ضربتی جمعیت صحبت به میان آورد و بدون توجه به کیفیت زندگی شهروندان، آنها را به بچه‌دارشدن و زاد و ولد بیشتر در زمان فعلی تشویق کرد.

اقناع فکری برای تولد فرزندان بیشتر

یکی از جالب‌توجه‌ترین مکانیسم‌های ارائه شده برای افزایش جمعیت، مشوق‌های مالی است. ازجمله این مشوق‌ها که زمزمه‌های آن هر از گاهی به گوش می‌رسد ارائه تسهیلات به زوج‌هایی بود که زودتر صاحب اولاد ‌می‌شوند؛ طرح‌هایی مانند پرداخت یک‌میلیون تومان به هر نوزاد هم در دست اجرا بود که به‌دلیل محدودیت منابع مالی دولت متوقف شد.

کارشناسان معتقدند اگر مبنا بر این است که جمعیت کشور افزایش یابد، مشوق‌های مالی نادرست‌ترین راه برای به انجام رساندن این طرح است. واضح است تنها اقشاری با مشوق‌های مادی، بچه‌دار می‌شوند که به‌شدت نیاز مالی دارند و روی آن مثلا یک میلیون تومان، آن هم درصورت پرداخت، حساب می‌کنند، بدون آنکه درباره هزینه‌های جاری بعد از یک میلیون تومان بیندیشند. اگر مکانیسم‌های مالی، زیربنای طرح افزایش جمعیت و تشویق به زادوولد باشد (کما اینکه زمانی زیربنای کنترل جمعیت هم بود) گروه‌هایی از جامعه به تولید نسل رو می‌آورند که عمدتا نه از عهده تأمین مالی فرزندانشان بر می‌آیند و نه قادر به تربیت اصولی آنها هستند؛ نتیجه هم کاملا مشخص است. نمونه بارز این ماجرا در ابتدای طرح پرداخت نقدی یارانه‌ها حاکم بود. در برخی مناطق حاشیه‌ای و پرجمعیت به هر نوزاد به‌عنوان منبع درآمد یارانه‌ای نگاه می‌شد و تعداد بالای اعضای یک خانوار، حسرت دیگر ساکنان آن مناطق را به‌دنبال داشت که فلانی با مثلا 10سر عائله فلان قدر می‌گیرد! بدیهی است که هدف از افزایش جمعیت، صرفاً افزایش تعداد نفوس و نان‌خور نیست بلکه شرایط ایده‌آل درنظر گرفته شده این است که این جمعیت بتواند در آینده چرخ اقتصاد جامعه را بچرخاند و نیروهای فکری و کاری بیشتری ایجاد کند، نه اینکه ظرفیت‌های کشور به‌دلیل نبودن کار و شرایط مناسب با افزایش جمعیت هدر رود.

در واقع برای تشویق زوج‌ها به افزایش جمعیت و تربیت فرزندانی که به‌کار جامعه بیایند، بهترین راه‌حل اقناع فکری است. اقناع فکری هم، صرفا با بحث و گفت‌وگو و اینکه رسانه‌ای مثل تلویزیون از فلان کارشناس دعوت کرده و در باب لزوم افزایش جمعیت با او صحبت کند، حاصل نمی‌شود بلکه این اقناع، صرفا با بهبود اوضاع معیشتی و ارتقای همه‌جانبه سطح استانداردهای زندگی به‌دست می‌آید. وقتی زوج‌های جوان به اطمینان برسند که برای تأمین زندگی خود دیگر مجبور نیستند هر دو از صبح تا شب کار کنند و در مورد تأمین آینده تحصیلی، معیشتی و کاری فرزندانشان به قطعیت برسند و اینکه نه‌تنها خودشان می‌توانند در استراحت و آرامش بیشتری به‌سر ببرند که حتی می‌توانند برای فرزندانشان وقت بگذارند، قطعا از تک فرزندی فاصله خواهند گرفت.

هستند زوج‌های جوان بسیاری که تنها یک فرزند دارند و نگران تنهایی فرزندان و حتی خودشان در سال‌های بعدی زندگی‌شان هستند و تمایل دارند که فرزندان بیشتری (مثلا دو فرزند) داشته باشند اما وقتی می‌بینند که در تأمین مادی و معنوی همین یک فرزند مانده‌اند، از ریسک بیشتر اجتناب می‌کنند. به هر حال کیفیت زندگی بر کمیت آن ارجحیت دارد و کاهش تعداد فرزندان باعث افزایش تحرک‌پذیری خانواده‌ها و سطح رفاه آنها خواهد شد. خانواده‌ها ترجیح می‌دهند به جای افزایش تعداد فرزندان، مطابق شاخص‌های توسعه انسانی به آموزش، اشتغال، ازدواج و رفاه زندگی همان یک فرزند و البته خودشان توجه کنند.

افزایش کمی جمعیت، اگر با رشد کیفی آن همراه باشد، می‌تواند مفید واقع شود والا تولد کودکانی که والدین‌شان، در تأمین نیازهای اولیه ‌آنها درمانده‌اند، فقط بر مشکلات اجتماعی و اقتصادی آنها اضافه می‌کند. حتی اگر در سطح کلان به این ماجرا نگاه کنیم باید به این نکته توجه داشته باشیم که منابع مادی و غذایی کره زمین محدود است و عرضه آن متناسب با رشد جمعیت نیست، پس رشد جمعیت در سطح کلان آن یعنی حتی در کشورهای دیگر نیز باید متعادل شود تا با بحران مواجه نشویم.

کد خبر 181831

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز