تجربیبودن نمایشها به آنها اجازه خلق هر فضایی با هر شیوه روایی را میداد، بهخصوص در تجربههای اخیر و آثاری که آروند دشتآرای کارگردانی میکرد، به چنین صفتی نزدیکتر و آشکارا تحتتأثیر کارهای تجربی گروه تئاتر «بازی» به سرپرستی «آتیلا پسیانی» و نمایشهای این بازیگر و کارگردان تئاتر بودند. با اینحال، اگر برای مثال در نمایشهایی مثل «کمی بالاتر» و «سگسکوت» با فضاهایی یکسره تجربی و اغلب شکستخورده روبهرو بودیم، در واپسین نمایش از آثار گروه تئاتر ویرگول، خبری از تجربههای پیشتر آزمودهشده، نیست و مخاطب شاهد یک «تئاتر» در معنای اصیل و حرفهای آن است.
«باغبان مرگ» نمایشی است دیالوگمحور با میزان اندکی میزانسن که عملاً زیر هجمه دیالوگهای بیوقفه شخصیتها در خاطر تماشاگر نمیماند و به چشم نمیآید اما دیالوگها به لطف نمایشنامه بینقص محمد چرمشیر، سرشار است از بهترین، زیباترین و رازآلودترین جملههایی که میتواند در ملاقات یک جانی بالفطره و خبرنگاری جسور و کنجکاو رد و بدل شود. چرمشیر در عین وفاداری به داستان «حکایت آرنولد کرامبک» نوشته «پاتریک مکگراث»، روایت جنایی و روانکاوانه خود را بهعنوان نویسنده نمایشنامه به متن وارد کرده. از طرفی دشتآرای در کارگردانی و کاربرد جزئیات حسی در رفتار و گفتار 2 شخصیت نمایش، موفق شده فضای دلهره و اضطرابگونه قتلهای زنجیرهای کرامبک(آتیلا پسیانی) را در قالب جنایتکار روانی و اشتیاق و تبحر «کندی تریسی»(طناز طباطبایی) را برای کشف لایههای پیچیده ذهنی و انگیزه سوژه مرموزش از کشتار 25زن به معرض نمایش بگذارد اما با وجود این موفقیتِ ضمنی، نباید فریب جمله تبلیغاتی گروه نمایش را خورد که «تماشای نمایش را به کودکان، سالمندان و افرادی که از بیماریهای قلبی یا عصبی رنج میبرند»، توصیه نمیکند، زیرا باغبان مرگ با وجود ساختاری درگیرکننده، به لحاظ فرم اجرایی و روایت ماجرا هنوز به آن سطح از رعبانگیزی و انتقال هراس نرسیده که مخاطبان بیمار، حساس یا کمسن و سال، از تماشای آن به وحشت و تپش قلب بیفتند. دشتآرای با افزودن چاشنیهایی ازجمله پخش تصاویر وهمآلود و مرتبط با موضوع مصاحبه و استفاده از افکتهایی که به تشدید موقعیت جنایی نمایش کمک میکنند یا شکل طراحی صحنه که در نهایت سادگی، تداعیکننده سطح خطر کرامبک و تحت حفاظتبودن اوست، موفق به بازآفرینی بینقص از التهاب یک موقعیت و مصورکردن متن مکتوب نمایشنامه شده، چنان که در خور و شایسته است.
بازیگران نمایش نیز برای آفرینش شخصیتهایی نزدیک به واقعیت از هیچ تلاشی دریغ نکردهاند. گرچه پسیانی بهدلیل تجارب بیشتر و درک و درآمیختگی عمیق با نقش، یکی از بهترین جانیان نمایشی را روی صحنه زنده کرده؛ قاتلی که خود را بهشدت سزاوار مرگ میداند و همین نکته، دلیل خوبی برای نترسیدن او از مرگ و استقبال از آن است. در واکاوی و مکاشفه حرف و اندیشههای کرامبک نیز میتوان رد تیزهوشی او را در شیوه قتلهای هنریاش پی گرفت. چنانکه خود اعتراف میکند از اشتباهکردن بیزار است و هرگز توسط پلیس شناسایی و دستگیر نشده بلکه او خود را به پلیس معرفی کرده است. پسیانی یکی از چند بازیگر توانایی است که میتوانست این همه ویژگی ترسناک و پیچیده را به خوبی در هم تنیده و با آرامش کامل اجرا کند. برای اثبات این ادعا، بهخاطر بیاورید نگاه خونسرد، لبخندهای عصبی و بازیهای روانی پسیانی(کرامبک) را با دستهایش در طول مصاحبه. او حتی در آفرینش آخرین اثر هنری خود، با ظرافت و همچون یک باغبان وظیفهشناس و دلسوز عمل میکند.