1 - نشانههای افراد بسیج؛ حفظ مکتب، عشق و انگیزه کار، کار را از روی علاقه انجام میدهد، خودجوش و خودکفا، بابصیرت، بامحبت. در روایات داریم آدمهای بیتفاوت، اینها مردهاند. منتهی 2 رقم مرده داریم؛ مرده افقی در قبرستان. مرده عمودی که بیخاصیت است: «فَهُوَ مَیِّتٌ بَیْنَ الْأَحْیَاء» امام حسین فرمود: من به کربلا میروم، برای اینکه به حق عمل نمیشود، از باطل جلوگیری نمیشود.
2 - نشاط نه کراهت. قرآن راجع به نماز منافقین میگوید: «قاموا». راجع به نماز مؤمنین میگوید: «أَقامُوا». «قاموا» یعنی با کراهت، «أَقامُوا» یعنی با نشاط. زکات میدهند، اما با کراهت. «وَ هُمْ کارِهُونَ» (توبه/48) اگر یک کاری زمین مانده انجام بدهید. به من ابلاغ نشده، شرح وظیفه من نیست. امیرالمؤمنین خودش بلند میشد سحرها در خانهها میرفت. مگر به او ابلاغ شده بود؟
3 - خاطرهای از آزاده بزرگ، مرحوم ابوترابی. ابوترابی که 10 سال اسیر بود و رهبر آزادگان بود، زمانی یک گروهی از غرب آمدند عراق و بغداد و اردوگاه. به ایشان گفتند: در اردوگاه شما شکنجه هست یا نه؟ ایشان طفره رفت و جوابهای دیگر داد. سرهنگی که مسئول شکنجه بود ایستاده بود. گفت: سیدمن خودم تو را شکنجه کردم. چرا جواب ندادی، ترسیدی؟ گفت: اگر میترسیدم که جبهه نمیرفتم. گفت: پس چرا نگفتی؟ گفت: عراق کشور اسلامی است. من اگر میگفتم: در اینجا شکنجه هست، مسیحیها بر کشور اسلامی دکمه فشار پیدا میکردند. قرآن میگوید: «لَنْ یَجْعَلَالله لِلْکافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً» (نساء/141) خدا اجازه نمیدهد کفار راه نفوذ بر مسلمانها داشته باشند. من اگر میگفتم اینجا شکنجه هست، کفار راه نفوذ پیدا میکردند. این سرهنگ خیلی منفعل شد و گفت: من شرمنده تو هستم. آقای ابوترابی میگوید: شما یک کاری بکن، خدا تو را میبخشد، من هم تو را میبخشم. گفت: چه کنم؟ گفت: ایرانیها که اسیر میشوند در چند اردوگاه هستند، شما بیا جای مرا عوض کن، هر چند هفتهای، در یکی از این اردوگاهها من برای اینها حرف بزنم، سخنرانی کنم و دلداریشان بدهم.
4 - نمونههای اخلاص در جامعه اسلامی. به یک حمال گفتند: بیا این قالی را ببر آنجا. گفت: من صبح تا الآن چند قالی را جابهجا کردم و یک درآمدی داشتم. این رفیق مرا هیچکس صدا نمیزند. تو او را صدا بزن،. این هم درآمدش در سطح من بیاید. «وارزقنی مواسات من قترت من رزقک» در دعای شعبانیه میگوییم: خدایا یک حالتی به من بده، آن کسی که زندگیاش کمرنگ است پر کنم تا بیاید همسطح من شود. پیرزنی است که وقتی میخواهد بخوابد 2 رکعت نماز میخواند. میگوید میدانم که امروز یک عده مردند و امشب شب اول قبرشان است. شب اول قبر هم شب سختی است. 2 رکعت نماز میخوانم و میگویم: خدایا هرکس هرجای کره زمین مرده رحمش کن. این خصلتها باید در ما زنده شود. من هم که میگویم، اینها را ندارم.
5 - دوری از خودبرتربینی و امتیازطلبی. کسی خودش را بهتر از دیگران نداند. فکر نکنیم ما حزباللهی هستیم و باقی همه کافر هستند. پیغمبر به مشرکین نمیگفت من حق هستم و تو باطل: «إِنَّا أَوْ إِیَّاکمْ لَعَلی هُدی أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (سبأ/24)، میگفت: ما یا شما، یک کدام صاف میرویم، یک کدام کج میرود.
هرکس را دیدیم، بگوییم از من بهتر است. اگر سنش بیشتر است، عبادتش بیشتر است. اگر سنش کمتر است، گناهش کمتر است. اگر همسن ما بود، بگوییم من خلافهای خودم را میدانم، از خلافهای او خبر ندارم. یعنی خودمان را برتر از دیگران ندانیم. امتیاز نخواهیم. ما خانواده شهدا، ما بسیجیها، ما روحانیون، امتیاز نخواهیم.