احمد تائب گرچه تحصیلاتش در حوزه معماری است اما نگاه دقیقی به امور اجتماعی دارد. این معمار برتر از نگاه انجمن مفاخر معماری ایران وضعیت امروز کشور را جامعهای در حال گذار میبیند و آن را دارای امکانی برای ورود به دوره تمدنی جدید میداند. اخلاق در جامعه برایش جایگاه ویژهای دارد و بر این موضوع تاکید میکند.
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با احمد تائب دبیر شورای هماهنگی تشکلهای مهندسی که به اوضاع آینده جامعه ایران تا حدودی خوشبین است.
- اخلاق و حقوق شهروندی برای شما چه تعریفی دارد؟
به نظر میرسد به دلیل نزدیکی بعضی لغات گاهی آنها را نادرست به کار میبریم؛ مثلا گاهی بد اخلاقی را به جای بیتربیتی و بیآدابی استفاده میکنیم. در حالی که اخلاق بر بستر معرفت، خردمندی و شعور استوار است و اگر کسی اطلاعات و آگاهی نداشته باشد و نتواند اطلاعات را تحلیل کند قطعا رفتار و عملکرد قابل قبول واخلاق خوبی نخواهد داشت. حال این اخلاق میتواند اخلاق حرفهای، اجتماعی یا شهروندی باشد.
علاوه بر این در دورههای مختلف، اخلاق براساس شرایط اجتماعی تغییر میکند و بد یا خوب میشود. برای مثال میگویند در این دوره اخلاق مردم خوب نیست. چرا که اخلاق بر همان سه اصل ذکر شده استوار است. مردم برای پیدا کردن معرفت باید اطلاعات داشته باشند و برای داشتن این اطلاعات، محیط پیرامونشان نباید آلوده باشد چراکه آلودگی باعث کم شدن میدان دید افراد میشود و نداشتن اطلاعات کافی باعث شکل گرفتن تحلیل نادرست و در نتیجه رفتارهای غلط خواهد شد. اینجاست که نقش دولتها و مسئولان و پیشروان جامعه اهمیت پیدا میکند؛ کسانی که میتوانند جامعه را پالایش یا آلوده کنند. وقتی مردم میبینند که به همه در هر موقعیتی اتهام زده میشود در جامعه فضای آلودهای ایجاد میشود و معرفت افراد دچار مشکل خواهد شد.
- این آلودگیها شامل چه مواردی میشوند؟
هر رفتاری که با ذات و فطرت پاک انسانی مغایر باشد آلودگی است و از زمانی که نوزادی در خانواده متولد میشود شاهد این آلودگیهاست. وقتی قواعد و قوانین ما برای قاعدهمندی روابطمان با یکدیگر، مغایر با فطرت و ذاتمان باشد به مرور از فطرت انسانی فاصله میگیریم و دچار آلودگی میشویم. در حالیکه در برخی از جوامع به مرور زمان، این نتیجه حاصل شده است که قوانین نباید مغایرتی با فطرت داشته بشد و به همین دلیل آلودگیهای کمتری بوجود میآید. برای مثال در جوامعی که قدری از نظر فضای اجتماعی راحتترند، کودک دارای حقوقی مخصوص است و بعد باید این جوامع را با خودمان مقایسه کنیم و بپرسیم کودکان در جامعه ما چه حقی دارند؟ بنابراین بهتر است در نقطه آغازین قواعد و قوانینمان را در محیط های مختلف ، پالایش کنیم.
- آیا در دیدگاه شما حقوق شهروندی برابر با اخلاق است؟
حقوق شهروندی یکی از مظاهر اخلاقی بودن است. به طور کلی حقوق یکی از مظاهر اخلاق است و حقوق شهروندی در زیر مجموعه این حقوق است.
- برای پیاده کردن حقوق شهروندی کدام بخش باید پیشرو فعالیت باشد؛ دولت یا نهادهای مردمی؟
به نظر میرسد دو بخش باید با هم کار کنند و یک نوع همزمانی بدون تقدم و تاخر وجود دارد. چراکه در قضایای اجتماعی تقدم و تاخری مطرح نیست اما ممکن است کم تاثیر و یا تاثیرگذارتر مطرح باشد.
قاعدتا از آنجا که تودهها کمتر فرصت تحلیل دارند، الگوپذیرند و به همین دلیل در طول تاریخ در جوامع از سوی پیشروان، الگوهای مختلفی از جمله الگوی پارسایی، شجاعت و قدرت تعریف شده است و هنجار و ناهنجار با این الگوها تعریف شدهاند. بنابراین با توجه به نقش الگوها، اهمیت بزرگان برجسته میشود. من فکر میکنم یکی از ملتهایی که حقی برگردن دنیا دارد ایران است چرا که بر حسب شواهد تاریخی به نظر میرسد اولین ملتی که توانست دولت را اختراع کند ایرانیان بودند که در دوره اشکانیان از بزرگان و نخبگان خود(که میتوانستند برای بقیه الگو باشند) دعوت کردند تا جامعه را مدیریت کنند. به همین دلیل در فرهنگ ما دولت سرمایه و داشتههایمان تعریف شده است. برای مثال دولتمرد به معنای فردی ثروتمند است. میتوان نتیجه گرفت دولت یک مفهوم مثبت بوده و توانمندیها و داراییهای جامعه در مفهوم دولت خلاصه میشود. اما متاسفانه دولتها دردنیا حکومتند و نه دولت، احزاب با یکدیگر چالش میکنند و در نهایت به جای دعوت از یک گروه، گروهی را حاکم میکنند. بنابراین به جای دولت، بیشتر حاکمیت داریم و این بزرگترین آفت اخلاق است. چرا که حکومت برای حفظ قدرتش قطعا فضا را آلوده میکند.
اما راهحل این است که دولت را دولت کنیم. برای مثال تشکیل موسسه اخلاق و حقوق شهروندی میتواند گامی در جهت نزدیک شدن به مفهوم واقعی دولت باشد.به نظر میرسد هر اندازه که نخبگان، مدیران و دولتمردان در رفتارشان راستین باشند به ابعاد وسیعتری از جامعه کمک میکنند. از سویی دیگر اندیشمندان هم باید مبانی را برای دیگران بازگو کنند و رسانهها و فضای ارتباطات این مبانی را بری مردم تکرار کنند. این مبانی نظری بهعلاوه رفتارهای الگوساز میتوانند به سرعت امکان رسیدن به فضای اخلاقی را ایجاد کنند. در این وضعیت خود ما هستیم که به دنبال حقوقمان میرویم. همانطورکه وقتی باران میبارد حتما به سراغ چتر میرویم.
- اما گاهی اوقات افراد از حقوق خود آگاه هستند اما ساز و کاری برای احقاق این حقوق وجود ندارد وجود این ساز و کارها چه اهمیتی دارد؟
طبیعتا به یک ساختار نیاز داریم چرا که حقوق شهروندی در یک ساختار معنا پیدا میکند. اگر بتوانیم مبانی نظری را به افراد بدهیم که در هر نقشی حقوق و مسئولیتهایی دارند، جایگاه افراد مشخص خواهد شد و این ساختار به درستی شکل میگیرد. اگر بتوانیم فرهنگ استبدادی را برداریم و به جای آن نقش انسانی داشته باشیم مسئله حل خواهد شد.
به عبارتی اگر مبنا را بر این بگذاریم که حکومت را برداریم و دولت را بنشانیم همه مشکلات حل خواهد شد. این معنای دموکراسی است. همانطور که در مدیریت سیاسی جهان تجربه شده است واگذاری قدرت، قدرت آفرین است و نه انحصار آن. در مورد مسائل اجتماعی و حقوق شهروندی هم باید بستر را فراهم کرد تا افراد بتوانند تحلیل کنند.
- چرا تا به حال نتوانستیم در حقوق شهروندی موفق باشیم؟
به نظرم ایران یک استثناست برای اینکه اولا در یک فصل مشترک بین باورهای انسانی گیر کرده است و ثانیا همیشه به آدمهایی که در این سرزمین زندگی میکردند حمله شده و در مقابل، آنها همیشه مجبور به دفاع از خود وانسانهایی مدافع بودهاند. مدافع هم انسان حیلهگری میشود چون برای دفاع از خود باید حیله بهکار برد. ایرانی، فرصت طلب خوبی است و میتواند به خوبی از نقاط ضعف استفاده کند. اما حالا چگونه باید این پدیده را به یک پدیده اخلاقی تبدیل کرد؟ تلاشی است که ما سالهاست داریم و البته آن امر نهادینه شده هم تاثیر خود را دارد.
البته از آنجا که فرصت اتفاقات در حال نزدیک شدن به یکدیگر است و دیگر تجربه، نیازی به ماندن در چند نسل را ندارد و میتواند متوالی اتفاق بیافتد امکان گذر تاریخی در حال بهوجود آمدن است و برای ایران امکان یک گذر تاریخی و ورود یه یک مرحله تمدن سازی را بوجود میآورد. اینجاست که دوباره نقش نظریهپردازان، نخبگان و بزرگان مطرح میشود آنها باید در تحلیل شرایط موجود نظریههای خود را در اختیار جامعه قرار دهند و در مرحله بعد حرفهمندان مطرح میشوند. چرا که حرفهمندان نتیجه گرا هستند و سعی میکنند در این بازی مسائل را تبدیل به قاعده کنند تا پایداری پیدا کنند. در نتیجه نقش تشکلهای صنفی و حرفهمندان باید مورد توجه قرار بگیرد؛ گروهی که میتوانند نظریهها را تبدیل به قاعده کنند.
منبع: شهروندان