مثلاً همین عید امسال، آقای بز برای پربارکردن تعطیلات بچهها کلی تکلیف نان و آبدار داده بود. ولی بچهها از اینجور آب و نانها دلدرد میگرفتند و ترجیح میدادند عید، توی دشت و صحرا بدوند و بچرند و فریاد بکشند، اما به این آب و نانها لب نزنند.
تعطیلات عید که تمام شد، همان ساعت اول آقای بز به بچهها عید مبارکی گفت و خیلی زود رفت سراغ دیدن تکالیف. از میز خرگوش و موش شروع کرد و «بعبع» و چهچهش بههوا رفت.
بعد سراغ میز خرس رفت. خرس مشقهای عیدش را به روش «یکی بود، یکی نبود» نوشته بود. یعنی دو سه خط را نوشته بود و دو سه خط دیگر را نه. آقای بز فهمید، اما بهروی مبارکش نیاورد.
تکالیف میز بعد خیلی کامل بود. آخر آنها از روش «گونیگونی» استفاده کرده بودند. یعنی فیل و دار و دستهاش، از همان اول سال یک گونی حلالمسائل خریده بودند و افتخارشان این بود که برای انجام تکالیف منت هیچ کس، حتی مخ مبارکشان را هم نمیکشند.
اما شیر و کرگدن چون گردنشان کلفت بود، سادهترین راه را انتخاب کرده بودند: روش«زورگیری».
شیر دفتر شتر را با زور و ضرب گرفته و دونقطهی اسمش را هم بالا و پایین کرده بود تا کسی بویی نبرد. تازه کلی برای شتر بیچاره خط و نشان هم کشیده بود که «اگه صدات دربیاد، کاری میکنم که بهجای یک کوهان، ده کوهان از پشتت سبز بشه!»
بررسی تکالیف تا آخر زنگ طول کشید، اما سه نفر بهخاطر نقص تکلیف، کل تعطیلات عید از دماغشان بیرون آمد:
اول شتری که دفتر مشقش را گم کرده بود ولی هنوز یک کوهان را داشت. دوم شیری که توی حل دوبارهی تمرینهایی که برایشان کلی زحمت کشیدهبود، مثل گُل در گِل مانده بود و سوم، فیلی که برای حل تمرینها راهحلهایی نوشته بود که حتی آقای بز هم از آنها سر در نمیآورد!