البته نخوابیدن، آن هم برای درسی مثل ریاضی کار هر جانوری نبود. اما چارهای نداشتند. چون نمرهی ریاضی با کسی شوخی نداشت. یعنی اگر در هنر و ادبیاتشان بیست میشدند، خب، شده بودند دیگر! اما کافی بود گوشهی نمرهی ریاضیشان ساییده شود تا آسمان به زمین برسد. مادر و پدر هم در لانه، عزای عمومی اعلام میکردند و چنان آبرویی از تولهها میرفت که گاهی باید جواب نانوا و کفاش و آهنگر جنگل را هم میدادند.
به همین خاطر روز قبل از امتحان بچهها دور هم جمع شدند تا برای شببیداری، چارهای پیدا کنند.
خرگوش در بحث شرکت نکرد، چون معتقد بود شب امتحان حتی خاک بهدرد بخوری هم برای ریختن روی سر پیدا نمیشود، چه برسد به درسخواندن. اما خرس به معجزهی شب امتحان ایمان داشت و راه خرسی خودش را گفت: «به نظر من اگه کسی راه بره و درس بخونه عمراً خوابش ببره.»
گوساله هم پیشنهاد کرد: «اگه از شب تا صبح خودتون رو ببندین به شیرقهوه، تا پنج روز دیگهم خواب سراغتون نمیآد.»
راهحل خر، خرکیترین پیشنهاد بود: «یه میخطویله روی میز تحریرم میذارم؛ درست زیر چونهم، تا اگه خوابم برد...»
اما جغد عین خیالش نبود، چون بدون کوچکترین دردسری میتوانست نخوابد.
خلاصه شب قبل از امتحان هم گذشت و بچهها با هر مشقتی که بود بیدار ماندند. اما نتیجهی امتحان ریاضی، همه را شگفتزده کرد:
خرگوش: 20 (بدون شببیداری)
خرس: 18 (با دو روز پادرد)
گوساله: 10 (با پنج روز دلدرد)
خر: 8 (با یک وجب ورم چانه)
جغد: صفر (به دلیل خوابیدن سر جلسهی امتحان)!