انصاف که به قول مولی علی عین عدالت است همچنان گمشدهی انسانهاست. در دنیای بیانصافی چه جای سخنراندن از اخلاق باقیماند. و البته که جهان بیاخلاق، جهنمی بیش نیست. برای رهایی از دوزخ دست بکاری بزنیم.
1- این روزها، اسرائیل دردانه قدرتهای جهانی به بهانههای واهی دوبار به دمشق حمله کرد و صدایی از هیچ سازمان بینالمللی و اسلامی برنیامد. گویی الهه جنگ دو باره دلربایی میکند که نه مسیحیت هواهخواه صلح واکنشی از خود نشان میدهد و نه مسلمانی مبتنی بر رحمت خداوندی. جای مولانا خالی که در این روزگار پرستم باز بگوید زیرکی زابلیس و عشق از آدمی است. گویی مسلمانی به سر آمده است.
کشورهای عربی که به چنگی به خروش درمیآیند، در برهوت بیانصافی هیچ صدایی از آنان شنیده نمیشود. حتی در کشور ما، در هیاهوی تنشها و منازعههای داخلی آنچنان که شاید و باید، این خبر انعکاس نداشت. حال آنکه این خبر بوی خوشی ندارد. مشاهدهی صحنه جدال خونین مسلمانان در یک کشور و یورش جنگافروزان به آنان و سکوت بقیه مسلمانان دل آدمی را به درد میآورد و مصداق همان آیه شریفه ولا تفرقوا است که ما را از درافتان در چاه آتش پرهیز میدهد.
2- چندی پیش از آن، مسلمانانی خشکمغز و بهظاهر متنسک پس از 1400 سال نبش قبر کردند و پیکر پاک صحابی پیامبر اکرم (ص) را از مرقدش خارج ساختند. این واقعه جنگ نمادها است. بازی نمادها بازی با هویت انسانهاست. این بازی بسیار بیرحم و خونفشان است. ما بر اساس قران دستور داریم که حتی به بتها و نمادهای کافران دشنام ندهیم تا مبادا آنان از سرعداوت به خدای بزرگ ناسزا بگویند.
این چه بیانصافی است که بهنام مسلمانی در میان ما رواج یافته است که اینگونه به نمادهای مسلمانی به دست مسلمانان گستاخی و تجاوز میشود؟ سکوت خیل عظیم مسلمانان در سراسر جهان در باره طغیان جهل و تعصب تا به کی؟ آیا آنان که علمشان را به موقع اظهار نمیکنند و به همین سبب موجب ریختنهشدنِ به ناحق خون مسلمانان میشوند، بویی از انصاف بردهاند؟ در این غربت انصاف فقط باید به این دلخوش باشیم که برخی بزرگان، عنان از کف ندادهاند و با خویشتنداری وجدانها را به بازاندیشی دعوت کردهاند و گرنه عمق فاجعه، برون از حد است.
3- جای دوری نرویم. در سرزمین خودمان هر روز میبینیم که چگونه عدهای از فرهیختگان در چنگ بیهنران چگونه دست و پا میزنند. اخیرا نهادی را که عدهای از بزرگان اهل علم با خون دل بر پا کردهاند به بهانهای که کودکان نیز بر آن میخندند، در حال تعطیلی است. ایرانی این غم را به کجا ببرد؟ روزنامه دولت در همان شمارهای که عبارت "فیلسوف واقعی زیر چتر کسی فکر نمیکند" را به نقل از گفتگو با یکی از بزرگان فلسفه در صفحه اول خود تیتر کرده بود در همان شماره خواستار تعطیلی دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف شده بود. به طور یقین این مدرسه موفقترین مدرسه مدیریت و اقتصاد در دههی اخیر در ایران بوده است. لیکن چرا باید این گونه شود زیرا که استادان آن زیر چتر دولت نرفتهاند. البته از این دولت جز این انتظار نیست. لیکن، حیرت از سکوت مراجع علمی به ویژه حوزههای علمی دینی است. آیا آقایان نمیدانند که این اقدام ضدعلمی که مایه وهن هرمسلمانی است؟ و صد افسوس که به نام دین در حال انجام است. مدرسهای که مایه افتخار ایرانیان در سطح جهان است، آیا باید تعطیل شود و یا گسترش یابد؟ مگر مولی علی (ع) نفرمود که "علم و دانش فراتر از آن است که کسی بدان احاطه یابد. پس از هر علمی بهترین آن را برگزینید". حال چگونه است که عدهای بیبهره از دانش به دلیل عدم احاطه اجازه مییابند که باب علم را ببندند. گیرم که روش علمی علوم جدید با علوم قدیم متقاوت باشد، لیکن مگر علما منکر پیوستگی ماهیت علم هستند.
اگر قرار شد به ساحت علم بیحرمتی شود، این جریان مگر حدی میشناسد؟ اگر آتش بیخردی فروزان شود، خشک و تر با هم خواهند سوخت. به یقین آتش خانه همسایه به خانه ما سرایت میکند. نمیدانم، چه سری است که عامدانه چشمها را میبندیم؟ این گفته حضرت امیر است که فرمود "نکوترین سیرهها آن است که با مردم چنان رفتار کنی که دوست داری با تو رفتار کنند". قدری انصاف دهیم آیا دوست داریم با ما نیز چنین کنند؟
شاید پرسیده شود رابطه این سه داستان با هم چیست. لیک چون نیک بنگری سرمنشاء همه آنها جهل، عدم اظهار علم عالمان در موقع خود و چشم پوشی بزرگان بر رواج بیانصافی است.
وقتی شمشیر در اختیار خواهشهای حقیر متعصبان قرار میگیرد، مگر جز درو کردن اخلاق ثمر دیگری نیز دارد؟ بهیقین بیانصافی موجب شعلهور شدن آتشهای خشم در سطوح مختلف میشود. واقعا این روزها انصاف حال و هوای خوشی ندارد.
به خود آییم و به سهم خود ریشههای درخت کهنسال و تکیده انصاف را قدری آب دهیم.