کتاب تاریخ اسلام در زمستان سال 83 با شمارگان 1200 نسخه به چاپ رسید. مترجم آن چند سال پیش کتاب را به ناشر دیگر سپرده بود که با اهمال آن ناشر، مترجم قرار داد را فسخ میکند و کتاب را انتشارات به امیرکبیر میسپارد. انتشارات امیرکبیر هم چاپ تاریخ اسلام را در خرداد ماه 82 به شرکت چاپ و نشر بینالملل محول کرده و این شرکت با عجله در مدتی کمتر از دو سال کتاب را با محتوای تخصصی و حجم قریب به 2200 صفحه چاپ کرده است.
اما مدیریت شرکت در بهمن 82 و چندی بعد واحد فرهنگی و آماده سازی نیز تغییر کردند و مسئولان جدید با فرض اینکه کارکنان سابق، نظارت بر محتوای کتاب را به خوبی به انجام رساندهاند، کتابهای موجود در چاپخانه را بررسی نکردند؛ علاوه بر اینکه ترجمه مرحوم احمد آرام هم در انتشارات امیرکبیر چه بسا خیال آنان را تاحدی آسوده کرده باشد.
به هرحال یکی از کارکنان واحد فرهنگی با مرور ماکت کتاب در برخی مطالب با اشکالات محتوایی مواجه شد که این بعد از صحافی ابتدایی کتاب بود. لذا ناشر با توجه به شمارگان محدود هزار نسخهای و نیز حجم 2200 صفحهای کتاب که طبعاً مخاطبانی صاحبنظر و با مطالعات تخصصی تاریخ اسلام را شامل میشد، به مطالب ناصواب و غرضورزیهای نویسندگان مقالات در«سخن ناشر» اشاره کرد و نقد و داوری علمی و دقیق را به پیوست با پاورقیهایی در چاپ دوم و البته نشریات علمی تحقیقی موکول کرد. لذا با جناب آقای جعفریان هم صحبت شد و ایشان در همان زمستان 83 که کتاب از صحافی بیرون نیامده بود، ازچاپ و ترجمه جدید واشکالات این کتاب مطلع شدند و فیالجمله موافقت شد که ایشان کتاب را بررسی کنند و ناشر را در درج پاورقیها یا پیوست نقدگونه کتاب مساعدت کنند.
پس از بخش کتاب، یک دوره از آن برای جنابآقای جعفریان ارسال شد و چند ماه گذشت که با پیگیری واحد فرهنگی، مدیریت شرکت درج توضیحات و اصلاحات ایشان را به تنهایی نپذیرفتند و خواستند که نظریات ایشان با نظر دیگر منتقدان درکتاب لحاظ شود که ایشان از انصراف ناشر بر آشفتند و در 30 فروردین 85 مقاله فعلی را در سایت بازتاب منتشر کردند و آنجا نیز از چاپ دوم اثر بدون اصلاح اشکالات، سخن گفتند که درست نبود و نیست و تا این لحظه نسخه دیگری ازآن چاپ شده است و صرف گزارش واحد فروش ناشر برای منتقد محقق نباید محل اعتنا و استناد باشد.
آنچه جای تامل دارد این است که منتقد محترم از تجدید نشر مقاله خود پس از حدود ده ماه، چه انگیزهای داشتهاند و چه تاثیری مترتب بر آن انتظار داشتهاند که بر آورده نشده و دیگر بار آزمودهاند: دیگر اینکه طعن و تعریض به ناشری که صرفاً به آثار دینی اهتمام دارد و در سال پیامبر اعظم(ص) ترجمه «کحل البصر فی سیره سید البشر» از مرحوم حاج شیخ عباس قمی، ترجمه و تصحیح قصیده برده (بوصیری) در مدح پیامبر(به قلم جناب آقای جویا جهانبخش)، پژوهشی در سیره نبوی در زیر نظر آقای جعفریان مشترک با پژوهشکده حوزه دانشگاه را زیر چاپ دارد و نیز تجدید چاپ کتاب سیره پیامبر در تالیف سالم الصفاره و ترجمه جناب آقای غلامحسین انصاری با شمارگان حدود هشتاد هزار نسخه (16نوبت چاپ) در کارنامه خود دارد، به هدف و انتظار منتقد محترم میارزد یا خیر.
به هر حال سعی و تلاش جناب آقای جعفریان را ارج میگذاریم و دریغمان میآید قلمی که میتواند به نقد و بررسی علمی و تحقیقی دیگر آثار که گاهی عاری از خطا و تحریف نیستند مثل ترجمه قدیمی مرحوم احمد آرام از همین کتاب، بپردازد، صرف طرح شبهات و ایراداتی شود که پیشتر گفته شده است و منتقد بریء الذمه شدهاند. هرچند که طرح شبهه بدون پاسخ کافی و وافی بوده، نقل دوباره ناسزا هم تکرار آن و همنوایی با مونتگمری وات.
اما چنان که آقای جعفریان عین مقاله سایت بازتاب را منتشر کردهاند پاسخ ما نیز به مفاد آن با حذف قسمتهایی همان است که در بازتاب در تاریخ 6 اردیبهشت 85 آمده بود.
تاریخ اسلام کمبریج با دو مقدمه و موضعگیری صریح ناشر و مترجم به زیور طبع آراسته شد و سزاوار است که نقد آن نیز در قالب علمی همانطور که سیره و روش اهل علم است انجام پذیرد. به عنوان مقدمه چنین هدفی شرکت تصمیم گرفت که در حد ابطال برخی نظریات معارض با عقاید اسلامی، نظر خود را در پاورقی ابراز کند. ضمن اینکه مترجم نیز بعضی از اشکالات را در مقدمه چاپ دوم پاسخ گفته بود.
همچنین توضیحاتی که در «سخن ناشر» آمده بود و اعلام تردید و برائت ناشر از محتوای کتاب در روی جلد، سبب شد تا نقد علمی و محتوایی کتاب را که مجالی وسیع میطلبید به نشریات تخصصی و مجامع علمی واگذاریم و به اصلاحاتی که در چاپ دوم اثر خواهد آمد بسنده کنیم. اما متاسفانه جنابعالی مسئله را در فضایی ژورنالیستی- با تیتر آنچنانی، به رخ کشیدن وابستگی شرکت به سازمان تبلیغات اسلامی، انتخاب تیتر و اصطلاح «آیات شیطانی» که سلمان رشدی را تداعی میکند و... طرح نمودید که زیبنده قلم دانشمندان به ویژه عالمان دین نیست. 3 - اشارهای به ترجمه فارسی و عربی دیگر کتابهای مونتگمری وات شده است که خوب بود گزارشی اجمالی از محتوای آن کتب و نحوه برخورد آن ناشران با شیطنتهای نویسنده ارائه میشد. 4 - اشاراتی که به پاورقیهای مترجم شده است «اظهار تأسف» و «اشاراتی کلی» است و در یک مورد هم ترجمه سطوری از المیزان با نتیجهگیریهای شگفت نویسنده در تخریب مبانی وحی بیربط دانسته شده است. اما پاسخ را جناب عالی دادهاید: «این اشکالات به قدری واضح و روشن است که حتی کسانی که آشنایی مختصری با سیره نبوی دارند، میتوانند به بسیاری از آن واقف و آشنا شوند. »
سؤال این است که آیا مخاطب کتاب تخصصی تاریخ اسلام با حجم 2000 صفحه، آشنایی مختصری با سیره نبوی دارد یا خیر؟ اگر هم در این حد آشنا نباشد آیا کشور ما از حیث فرهنگی آن قدر غنی نشده است که مخاطبان متوسط کتاب، بطلان بعضی حرفهای مستشرقان را به راحتی با مراجعه به کتابخانهها و عالمان دینی دریابند؟ آیا مردمی که به رسول خدا(ص) عشق میورزند و ایشان را به موجب معصومیت از گناه و سهو و نسیان در دریافت وحی، دوست میدارند، نمیتوانند حرفهای مغایر با عصمت را که به آن حضرت(ص) منسوب کردهاند،تشخیص بدهند؟
هرچند با اینکه ما از توطئهها و اهانتهای دشمنان نمیهراسیم، غیرت دینی اجازه نمیدهد حرفی از آنها را بدون «نه» و اعلام انزجار رها کنیم. 5 – در طرح اشکالات چهارگانه تنها به توصیف و آشکار کردن اشکال پرداخته، رأی به بطلان آن دادهاید بدون اینکه بحثی علمی را طرح کرده یا حتی مخاطب را به کتاب یا روایت یا آیهای از قرآن کریم هدایت کرده باشید. با این تفاوت که مترجم کتاب، زبانشناسی است مسلمان که توقع دانستن علوم تفسیر وکلام اسلامی از ایشان نیست اما جنابعالی عالم دین هستید و طرح شبهه بدون پاسخ علمی از قلم شما انتظار نمیرود. تفاوت دیگر، نوع رسانه است که اولی کتابی تخصصی و مرجع است در حد چاپ اولیه 1200 نسخه و دیگری نشریهای با مخاطبان بسیار از همه گروههای اجتماعی و فرهنگی. بهتر بود مدتی دیگر صبر میکردید و با مکاتبه با ناشر، اگر در چاپ دوم رفع اشکالات و پاسخ به آنها را شاهد نمیبودید، دست به انتقاد میگشودید.
6 – در مقاله جنابعالی اشارهای از صدور مجوز کتاب در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیست. در صورتی که صدور مجوز در ارشاد فقط جنبه سلبی ندارد و ناشر را تا حدی آسوده خاطر میکند که میتواند کتاب را چاپ کند. این درحالی است که همه ناشران به تعداد کافی نیروی متخصص در اختیار ندارند تا همه کتابها را سطر به سطر بخوانند و پاسخ علمی بدهند. اگر همکاری مفصل ارشاد در صدور مجوز و امکان نظارت متخصصان در مراحل قبل از چاپ نباشد، باید باب ترجمه نوشتههای مستشرقان را مسدود کنیم که در این صورت نمیدانیم دشمنان در مورد ما چه فکر میکنند و چه میگویند.
7 – در پایان با تقدیر و تشکر از جنابعالی، قسمتهایی از «سخن ناشر» درج شده در ابتدای کتاب را میآوریم:
منشأ تاریخ اسلام، بعثت نبیاکرم(ص) و ظهور تفکر توحیدی است: و از آنجا که خورشید اسلام در تلالو مدام بوده است، تاریخ سازی کرده و با پیوستگی و انسجام اجزا کالبدی یافته است که هرجز غیرمسانخ با آن را میشود بازشناخت و سره از ناسره جدا کرد. از این منظر، تاریخ صرف مجموعه وقایع و رخدادها و دادههای آماری نیست که مثلاً تاریخ اسلام به پارهای محفوظات تنزل یابد، بنابراین حیات تاریخ اسلام به شأن نزول آیات و روایات در ایام خاص محدود نیست و این مانع از آن است که تاریخ اسلام را به پژوهشگری خود بنیاد، عرضه کنند و او نتیجه تحلیل و بررسی را بیان کند.
اسلام جز در مورد نص قرآن و روایات موثق نبوی و ولوی متن محور نیست و با علوم موید به عقل، مثل تفسیر، فقه کلام، فلسفه و عرفان اسلامی، آرای مورخان درون دین را هم بررسی و تحلیل میکند؛ چه رسد به این که نویسنده تاریخ از مستشرقان باشد. مسلمانان که در استنباط آرای فقهی سالها بحث میکنند و ملزم و مکاف هستند که مضمون روایات وارد شده را بر قرآن عرضه کنند، چگونه به اظهار نظر مورخی اعتماد کنند که در آن مدعاهایی آمده که به صراحت با اصول عقاید مندرج در آیات قرآن و حقایق اصیل تاریخ اسلام منافات دارد؟
به هر حال اسلام از ابتدای نزول وحی در متن آیات قرآن از سخنان مخالفان استقبال کرده و از مناظره و بحث و جدال نیکو طفره نرفته است. تنها در مواردی موضع تند و عبوس نشان داده است که امثال اکرمه بن ابیجهل در صدر اسلام و رشدی ملعون در این عصر قصد تحقیر و هجو و هزل داشتهاند. بنابراین مکتب اسلام متون مستشرقان را بیواهمه طرح و نقد میکند هرچند که میدانیم جز در مواردی خاص، اگر نه مستقیم، استعمار غرب واسطه، نوابع را به کار تجزیه و تحلیل شرق، به ویژه اسلام، گماشت تا سودای تصرف و استیلا را تحقق بخشد.
شرکت چاپ و نشر بینالملل به چاپ تاریخ اسلام کمبریج اقدام میکند در حالی که به وجود بعضی اشتباهات یا تحریفات در کتاب واقف است و تنها برای رعایت امانت و وفاداری به متن در مطالب تصرفی نکرده، نقد و ارزیابی و قضاوت درباره آرا و نظرها را به مخاطبان و صاحبنظران وا میگذارد