آمریکا در این تاریخ برای آزاد کردن جاسوسان آمریکایی در اختیار دانشجویان پیرو خط امام برای نخستین بار و به صورت مستقیم خاک جمهوری اسلامی ایران را مورد تجاوز و تعرض قرار داد.
در این خصوص فرانسیس آنتونی بویل، استاد دانشگاه ایلی نویز آمریکا میگوید: «دولت کارتر در توصیف حوادث پیرامون بحران گروگانگیری در ایران، منشأ حوادث را به عمد نقطهای قرار داد تا اختلاف با ایران به نحوی ارایه شود که متضمن بیشترین نفع برای مواضع اتخاذ شده آمریکا باشد.
دولت کارتر به نحو غیرمنصفانهای ایران را آغازگر بحران معرفی میکرد، در حالی که آمریکا مسبب اصلی آن بود. در فرو نشاندن بحران، دولت کارتر میبایست علناً مسئولیت سیاسی و حقوقی خویش را به عنوان مسبب بحران میپذیرفت.»
بعد از اشغال سفارت، آمریکاییان از طریق برنامه و روشهای مختلفی کوشیدند تا گروگانهای خود را آزاد کنند؛ منجمله اینکه نسبت به بلوکه کردن داراییهای ایران در بانکهای آمریکا و همچنین تحریمهای اقتصادی ایران اقدام کردند و در 20 فروردین 1359 رابطه خود را با ایران قطع کرد تا در صورت انجام حمله نظامی علیه ایران دشواریها و مشکلاتی متوجه منافع آمریکا در ایران نشود.
از طرف دیگر اشغال سفارتخانه آمریکا درست در زمانی صورت پذیرفته بود که انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا نزدیک بود. کارتر مایل بود برای بار دوم رئیس جمهور شود و این در حالی بود که با نزدیک شدن زمان انتخابات، رونالد ریگان، نامزد رقیب کارتر از حزب جمهوریخواه و همکاران او مانع حل این مسأله میشدند.
به همین خاطر باید تصمیمی گرفته میشد که هرچه زودتر به رهایی گروگانها بینجامد. پس از سه هفته در 22 فروردین ماه 59 (11 آوریل) تصمیم نهایی برای رهایی گروگانها با توسل به زور، یعنی به کمک یک گروه بهاصطلاح نجات، گرفته شد.
برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر، در کتاب توطئه در ایران در این باره مینویسد: «تصمیم برای رهایی گروگانها با توسل به زور، در فاصله سه هفتهای بین 21 مارس تا 11 آوریل 1980 اتخاذ شد.
عقیده من از ابتدا این بود که ما باید عملیات نجات را در قالب یک برنامه عملیات نظامی وسیعتر که جنبه تنبیهی داشته باشد، انجام بدهیم. اگر عملیات نجات موفق میشد که اقدامات جنبی و تنبیهی آن هم قابل توجیه بود و اگر موفق نمیشد، میتوانستیم افکار عمومی را متوجه موفقیت عملیات نظامی و تنبیهی خود نماییم و اعلام کنیم که در ضمن برای نجات گروگانها تلاش کردیم، ولی متأسفانه موفق نشدیم».
کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا نیز در کتاب «444 روز ماجرای گروگانهای آمریکایی در ایران» تصریح میکند: «بر طبق این برنامه، فرودگاهی نظامی و طبیعی و دور افتاده واقع در نزدیکی شهر طبس حدود دویست مایلی جنوب شرقی تهران برای فرود گروه مهاجم در نظر گرفته شد.
طبق عکسهای هوایی که از این مکان تهیه شده بود، این مکان برای فرود آمدن هواپیماهای حمل و نقل در شب، مناسبترین محل بود. عملیات از جزیره مصیره، واقع در دریای عمان، آغاز میشد که تا محل فرود و آغاز عملیات 600 مایل فاصله داشت.
شش فروند هواپیمای سی-130 حامل 90 نفر از جمله پنج نفر ایرانی و یک تیم مهاجم از آلمان غربی، سوخت، وسایل و تجهیزات بودند که افراد و تجهیزات خود را در محل فرود، به هشت فروند هلیکوپتر «آر-آچ-53» و «سیاستالیون» که قرار بود از ناو نیمیتس در خلیج فارس به آنها بپیوندد، منتقل میکردند.
هلیکوپترها باید نیروهای مهاجم را به مخفیگاهی در میان کوههای اطراف تهران انتقال میداد تا شب بعد کامیونهایی که به وسیله عمال ایرانی آنها در تهران تدارک دیده شده بود آنها را به شهر بیاورد.
مأموریت آنها رهایی کلیه گروگانهای مستقر در لانه جاسوسی و سه نفر گروگان دیگر مستقر در وزارت امور خارجه و انتقال آنها به پادگان منظریه در جنوب تهران بود تا از آنجا با هواپیماهای سی140 به خارج منتقل شوند.
مسئولیت اجرایی این عملیات با شخص برژینسکی بود، ژنرال جونز عملیات را از مرکز فرماندهی نظامی ملی در واشنگتن هدایت میکرد، ژنرال وات از مقر خود در وادی قنا مصر عملیات را مدنظر داشت و فرماندهی مستقیم این عملیات هم بر عهده سرهنگ بکویث بود.»
این برنامه در روز 22 فروردین 1359 (11 آوریل 1980) وقتی که معلوم شد شورای انقلاب هیچ اقدامی را برای آزادی گروگانها انجام نخواهد داد» دگربار از سوی کارتر و مشاوران طراز اولش ماندل، براون، برژینسکی، کریستوفر، ترنر، جونز، جردن و پاول و در غیاب ونس، وزیر امور خارجه، دگربار مرور شد.
بهانه کارتر برای این اقدام حفظ «سلامت و جان گروگانها و همچنین شرافت ملی» ایالات متحده بود.
در این راستا چند روز پیش از وقوع حمله آمریکا، با توطئه عوامل داخلی توپهای ضدهوایی از پایگاهها و فرودگاههای مهم جمعآوری شد و به کارکنان آنها نیز مرخصی فوقالعاده داده شد تا هواپیماهای آمریکا بدون هیچ مانع جدی به عملیات خود که همان بمباران مراکز حساس نظام بود، بپردازند.
عوامل غیرایرانی هم که قبلاً به عناوین متفاوت بازرگانی و خبرنگاری و غیره، به ایران رفت و آمد میکردند هم اطلاعات دقیقی در زمینه محافظان گروگانها در اختیار این دولت گذاشته بودند. ارتباط بین پنتاگون و گروه نجات هم از طریق ماهواره و سایر وسایل ارتباطی تأمین شده بود.
در این عملیات که به ظاهر برای مینگذاری سواحل ایران صورت میگرفت، برخی کشورها همچون عمان و عربستان سعودی که در مسیر این نقل و انتقالات بودند ظاهراً بیخبر ماندند، برخی دیگر هم چون بریتانیا مطلع شدند و برخی دیگر همانند مصر و آلمان غربی پا از این فراتر گذاشته اقدام به همکاری فعالانه کرده بودند.
به این ترتیب چهارشنبه سوم اردیبهشت ماه (23 آوریل) هنگامی که به نظر میرسید «امکان آزادی گروگانها ظرف پنج یا شش ماه آینده بعید است» و عوامل ایرانی ایالات متحده هم «نسبت به موفقیت طرح نجات گروگانها بسیار خوشبین بودند» عملیات آغاز شد.
اما هنگامی که هواپیماها در محل فرود در کویر منتظر هشت فروند هلی کوپتر بودند، تنها شش هلیکوپتر را با یک تا یک ساعت و نیم تأخیر رؤیت کردند. دو فروند دیگر به علت نقص فنی و طوفان شن، از ادامه مسیر بازمانده، به ناو نیمیتس بازگشته بودند.
برژینسکی در این باره میگوید: «در اواسط ناهار، براون (وزیر دفاع) را پای تلفن خواستند و او در مراجعت، اولین خبر بد را به ما داد. دو هلیکوپتر از هشت هلیکوپتر در محل موعود فرود نیامده بودند، ولی هنوز این امیدواری وجود داشت که با تأخیر به مقصد برسند.
تا ساعت 3:15 بعدازظهر (به وقت آمریکا) خبر تازهای دریافت نشد. در این ساعات براون خبر داد که از دو هلیکوپتر یکی در بین راه از کار افتاده و رها شده و دومی به علت اشکال فنی در نتیجه طوفان شن، به ناو هواپیمابر «نیمیتس» بازگشته است.
با وجود این، شش هلیکوپتر باقیمانده برای انجام عملیات کافی بود. کلیه هواپیماهای سی-130 هم در تاریکی شب در محل موعود نشسته بودند.»
از شش فروند هم، یک هلیکوپتر به هنگام سوختگیری در صحرای طبس با یک فروند هواپیمای سی130 برخورد کرد و به همراه هواپیما منفجر شد.
در مورد این حادثه، بکویث به فرمانده عملیات دلتافورث در صحرای طبس در کتاب «نیروی دلتا: از پلیمی تا طبس» مینویسد: «وقتی برای گریه نداشتیم، در میان تندباد، یکی از هلیکوپترها را دیدم که از زمین بلند شد و به سمت چپ کج شد و به آرامی به عقب خزید، سپس صدای مهیبی بلند شد.
صدای انفجار بمب نبود، صدای شکستن نبود، صدای چیزی بود که با یک ضربه متلاشی شود. شعلههای آتش تا ارتفاع 300، 400 پایی میرسید، هوا مثل روز روشن بود.
موشکهای VDE منفجر میشدند. گردونههای آتش در آسمان میچرخیدند، مثل این بود که افراد در گوی آتش حرکت میکردند.» در میان آتش، هشت نفر از گروه مهاجم کشته شده، سه نفر دیگر سوخته بودند.
از آنجا که ادامه عملیات دیگر ممکن نبود، بنا به درخواست بکویث، کارتر مأموریت را لغو کرد و کلیه نیروهای مهاجم با هواپیماهای باقی مانده مجبور به ترک خاک ایران شدند.
واکنش مقامات آمریکایی به شکست در طبس
پس از لغو این مأموریت، اولین اقدام کارتر و گروه مشاورانش در شورای امنیت ملی آمریکا تهیه و صدور اعلامیه و بیانیههایی برای توجیه افکار عمومی بود که باید بعد از «خروج کامل گروه عملیات» از ایران، صورت میگرفت.
با این اقدام، هیأت حاکمه آمریکا در صدد بود: «هر نوع واکنش شدید ایرانیان را تعدیل کرده و از این که مأموریت گروه نجات به شکل اغراقآمیزی به صورت یک حمله تمام عیار نظامی تلقی شود، جلوگیری به عمل آورد. زیرا در غیر این صورت احتمال داشت به گروگانها آسیب برسد.
از طرفی باید به افراد خود در تهران که دارای کامیون، تجهیزات رادیویی و دیگر وسایل مورد سوءظن بودند، اطلاع میدادند تا فرصت حفاظت از جان خود را به دست آورند».
البته توضیحات خود مقامات آمریکایی از احساساتشان به دنبال شکست عملیات طبس نیز خواندنی است.
برژینسکی در این باره مینویسد: «کارتر حالت کسی را داشت که کاردی در بدن او فرو کرده باشند. درد و رنج تمام وجود و چهره او را فراگرفته بود شکست عملیات نجات، تلخترین شکست و دلشکستگی برای خود من در مدت چهار سال خدمت «کاخ سفید بود.»
هامیلتون جردن، رئیس ستاد کاخ سفید و از دستیاران نزدیک کارتر نیز در کتاب «بحران» چنین مینویسد: «هلیکوپترها، هلیکوپترهای لعنتی، چیزی که قرار است آمریکا بهترین سازندهاش باشد، بهترین وسیله مکانیکی ما، چنین از آب درآمده است. برای من جای تعجب بود و معنیاش را نمیفهمیدم.»
همچنین هارولدبراون وزیر دفاع وقت آمریکا درباره علت شکست در طبس میگوید: «گویی آیتالله خمینی در بالکن مقر سکونت خود حضور یافته بود و با هر حرکت دست او یک هواپیما به زمین میافتاد».
برای کارتر به طور اخص و برای ایالات متحده به طور اعم، ماجرای اتفاق افتاده در صحرای طبس شکستی نظامی، دیپلماتیک و سیاسی بود، بویژه آنکه سایروس ونس، وزیر امور خارجه و همفکر دموکرات و قدیمی کارتر در مخالفت با این اقدامهای سرکوبگرانه و غیردموکراتیک کارتر و برژینسکی در سیاست خارجی آمریکا، استعفا داده بود.
به هر حال استفاده از آخرین امکانات و تکنولوژی نظامی و بودجه نامحدود، بیش از 5 ماه تمرین در صحراهای آریزونا، استفاده از بهترین نوع هلیکوپترها، استفاده از بهترین کارشناسان سرویس نیروی هوایی آمریکا جهت پیشبینی هوا و انتخاب بهترین زمان جهت اجرای عملیات، سرعت ویژه عملیات براساس برنامهریزیهای انجام شده، احتمال موفقیت عملیات با تقریب بیش از 90 درصد، استفاده از امکانات برخی کشورهای منطقه در این عملیات، هماهنگی شوروی با این عملیات به علت حمله نظامی این کشور به افغانستان، برنامه بمباران پایگاههای مهم هوایی ایران توسط هواپیماهای آمریکا در صورت لزوم، جمعآوری توپهای ضدهوایی شهرهای مشهد، تهران، شیراز و بابلسر در حوزه عملیاتی آمریکاییها توسط عناصر طرفدار شاه در ستاد مشترک و نیروی هوایی، شرایطی را برای آمریکاییها به وجود آورده بود که این شکست را برای آنان غیرقابل تحمل میکرد.
به همین دلیل کارتر بلافاصله پس از انتشار خبر شکست در طبس بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و گفت: «در ساعتهای آخر پریروز من طرح عملیاتی را که با دقت تهیه شده بود و در ایران در دست اجرا بود تا دسته نجات ما برای بیرون آوردن گروگانهای آمریکایی در آینده آماده شود لغو کردم نقص فنی در هلیکوپترهای نجات، متوقف کردن طرح مزبور را ضروری ساخته بود.
هنگامی که دسته نجات بعد از صدور دستور من مشغول عقبنشینی بود، دو فروند هواپیماهای ما بعد از سوختگیری در نقطه دورافتاده در حاشیه کویر ایران، روی زمین به هم خوردند.»
هدف واقعی آمریکا
اما در مقام اشاره به اهداف حقیقی ایالات متحده از حمله به صحرای طبس میتوان سخنان مسئول اجرای عملیات نیروهای آمریکایی را مورد توجه قرار داد. برژینسکی در این باره در کتاب توطئه در ایران مینویسد: «آمریکا نیاز داشت که یک بار دیگر زور بازوی خود را نشان بدهد. اگر این کار با موفقیت به پایان میرسید، آمریکا زور بازوی خود را که بیست سال بود به آن نیاز مبرم داشت، نشان داده بود.»
در عین حال شواهد و قرائن حاکی از آنست که بخشی از تلاش برای آزادسازی گروگانها در جهت کسب اعتبار برای کارتر و افزایش احتمال پیروز شدن وی در انتخابات ریاست جمهوری که در پاییز همان سال انجام میشد، بوده است.
به هر حال شکست نیروهای ویژه آمریکا در عملیات آزادسازی دیپلماتهای آمریکایی موجب شد تا واکنشهای منفی بسیاری برضد عملکرد هیأت حاکمه ایالات متحده در محافل سیاسی و رسانهای شکل بگیرد.
روزنامه ساندی اکسپرس در این باره نوشت: «نمیتوان تصور کرد که پیشرفتهترین تکنولوژی دنیا با دستگاههای خودساختهاش چنین افتضاحی به بار آورد.»
ویلیام سولیران سفیر سابق آمریکا در تهران در کتاب ماموریت در ایران از این واقعه با عنوان «دوران تحقیر ملی آمریکا» یاد کرده و مینویسد: «روش سست و بیقید حکومت کارتر و اقدامات نامعقول او... به گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا منحر شد و یک دوران تحقیر ملی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است، آغاز گردید.»
«تضعیف موقعیت بینالمللی آمریکا» عنوانی است که «باری روبین» کارشناس مسائل خاورمیانه و نویسنده کتاب جنگ قدرتها در ایران به واقعه طبس داده است.
وی در این رابطه میگوید: «ماجرای طبس یک شکست دردناک برای کارتر و یک پیروزی برای ایران بود و موقعیت بینالمللی آمریکا را به شدت تضعیف کرد.»
لوموند روزنامه پرتیراژ فرانسه نیز به دنبال شکست آمریکا در طبس اقتدار حکومت آمریکا را به مسخره گرفت و نوشت. «در مورد کارآیی یک دستگاه نظامی که امنیت نیمی از جهان بدان محول شده، ولی قادر نیست حتی دو هلیکوپتر را در صحرا و تازه آن هم بدون دخالت دشمن در هوا نگه دارد، چگونه فکر کنیم.»
و بالاخره برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر و طراح اصلی عملیات شکست خورده طبس در کتاب خاطرات خود «احساس ناامیدی ملی در آمریکا» را از پیامدهای مهم شکست آمریکا در طبس دانسته و مینویسد: «ماجرای مفتضح ایران یکی از سه عامل مهم شکست کارتر بود و این ماجرا، احساس ناامیدی ملی را برانگیخت.»