گیسوی چنگ ببرّید به مرگ می ناب
تا حریفان همه خون از مژهها بگشایند
استاد زنده یاد دکتر داریوش صفوت، چه در سلوک شخصی و چه در مسیر و جادهای که برای موسیقی جدی و هنری ایران گشود، ناب و کم نظیر بود. مرگ اینجهانیاش اگر چه غم انگیز است،اما مهر و نشانی که از خود در فرهنگ و هنر این مرز و بوم بر جای گذاشت، قطعا در خاطر اهلش خواهد ماند و زندهتر از امروز در رودخانه تاریخ و زمان جاری خواهد بود.
او با درکی درست که از فلسفه و زیبایی شناسی داشت و میدانست که به قول یکی از فلاسفه یونان، «برای تغییر یا نگهداشت هر فرهنگی ابتدا باید از موسیقی آن فرهنگ شروع کرد»، به سراغ ریشهها رفت و درک نظری که از روح موسیقی اصیل ایرانی داشت و مطالعاتی که در این زمنیه انجام داده بود و البته درک محضر بزرگانی چون سماعی و ابوالحسن صبا، آقا محمد ایرانی مجرد، برای برکشاندن و معرفی موسیقی خاص فرهنگ ایرانی، بیش از یک دهه کار و تلاشی طاقت سوز صورت داد که البته میوه و ثمرش را هم دید؛ بر آمدن گونهای و گفتمانی خاص از موسیقی کلاسیک ایران که در اوج ابتذالی که دامن موسیقی را گرفته بود، همانند هوایی تازه، به پیکره فرهنگ ایرانی دمیده شد و به آن جانی دوباره بخشید.
او نزد صبا نزدیک به 10 سال شاگردی کرد و نقل است که صبا درباره دقت و ظرافتش در نواختن ساز سه تار سخن گفته و تحسینش کرده است به نوعی او را می توان تنها راوی مستقیم سه تار استاد صبا به شمار آورد. نکته مهم این که او در میان تمامی شاگردانی که در نزد صبا به آموزش ویلن روی آورده بودند و ساز ویلن هم در آن سالها سازی در بورس و مورد اقبال جامعه بود، به سراغ ساز سه تار رفت و شیوه نوازندگی سه تار صبا را از خودش فرا گرفت. نگاهی به برخی از اجراهای دوره جوانی و میانسالی صفوت، برای نمونه اجرای او از چهارمضراب معروف ماهور درویش خان، و یا اجرای خصوصی که به نظر میرسد در یک مهمانی و با حضور مرحوم صبا و به همراه استاد پایور و با آوازی از استاد محمود کریمی در بیات ترک به یادگار مانده است، نشان می دهد که تا چه اندازه اسلوب نوازندگی و شیوه زخمه زنی صبا و درویش خان( که استاد صبا بود) در نواخته های او نیز تبلور یافته بود، این دو اجرا و البته دیگر آثار آن زنده یاد نشان می دهد که او نوازنده ای توانا و قابل بود که هنگام نواختن دخل و تصرفاتی در قطعات و گوشه های می کرد که از ذوق شهودی او در نواختن سه تارحکایت می کرد . همچنانکه در نوازندگی سنتور هم دستی چیره داشت که نمونه اش در اجرایی با مرحوم رضوی سروستانی بروز و ظهور یافته است.
اکنون که بیش از چهار دهه از شکل گیری مرکز حفظ و اشاعه میگذرد، از آن ساختمان خبر و اثری نیست.
محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده،محمدعلی کیانینژاد،جلال ذوالفنون، ناظری و سایرینی که هر کدامشان بعدها یلی در موسیقی شدند. آثار این هنرمندان که همه آنها زیر نظر صفوت و نورعلی خان برومند در دانشگاه و مرکز حفظ و اشاعه و با حضور استادانی چون فروتن، هرمزی، بهاری وکریمی و دوامی و ...،آموزش دیدند،، سالهاست که در ذهن و ضمیر میلیونها ایرانی و عاشقان زبان فارسی طنین انداز است.
دکتر داریوش صفوت نشان داد، مدیر خبیر و آگاه به یک موضوع و البته عاشق و شیفته کارش، میتواند بستری را فراهم کند تا هنرمندان و اهل موسیقی در آن به خوبی تنفس کرده و ببالند و نشانی از خود به یادگار گذارد که از باد و باران گزندی به آن نرسد.
او به نسلی تعلق داشت که با سختی و کار زیاد و تلاش فراوان همنشین بودند، نسلی که در حوزهها و موضوعات همسایه و همنشین با موسیقی چون ادبیات و فرهنگ و کتاب و شعر مهری را زدند که صفوت در موسیقی نواخت و ثبت کرد. ایرج افشار، محمد امین ریاحی، هوشنگ ابتهاج سایه، حسن کسایی، همایون خرم، پرویز شهریاری ، حسین دهلوی و دیگران و دیگرانی را میتوان سراغ کرد، نسلی که تقریبا تکرار نشدنی اند،مردانی سختکوش و قانع و متخلق به اخلاق و مروت و البته سخت گیر نسبت به هنرآموز و دانشجو. افرادی که از یک استغنای درونی برخوردار بودند و نه مصائب و مشکلات متوقفشان می کرد و نه تشویق و تجلیل ها ذوقزده و از مسیر منحرف. شاید یک نمونه از سلوک اخلاقی دکتر صفوت را بتوان مثال زد که در این دوره و زمانه انصافا کمیاب است. او هم همانند برخی دیگراز هنرمندان، و اهل فرهنگ نشان لژیون دونور دولت فرانسه را با درجه ای بالاتر دریافت کرد. اما نه خبر آن را رسانه ای کرد و نه با کسی در این زمینه گفت وگو و رایزنی نمود. برخلاف دیگرانی که جایزههایی با درجه ای کمتر از این را در بوق و کرنا کردند.
یا دوستی نقل میکرد که وقتی حکم بازنشستگی خود را در اواسط سال 78 دریافت کرد، از او خواستند که در جایی دیگر مشورت بدهد و کار کند که او در پاسخ گفت «ما بازنشسته شدیم و اگر بخواهیم دوباره کار کنیم چرا باید بازنشسته شویم» که نفس چنین دیالوگی نشان میدهد که او از کاری که کرده بود و مهر و نشانی که از خود به جای گذاشته بود، راضی و خشنود بود و به قول شاملوی شاعر، جهان را به قدر وسعت خود شناخت و معنا کرد و شادمانه و شاکر به گوشه ای رفت و در انتظار ماند تا به دیار باقی بشتابد.
یادش گرامی باد.
غیرت حق بود و با حق چاره چیست
کودلی کز حکم حق صدپاره نیست