«سر به مهر» با موضوع منحصربهفرد و جسورانهاش هم از نظر محتوایی و هم با ویژگیهای فنیاش در بحث ساختار به شیوهای تازه عمل کرده است. همین امر گفتوگو با یار صمیمی حمید نعمتالله را جذابتر میکند.
- شما در زندگی چقدر اهل معامله با خدا هستید؟
آدمیزاد هر جا که در زندگی گیر میکند، غالبا طرف حسابش خداست. جایی که کاری از دست خودمان برنمیآید از خدا کمک میگیریم. این موضوع به این بستگی مستقیم دارد که چقدر در زندگی گیر کردهام. بنده هم مشمول این ماجرا هستم. شاید هم خیلی زود احساس گیرکردن به من دست میدهد و درباره چیزهای کوچک درخواستم را از خدا طلب میکنم.
- مثل صبای قصه سر به مهر؟
دقیقا. فکر میکنم این موضوع برای افراد خیلی آشناست. چند روز پیش خواهرزادهام برایم تعریف میکرد که میخواسته به دانشگاه برود اما سوییچ ماشین را گم کرده و کمکم داشته گریهاش میگرفته که ناگهان گفته خدایا کمکم کن و دیده سوییچ همان روبهرویش است! بستگی دارد که انسان چقدر فکر میکند خودش از پس کارها برمیآید و چقدر باید آنها را دست خدا بسپرد. به این بستگی دارد که چقدر با خدا انس داریم. ممکن است اینکه سراغ خدا میرویم بهخاطر انس کم خودمان باشد. شاید بهخاطر این است که تصور میکنیم خودمان از پس همه کارها برمیآییم. شاید به این خاطر که بیشازاندازه روی خودمان حساب میکنیم. اینجا موضوع اندازه مهم است، اهمیت دارد که انسان روی خودش حساب کند اما هر چقدر بیشتر روی خودش حساب کند، فاصلهاش با خدا بیشتر میشود. انسان باید ببیند چقدر در ارتباط با خدا ممارست دارد. سالی یک دفعه یا روزی یک بار؟ هر چقدر این یادآوری بیشتر شود انسان احساس انس و نزدیکی بیشتری به خدا میکند و در همه موارد از خدا کمک میگیرد. خود باید در اندازهای باشد که تبدیل بهخودپسندی نشود. ارتباط با خدا این تنظیم را ایجاد میکند.
- پس میگویید این معامله خوب است و هر چه بیشتر باشد، بهتر.
بله. موضوع همراهی خداست و خوب است انسان دستش را در دست خدا بگذارد و از او بخواهد که دستش را رها نکند، اصطلاحا و به قول معروف: «خدایا ما را بهخودمان وامگذار.»
- البته اینکه میگویید، چند پله از وضعیت صبا بالاتر است. او اساس رابطهاش را با خدا گرفتن حاجت مدنظرش قرار میدهد و طبعا اگر خدا حاجتش را ندهد ممکن است دیگر نماز هم نخواند.
دقیقا. شعری هست که میگوید: چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان. یعنی وقتی انسان در معیت و همراهی با خدا باشد خاطرجمع است. بنده و شخصیت صبا خیلی با این موقعیت خوب فاصله داریم و افرادی معمولی هستیم. صبا تازه شروع کرده اما زمینههای قبلی دارد. او مثل خیلیهای دیگری که میشناسیمشان معلوم است در نوجوانی نماز میخوانده، در خانه سجاده نگهمیداشته، حمد و سوره را حفظ است و ارکان و ذکرها و آداب نماز را میداند. پس از خدا و مذهب گریزان نیست بلکه از آنها فاصله گرفته و سرگرم چیزهای دیگر شدهاست. کسی که سرگرم خودش میشود، بحرانهایش افزایش مییابد و این بحرانها فرصت خوبی است که دوباره با خدا ارتباط بگیرد. این فرصت خوبی برای بازگشت صبا به ارتباط با خداست. اگر این ارتباط ادامه پیدا کند، نزدیکترشدن به خدا هم به مراحل دیگر خود میرسد که این برای قسمتهای دیگر زندگی صباست.
- سر به مهر2!
در این قسمت او دیگر نمازهای قضا را میخواند و گذشته را جبران میکند. بعد نمازهایش را اول وقت میخواند و کارهایش درست است و خدا دیگر خیلی از او خوشش میآید.
- نماز، توکل انسان به خداست و این بیواسطهبودن با خدا، نخ ارتباطی دارد با عنصری که شما در فیلم از آن استفاده کردهاید که وبلاگ است. در وبلاگ هم منراوی و تکگویی وجود دارد که شاید به نوعی شباهتی به نماز دارد.
صبا ابتدا در وبلاگ حدیث نفس مینویسد اما این نوشتهها کمکم به مناجات تبدیل میشود و مطالبات او از خدا در سطح دیگری شکل میگیرد. او از خدا میخواهد ترس از نماز خواندن پیش دیگران از او گرفته شود یا میخواهد شکر شجاعت خود را بکند اما روزهای اول در وبلاگ با خودش صحبت میکند که کمکم به گفتوگو با خداوند در قالب نماز میرسد.
- فکر میکنم فضای نیمهمدرنی که فیلم آن را ترسیم میکند و شخصیتی که دربارهاش سخن میگوید، نیازمند یک عنصر مدرن درست بود که بهکار بیاید. «وبلاگ» گزینه خیلی خوبی است. شما بسترهای دیگری هم برای طرح این فضا داشتید؟
ما میخواستیم فیلم مشخصات معاصر را داشته باشد، جز این در بخشی از مطالعات همیشگیمان در اینترنت به شخصیتی مشابه صبا برخوردیم و بسیاری از مشخصات این شخصیت را از وبلاگها پیدا کردیم. به علاوه میخواستیم فیلم امکانات بهروز داشته باشد. وبلاگ میتواند یک تجربه تازه در نظام بصری فیلم باشد و ما گاهی اوقات صفحات وبلاگ را روی پرده نشان دهیم. یکی از مهمترین جنبههای استفاده از وبلاگ، ترسیمکردن ذهنیتهای صبا بود و ما میتوانستیم بسیار منطقی وضعیتهای ذهنی او را ترسیم کنیم. فقط صدا نشنویم بلکه این صدا متصل به یک چیز واقعی به نام وبلاگ باشد. در گذشته هم که مونولوگ در آثار استفاده میشد مثلا از یادداشتهای روزانه یک فرد بود و حالا ما این منطق را جایگزین کردیم. عینیکردن و به منصهظهوررساندن احوالات درونی او از طریق این مونولوگها به انجام میرسید.
- به تناسب زندگی صبا و محلهای محدودی که به آن رفتوآمد دارد، میشود از وبلاگها بهعنوان لوکیشنهای سر به مهر یاد کرد! انگار که او واقعا به جاهای مختلف سر میزند. یک جور لوکیشن مجازی!
همینطور است. این موضوع میتوانست به تنوع بصری فیلم کمک کند و به تعبیر شما اینترنت میتواند یکی از لوکیشنهای ما باشد. در زندگی معمولی هم افراد به هم میگویند: «من یک سر میروم اینترنت.» اصولا حضور در دنیای مجازی و اینترنت برای این انسان یک صفت محسوب میشد. او علاوه بر وبلاگها، مشغول جستوجوکردن واژههایی در گوگل هم بود.
- کلیدواژههایی که در عنوانبندی فیلم توسط او جستوجو میشود هم راه دیگری برای پی بردن مخاطب به ویژگیهای شخصیتی اوست.
ما میتوانستیم مشخصات او را از همین طریق به مخاطب نشان بدهیم. شما اگر هیستوری رایانه یک فرد را نگاه کنید، میتوانید بهصورت ضمنی به علایق و ویژگیهای او پی ببرید. صبا هم که برای یافتن پاسخ سؤالاتش درباره موضوعهای مختلف چون تأخیر در سن ازدواج، بارداری در سنین بالا، راههای مبارزه با افسردگی یا عوارض استفاده از بوتاکس و... در اینترنت گردش میکند، اینچنین شناخت بیشتری از خود در اختیار مخاطب میگذارد. هرقدر این شناخت بیشتر باشد، همذاتپنداری بیشتری شکل میگیرد و او و رفتارهایش برای مخاطب دوستداشتنی و قابلقبول میشود. بنابراین تماشاچی دوست دارد او از نماز خواندن خجالت نکشد. فیلم هم به هدف خود میرسد.
- اینکه گفته میشود سر به مهر مخاطب خاص دارد را میپذیرید؟
قبول دارم که گروهی بیشتر بهطور جدی علاقهمند این فیلم میشوند و قبول دارم که عدهای با این فیلم زیاد دمخور نمیشوند و حتی قبول دارم که عدهای این فیلم را دوست نخواهند داشت اما واقعیت این است که همه فیلمها دارای مخاطب خاص هستند و هیچ فیلمی از این قاعده مستثنی نیست و فقط عنوان گروهها تغییر میکند. همه گروهها برای خود خاص هستند، شاید برخی تعدادشان بیشتر باشد و گروههایی تعدادشان کمتر. من فکر میکنم خانمها مخاطب اصلی این فیلم هستند و دخترانی که در شرف ازدواج قرار دارند میتوانند طیفی از این گروه عام خانمها باشند. وقتی کلمه خاص را بهکار میبریم در ابتدا این را به ذهن متبادر میکند که منظور، افراد ویژه است. جایی هم منظور، افراد کمتر است اما تا زمانی که مخاطبشناسی ما صرفا محدود به خاص و عام است، نمیتوانیم کاری درست از پیش ببریم. طبیعی است که برخی فیلم را نمیپسندند و من نمیتوانم بگویم آنها بدسلیقه هستند و از دستشان عصبانی باشم. حرفزدن درباره کاربرد فیلم باید مهمتر از میزان استقبال آن باشد.
- از طرفی نمیتوان گفت که اگر فیلمی هم پرفروش شد، قطعا نیاز جامعه است. بهتر است سؤالم را اینطور بپرسم که شما چقدر موضوع سر به مهر را برای تبدیلکردن به فیلم واجب میدانستید و فکر میکنید موضوع خجالتکشیدن برای نماز خواندن تا چه حد دغدغه روز است؟
بنده سؤالی دارم. آیا اگر آسیبی گریبان یک درصد مردم را گرفته باشد، باید درباره آن فیلم ساخت یا خیر و یا آیا باید درباره آسیبهایی که 85درصد مردم دچار آن شدهاند فیلم ساخت؟ من معتقدم اگر معضلی دامنگیر یک درصد مردم شده باید درباره آن فیلم ساخت تا آسیب رشد نکند. باید درست سربزنگاه فیلم ساخته شود تا موضوع، داغ و حاد نشود. باید همان لحظهای که آسیب نطفه میبندد به فکر مقابله با آن از طریق فیلمسازی باشیم. الزاما فقط نباید سراغ موضوعهای بسیار داغ که کاملا به همه سرایت کرده رفت. اکنون در اطراف ما افرادی هستند که عوامل بازدارنده اجازه نمیدهد فرایض دینیشان را بهجا بیاورند. این موضوع جدا از زنبودن شخصیت اصلی، دایره گروه درگیر گستردهتری دارد. از سوی دیگر، فیلم موضوعهای اجتماعی چون بالارفتن سن ازدواج، اضطرابهایی که این موضوع ایجاد میکند و... را هم مطرح میکند.
- با تماشای فیلم و جایگزینکردن ذهنی دیگر بازیگران زن، بهنظر میرسد که این ظرایف را شاید بازیگر دیگری به این خوبی نمیتوانست دربیاورد. فکر میکنم لیلا حاتمی گزینه اول و آخر شما بود.
خانم حاتمی فوقالعاده به فیلم کمک میکند و بازیگر حساس و مسئولی است. نقلبهمضمون ازجمله خود او میگویم که برایش مهم است وقتی در یک فیلم حاضر میشود، آن فیلم خاصیتی داشته باشد، بنابراین وقتی بازی در فیلمی را میپذیرد با احساس مسئولیت واقعی جلو میآید و درباره فیلم پرسش دارد. اگر ابهامی برای او باشد، طرح میکند و اگر چیزی از خودش بتواند به نقش اضافه کند با سخاوت این کار را انجام میدهد و این باعث عمیقترشدن فیلم میشود. این جدا از مشخصات حرفهای، ویژگیهای فیزیکی، سنوسال و محبوبیت است و یک همکاری را به سطح ویژه و عالی میرساند و خاصیت جادویی به آن میبخشد.
- بهنظرم اسم فیلم هم بسیار هوشمندانه انتخاب شده و معنای مستقیم و استعاری را بهخوبی کنار هم دارد.
این اسم، پیشنهاد مستقیم حمید نعمتالله بود و دقیقا این پلان را بهخاطر دارم که زمانی که با هم به این ایده رسیدیم، حمید در انتها گفت که اسم فیلم را سر به مهر بگذاریم. این اسم برایم جالب بود و مفهوم دوگانه آن بهمعنای راز و سجده برایم جذابیت داشت.
موضوع بینمازی هنوز آنقدر حاد نشده است
افراد هنوز احساس بدهکاربودن میکنند و نماز را دوست دارند. همینکه به آنها سخت میگذرد بهخاطر علاقه و محبت به آن است. آنها همزمان درگیر عشق و اضطراب هستند. نماز را دوست دارند اما نگران واکنش دیگران هم هستند. ترککردن نماز، دینگریزی یا دینستیزی وضع وخیمی است اما خجالت کشیدن از ابراز نماز در ذات خود، عشق به نماز را هم دارد. مردم ما نماز را دوست دارند و اگر کسی بگوید من رویم نمیشود نمازم را بخوانم به جای ملامتکردن باید به او بگوییم این خیلی خوب است که تو به هر حال دوست داری نماز بخوانی. باید این افراد را کمک کرد تا بتوانند از این خجالت عبور کنند. سر به مهر هم با همین روحیه ساخته شد و من امیدوارم تأثیرگذار باشد.موضوع دیگری که در سر به مهر به آن اشاره میشود، خود واقعی و خود مجازی انسانهاست. اینکه حالا بیشتر افراد تلاش میکنند چیزی باشند که مورد پسند دیگران است. بنابراین از این حیث هم برخی مخاطبان با فیلم همذاتپنداری میکنند و ممکن است به این نتیجه برسند که خودبودن بهتر است از تلاش برای تبدیلشدن به چیزی که دیگران میپسندند.طبیعت آدمیزاد این است که دوست دارد پسندیده، تأیید و تشویق شود. ما نمیتوانیم منکر این موضوع شویم و آن را در خود سرکوب کنیم اما طبیعتا نباید این موضوع حالت افراطی بهخود بگیرد و به تأییدطلبی تبدیل شود. انسان در وجود خود، حسن و قبح را تشخیص میدهد و میداند اگر جمعیتی ارزشهایشان برخلاف اعمال او باشد، سعی میکند برای مورد سرزنش قرار نگرفتن، اعمال خود را پنهان کند و اگر میل تحسینشدن در او باشد تا مرز افراط و ریاکاری رفتار کند. انسان میتواند این تأیید را از آدمها بگیرد، آن را از خدا دریافت کند یا مورد تأیید خداوند و بندهاش بهصورت همزمان باشد. صبا در این فیلم میتوانست نمازش را کنار بگذارد و دیگر نگران مورد تأیید قرارنگرفتن نباشد اما با مقاومتکردن و غلبه بر ترس که توان زیادی میخواهد تصمیم میگیرد مورد تأیید خداوند باشد و اطمینان و اعتماد خاطر را از این ناحیه تأمین کند. او تصمیم میگیرد کاری کند که خدا خوشش بیاید و پیش او محبوب باشد و در عین حال با دیگران هم به ادب رفتار کند.