نوشته زیر مروری است بر این ترجمه که از سوی انتشارات نگاه به بازار کتاب عرضه شده است.
ارسطو در بوطیقا یا هنر شاعری به قالب درام و به طور اخص به نوع تراژدی میپردازد. او نظریه خویش در باب درام را بر پایه تقلید(mimesis) بنا مینهد. بر این اساس ارسطو در تعریف تراژدی به صراحت بیان میکند که «…پس تراژدی عبارت است از تقلید یک عمل جدی و کامل که دارای طول معینی باشد... تقلید به صورت روایت نباشد و در صحنه نمایش به «عمل» در آید و وقایع باید حس رحم و ترس را بر انگیزد تا تزکیه(کاتارسیس) این عواطف را موجب شود».
تعریف دقیق ارسطو تراژدی را در کنار گونهای از گونههای متعدد ادبیات قرار میدهد، اما مهمتر اینکه تراژدی را تقلیدی در عمل میشناساند و نه در روایت، بدین شکل تراژدی را در جهان تئاتر تشریح و تحلیل میکند؛ همان جهانی که catharsis و mimesis را در بر میگیرد.
آنچه ارسطو در باب تقلید در تراژدی شرح میدهد نه قانونی خود ساخته، که اصلی فراگیر است در قاموس درام، اصلی اساسی که تمامی گونههای درام از تراژدی تا کمدیهای یونان باستان تا امروز را در بر میگیرد. در فرهنگ ادبی فارسی زبانان تقلید در معانی ارسطوئیش بکار گرفته نشده، علت آن نیز روشن است زیرا در فرهنگ کهن ما صحنه نمایشی وجود نداشته، برای جلوگیری از اطاله کلام باید گفت به شکل یونانیاش نبوده – به هر ترتیب غلبه تقلید در ادبیات فارسی به صورت روایتی بوده است.
اینکه روایتهای ادبیات کلاسیک ما قابلیتهای نمایشی دراماتیک بالقوه دارند آن هم در مفهوم ارسطوئیاش بحثیست علیحده، الاایحال تئاتر ایرانی پدیدهای است نوظهور که هماره بیشمار پدیده غربی مدرن وارد ایران شد و از آنجائی که تئاتر مقولهای است فرهنگی بالطبع به واسطه اهالی فرهنگ و ادب به این ملک وارد شد و بعید نیست اگر بگوییم ورود تئاتر به ایران علاوه بر باور ارزش فرهنگیاش هم فال بود هم تماشا.
این سوغات روشنفکر و اهل فرهنگ ایرانی با ترجمه و تلخیص و در پارهای موارد تقلید، البته در معنای ارسطوئیاش (mimesis) وارد ایران شد و همچون دیگر مقولات و منقولات نوظهور از پس پیچ و خمها و فراز و فرودهائی برآمده و راه و جریان خویش را یافت و صاحب مختصات هویت ایرانی شد.
با این حال همچنان درحوزه ترجمه نمایشنامه اعم از تراژدیها و کمدیهای کلاسیک تا نمایشنامههای معاصر، با رویکردی صرفاً ادبی مواجه هستیم. این به نظر فضیلتی نمیآید. از اواخر دوره قاجار که ابوالقاسم قراگوزلو ناصر الملک «اتللو» و حسینقلی سالور عمادالسلطنه «به تربیت درآوردن دختر تندخو»را ترجمه کردند همچنان ارزش ترجمه نمایشنامه از هرگونهاش در هر دوره تاریخی و حتی از هر نویسندهای با اصالت صرف ادبیاش بوده است. از آنجا که همچنان در ترجمه آثار کلاسیک درام در مقدمه مترجمان بر دست یافتن به گوهر ادبی محض صحه گذاشته میشود.
برای تصدیق این مدعا به مقدمههای ترجمههای این گونه آثار مراجعه کنید. همانطور که گفته شد اولین ترجمههای نمایشنامههای شکسپیر به اواخر دوران قاجار باز میگردد، اما نخستین ترجمه «هملت» مشهورترین درام شکسپیری به سال 1336 باز میگردد که این اثر توسط مسعود فرزاد ترجمه و چاپ شد.
البته فرزاد در مقدمه ترجمهاش توضیح میدهد که ترجمه کتاب در سال 1306 انجام شده و سه چهار سال بعد (1310) در پنجاه نسخه منتشر میشود. به هر روی از سال 36 تا سال 1381 چهار ترجمه کامل دیگر از این اثر به ترتیب توسط م. 1. به آذین، داریوش شاهین، اسماعیل فصیح و علاءالدین پازارگادی عرضه میشود.
ضمن اینکه مصطفی و علیاصغر حکمت نیز دو اقتباس از این اثر ارائه دادهاند که این اقتباس در سال 1370 به کارگردانی قطب الدین صادقی در تئاتر شهر اجرا شد. علاوه بر این پنج ترجمه کامل، تک گفتار مشهور «بودن یا نبودن» نیز دوباره توسط مجتبی مینوی و میرشمس الدین ادیب سلطانی به فارسی ترجمه شده است. حالا آخرین ترجمه کامل از این درام سترگ توسط میرشمس الدین ادیب سلطانی عرضه شده است.
ادیب سلطانی عنوان نمایشنامه را اینگونه به فارسی برگردانده: «سوگنمایش هملت شاهپور دانمارک» همین عنوان نشان دهنده دقت بیشائبه مترجم در ترجمه اثر است.
ادیب سلطانی در نخستین بند درآمد پیشگفتار ترجمهاش بر این دقت تاکید میکند و میافزاید این ترجمه «کوششی است تازه» همچون دیگر اسلاف فارسی زبان خود در ترجمه آثار شکسپیر دقت خود را برای دست یافتن به «ارزشی ادبی» مصروف داشته است و در اشارهای گذرا اوج این ارزش ادبی را ایجاد احساس شعری (Sentiment Poetique) اعلام میکند.
ادیب سلطانی پس از درآمد پیشگفتارش به هشت مقوله میپردازد: از این هشت مقوله اولین و سومین مقوله مستقیماً به ترجمه مربوط میشود. در مقوله دوم، چهارم، پنجم و ششم به هملت و شکسپیر پرداخته میشود و مقولههای هفت و هشت دغدغههای شخصی مترجم را در طی سالها محشور بودن با این درام سترگ باز میگوید.
ادیب سلطانی در اولین بخش مقوله اول بر ویژگی منحصر به فرد ترجمههای پیشیناش صحه میگذارد و به آگاهی خوانندگان میرساند که هملت نیز طبق روش و استراتژی به کار رفته در ترجمههای پیشین به فارسی برگردانده است.
جدا از این نکته در مقوله اول سوابق مترجم فشرده و مختصر در بر گرداندن ویلیام شکسپیر به فارسی: بودن یا نبودن: تک گفتار هملت در سوگنمایش هملت شاهپور دانمارک و سوگنمایش ریچارد سوم برشمرده میشود. مقوله دوم که درباره خاستگاه داستان هملت و هملت شکسپیر است و به نکته قابل توجهی در مورد ریشه نام دانمارکی هملت(یا «املث» Amleth) که در کتابهای تاریخ دانمارکی آمده است اشاره میکند و این که نام در افسانهای ایسلندی به نام «آملوذی» آمده که به معنی «نادان»، «ساده»، «دیوانه» و «کم عقل» است.
البته مترجم در اینجا اشارهای به این نکته نکرده که این معنی در وضعیتی تناقض گونه با منش متفکر شخصیت هملت قرار میگیرد، ضمن آنکه «هملت» در میان دیگر شخصیتهای نمایشنامه دیوانه پنداشته میشود.
در مقوله سوم مترجم روش (متد) ترجمه سوگنمایش هملت شاهپور دانمارک را به زبان فارسی شرح میدهد ابتدا در مورد عنوان کامل نمایشنامه شرحی میدهد و سپس متون گوناگون موجود هملت در زبان انگلیسی، فرانسه، آلمانی، ارمنی، روسی، ایتالیائی و فارسی را که برای ترجمهاش به آنها رجوع کرده را بر میشمارد.
مترجم در بخشی از مقوله سوم در مورد دستاورهای صحنه میگوید: «تصریح میکنیم که برای نوشتن اینها قوه تخیل خودمان را به کار نگرفتهایم» و کمی بعد گفته شده، ما از خود، خوانشی را در این ترجمه پیش ننهادهایم.
این اشارات اگرچه نشان از دقت مترجم دارد اما خوانش و خلاقیت در ترجمه منافاتی با دقت ندارد، اما در بخش دیگری، مترجم برای تفنن چند جمله لاتین به متن هملت اضافه کرده و تصریح میکند اگر این ترجمه یک کاستی داشته باشد کاستیاش همین چند جمله لاتین افزوده است. در پایان این مقوله درباره انتخاب تصاویر فیلم «هملت» کوزینتسف به جای نگارههای اصلی توضیح میدهد.
مقدمههای چهارم توضیحاتی است در باب اینترنت و شکسپیر و هملت شکسپیر - چاپ- پخش کهربانیک؛ مترجم در این مقوله اندر فوائد کاربرد اینترنت دلائلی را ذکر میکنند و «هرگونه مطالعه و پژوهش بی از بکارگیری اینترنت جامعه نخواهد بود» مترجم ضمن شناخته بودن گوگل نزد همگان مینویسد: «فرانسه: fr به جای com آلمانی de به جای com» !
مقوله پنجم با عنوان نمایش صحنهای و پردهای هملت: تئاتر و سینما، این توقع را ایجاد میکند که مترجم در ترجمهاش به همان جنبه نایاب در ترجمه درام کلاسیک و جنبه اجرایی در تعریف ارسطوئیاش بپردازد اما این جنبه از درام تنها مبحثی است که در این مقوله جایی ندارد و مترجم پیشنهاد جمعخوانی درام شکسپیری را به خواننده علاقهمند ارائه میدهد. همچنین از بازیگران و اجراهای معروف تئاتری و سینمایی نام میبرد.
مقوله ششم با واژگان شکسپیر و واژگان هملت انقلاب شکسپیر بالاخص هملت را یادآور میشود و برای اطلاع بیشتر خوانندگان علاقنمد درباره واژههای برساخته شکسپیر کتابی معرفی میشود.
اما مقوله هفتم که به اندیشهها و احساسهایی درباره شکسپیر و هملت شکسپیر میپردازد حاوی دو نظریه چشمگیر است، یکی آنکه مکبث علیرغم اینکه یکی از بزرگترین شخصیتهای نمایشنامههای تاریخ درامنویسی است ولی به رای این مترجم، شخصیت جذاب ندارد، و یکی از چمهای (دلایل) ناپیروزی نسبی مکبث روی صحنه به نگر مترجم نبود شخصیتهای جذاب در آن است! دیگر آنکه در پژوهشی در سپهر اسطورهها و ادبیات و تئاتر و اندیشه مترجم چنین بر میآورد که(اگر پرومتئوس را در اینجا به این ماجرا نکشانیم)، هملت «نخستین چپگرا» است.
البته در همین مقوله است که به هملت در مقام فیلسوف توجه میشود و نمایشنامه هملت انسانها را به «سپهرهایی از روانشناسی و فلسفه و هنر میکشاند...
در این گونه سپهرها همه گرد میآیند: کلاسیکها، رومانتیکها، مدرنها، پسامدرنها...، از جمله رمبرانت، وان رین، یوهان سپاستیان باخ، فرانتس کافکا، لودویگ ویتگنشتاین و صادق هدایت».
بدینسان به هشتمین و آخرین مقوله میرسیم که در این مقوله ادیب سلطانی پیشنهادی برای فروگشایی چیستان شرط و شمشیر بازی در هلمت: پرده پنجم، صحنه دوم ارائه داده است. چیستان مزبور «از دبیرستان تاکنون» ذهن مترجم را مشغول خود کرده بود. پس از به پایان رسیدن مقولات هشت گانه پیشگفتار در رقم(G) ادیب سلطانی میافزاید: «هملت خود یک طوفان رومانتیک است، با همه دو دلیها و دیرکردها، گونهای Sturm und Drang» و پیش گفتار با این کلام پایان میپذیرد: Ecce Homo اینک انسان.
ادیب سلطانی شود وسوسهای شصت ساله را فرو مینشاند، وسوسهای که دریک کلاس تئاتر و درام با سخنرانی هملت در پرده سوم صحنه دوم آغاز شد و هملت شکسپیر بر دقت ترجمه روائی فارسی تصلیب شد بیآنکه اثری از «memesis» و عمل ذاتی درام بر آن باشد.
درباره میرشمسالدین ادیب سلطانی
آنجا کیست؟ به زبان انگلیسی ویلیام شیکسپیر(who’s there)نخستین کلامی است که تراژدی هملت با آن آغاز میشود از دهان برناردو یکی از نگهبانان کاخ السینور گفته میشود. این سؤال برای خوانندگان ترجمههای ادیب سلطانی هم مطرح میشود، آنجا کیست که با زبانی یکه و متعلق به خود متون دشوار فلسفی را به فارسی زبانان عرضه میکند.
اطلاعاتی که در مورد این مترجم عزلتنشین موجود است کمتر از نویسندگان سدههای گذشته است که او آثارشان را به فارس برگردانده است، بیاغراق میتوان گفت اگر کمی در مورد او پرسوجو کنید اطلاعات بسیار کمی مییابید که بر بستری افسانهای روایت میشوند.
اما در غالب این روایات شخصیت حقیقی دیگری با او همراه است: بابک احمدی، کسی که در غالب کتابهایش به آثار ادیب سلطانی رجوع میکند و در مقالهای که درباره ویتگنشتاین نگاشته ادیب سلطانی را «مترجم دانشمند فارسی» میخواند.
فارغ از این روایات افسانهای اطلاعات شناسنامهای این مترجم حقیقی و حقوقی در دست است. «میرشمس الدین ادیب سلطانی فیلسوف، مترجم، ادیب و فارسی پژوه متولد تهران به سال 1310 است.
دکترای پزشکیاش را از دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران اخذ کرده و به قصد ادامه تحصیل به وین، پایتخت اتریش، میرود و به تحصیل در زمینه روانپزشکی بالینی و تحقیق بیوشیمی میپردازد.
مسلط به تمام زبانهایی است که در ترجمه هملت از آنها سود جسته: انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، روسی، فرانسوی، ایتالیایی، ارمنی به اضافه عربی و یونانی. » با این تسلط آثار فلسفی را به شیوه مستقیم و از زبان اصلیشان ترجمه میکند.
آثار ترجمهاش عبارتند از: جستارهای فلسفی(برتراندراسل)، رساله منطقی- فلسفی، (لودویگ ویتگنشتاین)، ارگانون(منطق ارسطو) سنجش خردناب (ایمانوئل کانت) و...
البته ایشان تالیفاتی هم دارند که مهمترین آنها «درآمدی بر چگونگی شیوه خط فارس» و «راهنمای آماده ساختن کتاب» است.
ادیب سلطانی در مقدمه سنجش خردناب از پرداختن و نقد ترجمه و نثر انتخابی نمیهراسد و میگوید: «اگر با یک نوشته، یک نگره نوین، نابود شود حقاش است که نابود شود. ناتوان، یا کم توان، یا میان تهی بوده است و از اینرو با یک اتک (حمله Attack) با یک تلنگر، با یک مقاله فروریخته است».