این سفر از هفتهها قبل اعلام شده بود و درباره آن گمانهزنیها و بحثها و تحلیلهای فراوانی وجود داشت. جزئیات چندانی از بحثهایی که در این سفر میان رئیسجمهور آمریکا و رهبران سعودی رد و بدل شد منتشر نشدهاست. حاشیههای این سفر بیشتر از متن آن بود. اخبار و تصاویری که برای اولینبار همراهان هیأت آمریکایی از کاخ سلطنتی عربستان منتشر کردند، جنجال و موج خبری گستردهای ایجاد کرد. مهمترین این تصاویر، تصویر تجهیزات اکسیژنرسانی بود که عبدالله، پادشاه 89ساله عربستان به کمک آنها زندگی میکند. این سفر اما بار دیگر نشان داد که اوضاع تحولات سیاسی در خاورمیانه و بلکه جهان، بر وفق مراد سعودیها نیست.
آنچه باراک اوباما را واداشت 3هفته پیش، پس از مذاکرات در اروپا درباره الحاق کریمه به روسیه که اکنون به موضوعی مهم در دستور کار سیاست خارجی آمریکا بدل شده است، برای بحث درباره موضوع مهم دیگری به خاورمیانه بیاید، نگرانیهای عربستان سعودی از پدیدار شدن اختلاف جدی در تصویری است که 2کشور برای آینده این منطقه از جهان ترسیم میکنند. واشنگتن از آغاز بهاصطلاح« بهار عربی» کوشید در مسیر آن قرار بگیرد و تحولات را سمت و سویی دمکراتیک و تا حد امکان در مسیر خواستههای خودش، جهت ببخشد. این در حالی است که عربستان از ابتدا نارضایتی خود را از تغییر شمایل حکومتها در کشورهای عربی پنهان نکرد. مقاومت خاندان سعودی در برابر موج تحولات تا به آن پایه رسید که حاضر شد برای سرکوبکردن اعتراض آزادیخواهانه مردم بحرین، به این کشور نیروی نظامی بفرستد. البته در این مورد، واشنگتن بهعلت میزبانی منامه از ناوگان پنجم دریایی آن، ترجیح داد عملاً سرکوب مردم این کشور را نادیده بگیرد و به درخواست اجرای اصلاحات بسنده کند اما در مصر، عربستان سعودی از به قدرت رسیدن اخوانالمسلمین و در راس آن محمد مرسی ناخرسند بود و کوشید وی را تضعیف کند. از اینرو، کودتای ارتش که با بر کنارکردن مرسی و به قدرت رسیدن ژنرال سیسی همراه بود، با استقبال ریاض روبهرو شد که با همراهی چند کشور دیگر در خلیجفارس، بستهای از کمکهای مالی را روانه قاهره کرد تا پایههای حکومت جدید را تحکیم کند. کارشناسان معتقدند نگرانی عربستان از امکان رشد شیوه حکومتداری دیگری غیر از حکومت خاندانی مبتنی بر آموزههای قومیگرایانه، عامل اصلی مخالفت ریاض با به قدرت رسیدن اخوانالمسلمین بود. به همین علت بود که دولت سعودی مدتی بعد این گروه را گروهی تروریستی اعلام کرد.
ناگفته پیداست که سیاست منطقهای عربستان ریشه در نگرانیهای داخلی آن دارد. در سوریه، عربستان از ابتدا با حمایت گسترده مالی و تسلیحاتی از گروههای تکفیری، کمر به ساقط کردن حکومت بشار اسد، رئیسجمهور سوریه بست. خودداری آمریکا از حمله به سوریه بهخاطر داشتن سلاحهای شیمیایی، برای ریاض باورکردنی نبود و ضربهای شدید به اعتماد آن به واشنگتن زد اما شاید مهمترین موضوعی که خشم علنی عربستان را برانگیخت، طوری که حاضر شد دست از کرسی غیردائمی در شورای امنیت بکشد و سیاستهای آمریکا را مورد انتقاد قرار دهد، مذاکره غرب بر سر پرونده هستهای با ایران بود. بهنظر میرسد چشمانداز توافق بین دوطرف که میتواند تغییری بزرگ در وضعیت موجود در منطقه پدید آورد، به هیچ وجه مورد رضایت ریاض نیست که همچنان میکوشد وضعیت موجود را حفظ کند؛ وضعیتی که در آن آمریکا با تحریمهای جهانی، ظرفیتهای مختلف ایران را محدود و به این منظور، بخش قابل توجهی از نیروهای نظامی خود را در خاورمیانه حفظ میکند. اما با اقدام غیرمنتظره روسیه در الحاق کریمه، پنتاگون مجبور خواهد شد نهتنها فرایند کاهش نیروهای نظامی خود را در اروپای شرقی که با هدف کاهش هزینهها انجام میشد، متوقف کند بلکه بر شمار نیروهای خود در این منطقه بیفزاید تا اطمینان خاطری برای متحدان خود فراهم کند. از این رو، بهنظر میرسد واشنگتن اکنون علاوه بر ضرورت گسترش حضور نظامی در شرق آسیا، دلیل دیگری برای سبک کردن حضور نظامی خود در خاورمیانه دارد.
در مجموع، عربستان تغییراتی را که پیرامون آن در حال شکلگیری است و نیز تصویر آمریکا را از آینده این منطقه، برای منافع خود تهدیدکننده میداند. نخبگان سیاسی عربستان همچنان تحولات جهان عرب را ملغمهای از آشوب و درگیری میدانند که هیچ معنای واقعی ندارد. آنان هرگونه اصلاح سیاسی را ریشه بالقوه بیثباتی میدانند. همانگونه که سایت المانیتور مینویسد پیشنهاد آمریکا برای تبدیلشدن شورای همکاری خلیجفارس به یک سازمان امنیتی شبیه ناتو برآورنده منافع عربستان است اما مشکل اینجاست که کشورهای کوچکتر عضو این شورا، چنین پیشنهادی را ضامن تسلط عربستان برچنین سازمانی میدانند و آن را رد میکنند. به نوشته این سایت، سیاست خارجی عربستان را جز در پرتو سیاست داخلی آن نمیتوان فهمید و تا زمانی که سیاستهای جدیدی در عرصه داخلی اتخاذ نشود، نمیتوان انتظار داشت که سیاست خارجی این کشور تغییر کند؛ به بیان دیگر سیاست خارجی عربستان سعودی امتداد سیاست داخلی آن است که بر پایه منافع نخبگان سیاسی بنا شده است. نگاه ریاض به خطرها و تهدیدهای خارجی چیزی جز بازتاب و امتداد ارزیابی آن از مخاطرات و تهدیدهای داخلی از دید نخبگان سیاسی نیست. با توجه به اینکه این نخبگان سیاسی قاطعانه اعتقاد دارند که باید مانع از اجرای هرگونه برنامه اصلاحات سیاسی شد که گسترش مشارکت عمومی را در حوزه سیاست به همراه دارد، بزرگترین تهدیدی که فراروی نظام سیاسی عربستان قرار دارد، وجود اقلیت شیعه در مناطق نفتخیز آن و اسلام سیاسی سنی به هر شکل است. این دیدگاه تا حد زیادی سیاستهای منطقهای جاری این کشور را توضیح میدهد.
چالشهای آلسعود
همانگونه که سایت المانیتور مینویسد بهطور کلی، عربستانسعودی با 2دسته چالش روبهرو است که شامل متغیرهای داخلی و ساختاری است که در طول زمان شکل گرفته و نیز متغیرهای خارجی که در خلال 3سال اخیر نمایان شده است. نخستین متغیر داخلی، ضعیف شدن طبقه متوسط است. طبقه متوسط طبقهای است که میتواند بدون توسل به دیگر منابع، مایحتاج اولیه خود را تأمین کند. این طبقه شامل آموزگاران، کارمندان، درجهداران نظامی، پیشهوران و مغازهداران است. شمار اعضای این طبقه از حدود 22200نفر در سال1970 به 4/6 میلیون نفر در سال2013 رسیده است اما فقط 11درصد آنان میتوانند پسانداز کنند و کالاهای لوکس بخرند و بهعبارت دیگر مخارج زندگی و دیگر هزینهها را تأمین کنند. این طبقه نتوانسته است بهدلیل تورم، افزایش جمعیت و ثابت باقی ماندن دستمزدها ظرف 35سال گذشته، نیازهای دائمی خود را برآورده کند؛ در نتیجه، این طبقه نتوانسته طرح اصلاحات سیاسی را اجرا یا ابتکارهایی برای تغییر دادن سمتگیری کشور تدوین کند. نبود تعادل اجتماعی دیگر متغیر داخلی است. در کشوری که اقتصاد رانتی دارد، مردم با دریافت کمکهای اجتماعی و مادی از دستگاههای حکومتی زندگی میکنند. اما حالا پس از 4دهه تجربه اقتصاد رانتی، بهنظر میرسد عربستان دیگر نمیتواند حداقل شرایط حمایتی را فراهم کند. دولت نرخ رسمی آمار بیکاری را 10درصد اعلام کرده که میانگین نرخ جهانی آن است و بحرانی تلقی نمیشود اما مین ژو، معاون رئیس صندوق بینالمللی پول که آذرماه از این کشور دیدار کرد، گفت بیکاری یک چهارم جمعیت کشور را تحتتأثیر قرار داده است. بهعلاوه، برآورد میشود که حدود یکچهارم جمعیت کشور زیر خط فقر زندگی میکنند. سایت المانیتور با گزارش این حقایق میافزاید که رواج فساد در عربستان، حقوق شهروندان را از بین میبرد و دوسوم درآمد سالانه آنان را میبلعد. دیگر متغیر داخلی، متغیر فرهنگی است. در خلال دهه گذشته، سطح آگاهی مردم عربستان در نتیجه گسترش ارتباطات، از شبکههای ماهوارهای گرفته تا اینترنت دوچندان شده است. میلیونها نفر از جوانان سعودی در شبکههای اجتماعی عضو هستند. از این رو، روشن است که اکثریت شهروندان کشور بهخصوص جوانان دیگر تحتتأثیر منابع رسمی ارشاد نیستند. آنان با برقراری تماس با جامعه بینالمللی، زمینه را برای گسست روانی و فکری با اقتدار داخلی در تمام اشکال آن فراهم میکنند.
بیداری در کشورهای عربی
در عرصه خارجی، عربستان سعودی پس از آغاز تحولات موسوم به بهار عربی در کشورهای خاورمیانه با چالشهای جدی ملی، منطقهای و راهبردی روبهرو شده است. مفهوم امنیت نزد خاندان سلطنتی مبتنی بر 3نوع امنیت بوده است؛ امنیت ملی که بهمعنای فراهم آوردن لوازم وحدت اقتدار مرکزی و جلوگیریکردن از خطرهای داخلی از جانب نیروهای سیاسی و اجتماعی است که سودای به قدرت رسیدن دارند یا میخواهند در قدرت مشارکت کنند و به این شکل، انحصار خاندان سلطنتی را بشکنند. نوع دوم امنیت منطقهای است؛ یعنی ایجاد کردن منطقهای که مطابق خواسته حکومت عربستان و تابع نفوذ آن است. امنیت راهبردی بهمعنای گسترش دادن نفوذ عربستان در نواحی دورافتاده برای مقاصد دیگر است. گستره امنیت راهبردی عربستان از شرق تا پاکستان، از غرب تا مراکش، از شمال تا ترکیه و از جنوب تا دریای عرب میرسد. انقلاب در کشورهای عربی ضربه بزرگی به ریاض زد. ظرف کمتر از یک دهه، عربستان 2دژ را که پیوند حیاتی به امنیت ملیاش داشت، از دست داد. نخستین دژ، عراق قبل از سال 2003 و دومی مصر قبل از فوریه سال 2011 است. تغییر حکومت در یمن و ناآرامی در بحرین لرزه دیگری بر امنیت ملی عربستان انداخت. ریاض کوشیده است با رشته اقدامهایی، جلوی این تحولات را بگیرد، ازجمله مداخله مستقیم نظامی در بحرین، حمایت از ارتش در مصر و حمایت و مسلحکردن گروههای مسلح در لیبی و سوریه؛ هر چند نتیجه قاطعانهای به نفع خود از آنها بهدست نیاورده و وضعیت در این کشورها همچنان بیثبات است. بررسی ائتلافهای منطقهای عربستان حاکی از آن است که این کشور دیگر رهبر جهان عرب نیست. خاندان سلطنتی اکنون با بیشتر کشورهای عرب خلیجفارس و تا حدی مصر و پادشاهان اردن و مراکش روابط دوستانه دارد.
کشورهای دیگر مانند عراق، سوریه و الجزایر و حتی سودان و تونس رابطه خوبی با ریاض ندارند. افکار عمومی جهان عرب بهطور کلی امروز بیشتر از چند سال پیش نسبت به ریاض منفی است و عربستان همچنان موقعیت خود را در مناقشههای محلی عربی هدر میدهد. در سوریه ناکامی عربستان مشهودتر است. براساس طرحی که بندر بن سلطان رئیس سابق دستگاه اطلاعاتی عربستان با همکاری دیوید پترائوس، رئیس سابق سیا تدوین کرده بود، قرار بود شمار زیادی از نیروهای اسلامگرا وارد سوریه شوند و با تضعیف دولت بشار اسد، راه را برای مداخله نظامی بینالمللی به رهبری آمریکا هموار کنند امابا انصراف کاخسفید از حمله به سوریه و موافقت با طرح روسیه برای خلع سلاح شیمیایی دمشق، شکافی ساختاری در تفکر راهبردی عربستان پدیدار شد که مذاکره غرب با ایران بر سر پرونده هستهای، آن را عمیقتر کرد. سیاست خارجی عربستان دچار سردرگمی بارزی شد که چشمپوشیدن از عضویت غیردائمی در شورای امنیت سازمان ملل و تنش در روابط با ترکیه و قطر از پیامدهای آن بود. اکنون عملا سفرهای مقامات عربستان سعودی به کشورهای عربی صرفا برای تفریح به مراکش و برای بحث درباره سوریه به مصر و اردن محدود شده است. عربستان اکنون در نتیجه نحوه برخورد خود با مسائل منطقه با تهدیدهای بزرگی روبهرو است. تصمیم این کشور برای ادامه سیاست وضعیت موجود بهرغم تغییرهای ناگهانی در ائتلافها و منافع غرب، پدیدارشدن قدرتهای نوظهور، تغییرهای ساختاری در اقتصاد کشورها و نزول جایگاه عربستان در راهبرد آمریکا، وضعیت نامساعدی را برای زمامداران کشور پدید آورده است. کارشناسان خاطرنشان میکنند که ریاض به تجدید نظر جامع و انتقادی رویکردهای آن ظرف 3سال گذشته نیاز دارد زیرا درگیری فزاینده در بحرانهای منطقهای، پیامدهای داخلی خطرناکی برای آن در آینده دارد.