اگر این کیفیت روایت از همان قسمتهای ابتدایی به گونهای باشد که نتواند موجب جلب اعتماد مخاطب فراگیر تلویزیون شود بهرغم رنگ و لعاب ظاهری هرگز توسط مخاطب طیف عام و فراگیر تلویزیون مورد عنایت و همذاتپنداری قرار نخواهد گرفت... چرا که قلابهای لازمه را برای آنکه همذاتپنداری مخاطب را برانگیزد فراهم نیاورده... .
2 - «کلاه پهلوی» دری از همان قسمت ابتدایی به جای آنکه تاریخ را روایت کند با نوعی کجسلیقگی در پرداخت و روایت آغاز میشود و تکلیف مخاطب را با خود یکسره میکند و هرچه که به پیش میرویم و به قسمتهای دیگر میرسیم ضعفهای فاحشی در گره افکنی و گرهگشایی در این کار مشهود میشود به نحوی که قصه در محدوده جزئیاتی بسیار پیش پاافتاده و حتی کودکانه درحد بحثهای بسیار کلیشهای یک خانم باسواد سنتی و یک فرنگی، در جا میزند... .
3 - اگر نظری بر سریالهای تاریخی ساختهشده در تلویزیون بیندازیم، بدین نکته خواهیم رسید که این آثار با فراز و نشیبهایی در اقبال یا عدم اقبال مخاطبان همراه بوده است. برخی از آنها که مورد اقبال مخاطب عام و خاص قرارگرفتهاند قاعدتا تکنیکهای اصلی شخصیتپردازی و گرهافکنی دراماتیک این حرفه را رعایت کردهاند و حرفهای خود را برای آنکه توی ذوق مخاطب نزند و بتواند ذرهای تاثیر بر او داشته باشد در لایههای زیرین اثر خود نهفتهاند.
«سربداران»، «ابوعلیسینا»و «روزگار قریب» شاهد مثالهای بسیار خوبی برای این سخن هستند؛ آثاری که با روحیههای انقلابی و علمی به نگارش درآمده و ساخته شدهاند و بهرغم اینکه نتیجههای موردنظر و مطبوع سازمان سفارشدهنده چنین آثاری در آنها رعایت شده به دلیل قوت روح تحقیقی این آثار و توانمندی نویسنده و کارگردان در انتخاب درست عوامل اصلی و لوکیشنهای مورد نظر برای نزدیک ساختن قصه به مرحله باورپذیری و گرفتن بازیهایی در راستای تفکر حاکم بر اثر[و نه به شیوهای بازیگر سالارانه] و اغراق در شیوه بیان، حس، دیالوگ و... توسط بازیگران نامی آنها آثار برجسته و شاخص محسوب میشوند و توانستهاند در ادوار چندپارهای که در تلویزیون پخش شدهاند مخاطب را با خود همراه کنند و تاثیر و تاثری بر او داشته باشند.
حال منصفانه قیاس کنیم. کلاهپهلوی که یکی از عظیمترین سریالهای فاخر تاریخ تلویزیون محسوب میشود در میان این آثار چقدر موفق شده جایگاهی برای خود کسب کند یا حداقل مخاطب اندکی برای خود زنده سازد؟
البته این قیاس میتواند صرفا از جنبه کمیت باشد چون ساخته شدن این اثر بالغ بر 10سال بهطول انجامیده و هزینه زیادی صرف آن شده و تنها در این زمینه است که میتوان آن را با آثار نامبرده مقایسه کرد... در حالی که به لحاظ ساختار روایتی و فیلمنامه بسیار پیش پا افتاده است و اصول بدیهی و روشن و محکم فیلمنامهنویسی در تلویزیون را رعایت نکرده است؛ ملغمهای است از دعواهای درنیامده بر سر موضوعات درستوحسابی. سریال نه تاریخ اجتماعی ایرانیان را توانسته درست روایت کند و نه مسئله های اصلیاش به درستی مطرح شده و نکات اساسی مورد نظر هم کماکان در غیاب پرداخت درست ارتباط خوبی با مخاطب پیدا نمیکند.
4 - از وادی کارگردانی نیز به نظر میرسد در درجه اول انتخاب بازیگران توسط کسانی صورت گرفته که شاید تخصصی در این موضوع نداشتهاند و دری به عنوان کارگردان نقش تعیینکنندهای در بسته شدن عوامل بازیگری نداشته است؛ پس قسمتی از لجامگسیختگی این کار به این نقیصه مربوط میشود. مثلا بازیگر نقش فرماندار یا همان دانشجوی ایرانی در فرانسه یا مادام در بسیاری از موارد نقش خارجی را ایرانی بازی میکنند و حرکات آنها کاملا ایرانی است در حالی که در واقعیت نباید اینطور باشد و اینگونه نیست و مسئله بدین جا ختم نمیشود چرا که انتخاب لوکیشنها هم آنطور که باید موجبات نزدیکی مخاطب در باورپذیری لازمه به این اثر و شخصیتهایش را تامین نکرده است.
5 - در کل کلاه پهلوی اثر ممتازی نیست و کممانده موبایل بر گوش شخصیتهای 100سال پیش تاریخ معاصر قرار دهد چرا که کاملا با نگاه امروزی به گذشته نگریسته است. ادبیات و الزامات تاریخی آن روزگار را فراموش کرده و موجب سلب اعتبار و توجه مخاطب شده است و اشکال کار در نگره امروزی به تاریخ در آن است که عنصر باورپذیری را دچار مشکل میکند و این باعث تنزل اعتبار اثر میشود. آری علی حاتمی نیز در نگاه به تاریخ کمی در آن دخل و تصرف میکرد اما کیفیت روایتش برای مخاطب جذاب بود چرا که کارکشته بود اما سیدضیاءالدین دری در کلاهپهلوی همه اعتباری که به واسطه موفقیت نسبی «کیف انگلیسی» کسب کرده بود خرج میکند حتی صدای معاون تلویزیون در همان قسمتهای ابتدایی در آمد و تلویحا خواستار عدم پخش آن شد.
6 - آیا بهتر نیست حداقل در سپردن آثار فاخر، کار را به کاردان بسپاریم؟!