او را با بچهها میبینیم که در یک طویله خرابه در برهوتی کوهستانی روی زمین نشستهاند وبه نحو خستگی ناپذیری دسته جمعی تکرار میکنند، «سو... سی... الیسم» تا بهشت را از طریق خواندن ورد، واقعیت بخشند. خان قدیمی سرانجام مدرسه را خراب میکند و جوان انقلابی برای ساختن مدرسه جدید، درختی را که تنها ثروت و افتخار دهکده است قطع میکند و...
تصویر بالا مربوط به فیلم «نخستین استادکار» است و یوسف اسحاق پور در کتاب «مارکس هنگام فروریزی کمونیسم» رواج سوسیالیسم، مارکسیسم و انقلابات کمونیستی کشورهای غیر صنعتی را چیزی شبیه نمای توصیف شده فوق میداند. او بر این اعتقاد است که نظریه مارکس و «انقلاب پرولتری» مطلوب او، به کشورهای صنعتی و سرمایهداری اروپایی اختصاص داشت، اما با انحصارگرایی امپریالیستی و دعوا بر سر تقسیم جهان که منجر به جنگ جهانی اول شد، انقلاب در کشورهای صنعتی به حسرتی دور تبدیل شد و واگذار به آینده.
در چنین شرایطی «انقلاب» از کشورهای پیرامونی نظیر روسیه و چین سر بر آورد: کشورهایی که در تاریخ خود از سنتهای استبدادی بوروکراتیک برخوردار بودند، نه از بوروکراسی واقعی سرمایهداری. در این کشورها چندان خبری از طبقه بورژوا و خردهبورژوا و همچنین کارگر صنعتی نبود.
اسحاق پور در واقع با چنین تبیینی که ارائه میدهد تلاش دارد نشان دهد که شکست و به نتیجه مطلوب نرسیدن کمونیسم ومارکسیسم در کشورهایی چون شوروی وچین به واسطه متناسب نبودن ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آنها با نظریه مارکس بوده، ونمیتوان تبعات آن را به نظریه مارکس نسبت داد.
از تحلیل او میتوان چنین برداشت کرد که اگر در کشورهای صنعتی و سرمایهداری، نظریه «انقلاب پرولتری» مارکس عملی میشد، نتایج مطلوبی به دنبال داشت. اگر چه مقدمه تحلیل نویسنده «مارکس هنگام فروریزی کمونیسم» صحیح است، اما از این مقدمه نتیجه مورد نظر او به دست نمیآید، چرا که عدم تحقق نظریه مارکس تنها به دلیل جنگ جهانی اول نبود بلکه دلیل اصلی آن این بود که نظام سرمایهداری براساس تحلیلی که مارکس از آن ارائه داده بود خود را بازسازی کرد و بسیاری از آفاتی که ممکن بود برایش آسیبزا باشد را رفع کرد.
در واقع نظریه مارکس به کمک سرمایهداری آمد و باعث نجات آن شد و به این خاطر امکان انقلاب پرولتری از بین رفت.
از طرف دیگر معلوم نیست که اگر در کشورهای صنعتی و سرمایهداری انقلاب پرولتری اتفاق میافتاد عواقب و تبعات منفی آن کمتر از انقلاب شوروی میبود و به نتیجه مطلوب میرسید و چه بسا که ممکن بود عواقب آن ناگوارتر هم باشد.
یوسف اسحاق پور «مارکس هنگام فروریزی کمونیسم» را 17 سال پیش ودر هنگامه فروریزی اتحاد جماهیر شوروی نوشته است. در آن موقعیتی که شک و تردید نسبت به اندیشه وآثار مارکس در همهجا و بر همهکس، به خصوص در میان کسانی که در گذشته طرفدار شوروی یا چین بودندغلبه کرده بود.
اسحاق پوراز نوشته خود را در آن زمان به عنوان حرف زدن در برهوت یاد میکند، چرا که در دورهای که همگان از مارکسیسم و اندیشههای مارکس قطع امید کرده بودند او تلاش کرده که نه از کمونیسم شوروی، بلکه از آموزهها و اندیشههای مارکس دفاع کند و این درآن وضعیت شنا کردن برخلاف جریان آب بود.
«مارکس هنگام فروریزی کمونیسم» را ویدا حاجبی تبریزی با نظر مولف به فارسی برگردانده و چاپ اول آن را نشر بازتابنگار منتشر کرده است