برگهایی که گاهگاهی تورقی میشد و فقط بعضی آدمهای خیلی خاص سراغ آنها میرفتند. حالا دیگر چند سالی است که ماه رجب که میآید، این صفحهها ورق میخورند و بیدار میشوند. اعتکاف حالا خیلی طرفدار پیدا کرده.
قبلترها جوانپسندترین اعتکاف در مسجد اعظم قم برگزار میشد؛ جایی که اغلب طلبهها میرفتند. سال 74، اولین اعتکاف دانشجویی در مسجد دانشگاه تهران برگزار شد. آن موقع جمعیت معتکفین 120 نفر بیشتر نبود. حالا بعد از 12 سال در همین مسجد، نزدیک به 1000 نفر معتکف میشوند.
دانشگاه تهران امسال از10اردیبهشت ثبت نامش را شروع کرده و ثبتنام خواهرانش هم12-10 روز بیشتر طول نکشیده و ظرفیت، تکمیل شد. بعد از این تاریخ، هرکس دیگری رفته، به دیوار خورده. با این همه تا آخرین روزها هم کلی آدم برای ثبت نام میآمدند.
اینها در حالی است که ظرفیت مسجد هم چندان کم نیست؛ 480 نفر خانم و 500 نفر آقا؛ یعنی نزدیک به 1000 نفر. وقتی استقبال اینقدر زیاد باشد، مسئولان ثبت نام مجبورند اولویتبندی کنند.
در همه دانشگاهها اولویت ثبت نام با دانشجویان همان دانشگاه است. اگر این هم کفایت نکند، اولویت با کسانی است که کمتر در اعتکافهای آنها شرکت کردهاند. این طوری میشود که در دانشگاه تهران، ظرفیت ثبت نام خواهران با کسانی که بار اولشان است پر میشود و به چند بارهها نوبت نمیرسد.
خانمها خیلی بیشتر از آقایان از اعتکاف استقبال میکنند. اگر گفتید چرا؟ یک نظریه میگوید خانمها گرفتاریهای کمتری دارند و آقایان بیشتر درگیر کار و بارند؛ برای همین آقایان 3 روز همهچیز را ول نمیکنند بروند اعتکاف. نتیجهاش هم این است که ظرفیت قسمت خواهران فوراً پر میشود و تازه کلی هم پشت در میمانند، در حالی که آقایان حالا حالاها جا برای ثبت نام دارند.
این نظریه را آقای عبدالحسینی هم تأیید میکند. او 17 سال است در دفتر مسجد دانشگاه تهران کار میکند. او در مورد اینکه چرا از اعتکاف دانشگاه تهران اینقدر استقبال میشود، میگوید:«خب، خیلی چیزها هست؛ سخنرانها، مداحها، جو دانشجویی حاکم و البته فضای خاصی که هست.
اینجا یک شور و حال دیگری دارد». خیلیهای دیگر هم همین را میگویند. اما آقای برزگر- مسئول کانون قرآن نهاد- عوامل دیگری را هم مؤثر می داند؛ «اولیاش تلویزیون است؛ البته نه اینکه کسی بخواهد توی تلویزیون نشانش بدهند، برای اینکه تلویزیون هر وقت میخواهد از اعتکاف بگوید دانشگاه تهران را نشان میدهد.
بعدیاش هم سعید حدادیان است که تا امسال مداح اعتکاف دانشگاه تهران بود. یکی دیگر هم همان قضیه است که دانشگاه تهران نماد آموزش عالی ایران است. برای همین هنوز هم وقتی میگویند اعتکاف دانشجویی، دانشگاه تهران توی ذهن آدم میآید».
ماجراهای ثبتنام داوطلبان هم شنیدنی (و دیدنی) است. بعد از اینکه ظرفیت پر شد، جلوی دفتر خیلی از مسجدها بساط اصرار و خواهش و التماس برپا میشود. مسئولان ثبتنام آنقدر از این چیزها دیدهاند که برایشان عادی شده؛ «خیلیها هستند که میآیند یا زنگ میزنند و کلی اصرار و التماس میکنند، گریه و زاری میکنند و قسم میدهند. گاهی هم کار به نفرین و ناله میکشد! باور هم نمیکنند که واقعا دیگر جا نداریم».
کافی است چند دقیقه در دفتر ثبتنام یکی از دانشگاهها بنشینید تا تعداد متقاضیها دستتان بیاید. بعضیها حضوری میآیند و بعضیها تلفنی. دختری زنگ زده و اصرار میکند که ما فقط 2 نفریم؛ انگار نه انگار که مسئول ثبتنام دارد حلق خودش را پاره میکند که برای یک نفر هم جا نیست.
بعضیها هم به هر قیمتی حاضرند بیایند. در مسجد دانشگاه تهران هستند کسانی که قبلا هم آمدهاند اما خالی میبندند که بار اولشان است؛ یعنی به خاطر اعتکاف که مستحب است، دروغی میگویند که قاعدتا حرام است!
عدهای هم هستند که همان شب آخر میآیند و با کلی ترفند مثل کارت جا به جا کردن، از درهای اصلی دانشگاه داخل میشوند و بعد میخواهند بیایند داخل مسجد. خیلیها هم تا نزدیکیهای اذان صبح به میلهها میچسبند و نمیروند؛ شاید آخرش دل یکی سوخت و راهشان داد.
بعضیها هم میآیند و میگویند ما نذر کردهایم که اعتکاف بیاییم اینجا. اما از همه بامزهتر موردی است که خانم مولایی – مسئول خواهران دانشگاه تهران – تعریف میکند؛ «یک بار خانمی آمده بود توی دفتر میگفت یا ثبتنامم میکنید یا از اینجا بیرون نمیروم. هر کاری هم کردیم نرفت. ما رفتیم بیرون و درها را بستیم. اما او مانده بود آن تو! آخرش هم به زور متوسل شدیم تا رفت».
در اعتکافهای دانشجویی برای خادم شدن هم متقاضی زیاد است. خادمها کسانی هستند که در دوره اعتکاف، پذیرایی از معتکفین و کارهایی مثل انتظامات را به عهده دارند. برای انتخاب خادمها، اولویت با کسانی است که قبلا هم در کارهای مسجد بودهاند و فعالیت کردهاند. اما نزدیکیهای اعتکاف که میشود، خیلیها که جا گیرشان نیامده، میآیند سراغ خادم شدن که البته اینجا هم پر است.
جالب اینجاست که خادمها اصلا نمیتوانند معتکف بشوند چون دائم باید بین بیرون و درون مسجد در رفتوآمد باشند. اما کسانی هم بودهاند که به عنوان خادم آمدهاند و بعد رفتهاند داخل مسجد نشستهاند و معتکف شدهاند. برای همین هم حالا باتجربهترها نمیگذارند هر کسی خادم بشود.
60درصد معتکفان جوانهاهستند
از استقبال راضیاند. میگویند که در روزهای مانده به ایام اعتکاف، روزانه شاید 500 نفر میآمدند و اصرار پشت اصرار که جایی برایشان پیدا کنیم یا اینکه 3-2 ماه مانده به مراسم، زنگ میزدند و مکانهایش را میپرسیدند. استقبال هم هر سال، 15 تا 20 درصد زیادتر میشود.
خلاصه اینکه متقاضی زیاد است و مسجد کم. هر مسجدی را هم نمیشود انتخاب کرد؛ باید جامعیت داشته باشد و حداقل امکانات رفاهی و ... اعتکاف را سازمان تبلیغات اسلامی با همکاری ائمه جماعات و هیأت امنای مساجد برگزار میکند و البته در شهرستانهای استان تهران، با همکاری ائمه جمعه و نهادها و سازمانهای مختلف، ستادی تشکیل میدهند تا کارها را رتق و فتق کند. افطاری و سحریها را هم افراد خیر متقبل میشوند. سر وقت حجتالاسلام نصیر نیک نژاد – معاون فرهنگی سازمان تبلیغات استان تهران – رفتیم و پای حرفهایش درباره چند و چون اعتکاف نشستیم.
نکته کنکوری: همه آمارها مربوط به استان تهراناند، نه سراسر کشور.
- دقیقا از چه سالی این جریان جدیتر شد؟
این قضیه مربوط میشود به بیشتر از 10 سال پیش. این عمل یک سنت نبوی است که فراموش شده بود و حالا احیا شده. البته این سنت در مساجدی مثل مسجد اعظم قم و مشهد و ... انجام میشد اما عمومی نبود.
- لابد آمار این چند سال را دارید، نه؟
طبق آماری که ما داریم، تعداد معتکفان هر سال بین 15 تا 20 درصد افزایش داشته.
- از این 60هزار نفری که برای امسال پیشبینی کردهاید، چند درصدشان جوانند؟
بیش از 60درصد. خوشبختانه در چند سال اخیر، مراکز دانشجویی ما هم – مثل مسجد دانشگاه تهران، شریف، امام حسین و همچنین حوزههای علمیه – از این طرح استقبال کردهاند.
- درصد دانشجویان معتکف را هم دارید؟
تقریبا 20درصد معتکفان را دانشجویان تشکیل میدهند.
- مثل اینکه در سالهای گذشته جا کم آورده بودید.
بله، اعتکاف قبلا در مساجد جامع انجام میشد. مساجد جامع استان هم کماند. استفتا کردیم از مراجع قم، گفتند مساجدی که به نوعی 3 وعده نماز جماعت صبح و ظهر و مغرب را برگزار میکنند، جامعیت پیدا میکنند؛ یعنی مسجد جامع نمیشوند اما میشود اعتکاف در آنها برگزار کرد.
- بعضیها میگویند اعتکاف عبادتی خاص است که شما میخواهید عامش کنید؛ این به خاص بودناش ضربه نمیزند؟
یک عمل مستحبی است اما مردم در آن شرکت میکنند؛ حالا یا به خاطر نذری که دارند یا به خاطر اعتقاد قلبیشان.
- خیلیها نگاه جالبی به جوانان امروز ما ندارند. فکر میکنید پس چرا بیشتر شرکتکنندگان اعتکاف جوان هستند؟
همه جوانان ما اعتقاد قلبی به دین و مسائل معنوی دارند؛ حالا اگر به نوعی جوانی کردند، دلیلش فرار آنها از دین نیست.
- پس شما زیاد منفی نگاه نمیکنید؟
این جوانان ما هستند که در هیاتها و عاشوراها و تاسوعاها و شهادتها و میلادها در مساجد و حسینیهها و تکیهها جمع میشوند. شاید افراط کنند در بعضی موارد ولی این دلیل دوری آنها از معنویات نیست. نه، جوانان ما انصافا جوانان خوبی هستند.
- در نحوه اجرای مراسمی از این قبیل، چه نوعی از تغییرات و نوآوریها را خواهیم دید؟
برخی مواقع تبلیغات سنتی بسیار تأثیرگذارتر از روشهای نوین است. وظیفه ما بهعنوان سازمان تبلیغات، فرهنگسازی و تبلیغ است. به عبارتی مردم را با اینگونه برنامهها آشنا میکنیم و تداوم آن با خود مردم و با هدایت و نظارت این سازمان انجام میشود.
- در این 10 سالی که درگیر این بحثها بودهاید، خاطراتی داشتهاید که حسابی رویتان اثر گذاشته باشد؟
به دلیل برنامهریزی و ساماندهی، توفیق شرکت در آن را نداشتم اما از مراکز اعتکاف بازدید میکنم و با معتکفین همنشین میشوم. فرمهایی میدهیم که نظرسنجی کنیم و خاطرات و نظراتشان را در آنها بنویسند. بعضیهاشان داخل این فرمها اشاره میکردند که این اولین برنامهای بوده که در آن شرکت کردهاند اما همین برنامه موجب شده که نسبت به دیگر برنامههای مذهبی هم اشتیاق نشان بدهند یا اینکه قبلش هیچ شناختی ندارند و بعد شرکت میکنند و روحانیتی دست میدهد. نامه مینویسند یا مراجعه میکنند و تشکری میکنند.
- 60هزار نفر پیشبینی رقم معتکفان امسال شماست؛ آمار آنهایی که آمدند و جا گیرشان نیامد را دارید؟
شاید نزدیک 50 درصد این جمعیت؛ 30هزار نفر.
- یعنی 90 هزار نفر متقاضی بودهاند که 30 هزار نفرشان پشت درهای بسته ماندهاند؟
البته یک بحثی هم هست؛ بعضی مردم تهران در مسجد اعظم قم یا مشهد یا جاهای دیگر میروند معتکف میشوند. معتکفان شاید بیشتر از این باشند اما بعضا جاهای دیگری هم میروند.
- راستی شمال تهران بیشتر استقبال میکنند یا جنوب آن؟
نمیشود گفت. الان در شمیران 25 تا مسجد داریم که قرار است اعتکاف داشته باشند یا در شمال غرب تهران، بیش از 20 تا مسجد.
پاداش سکوت
در «شمایل النبی» نوشته شده است که حضرت بهاعتکاف که میرفت، همان ابتدا غذایش را با خودش میبرد تا حتی برای افطار و سحر هم با کسی نخواهد ارتباط داشته باشد؛ خودش بود و خدا.
سال گذشته خواستم بروم مسجد دانشگاه و ساعتی را میان معتکفها بگذرانم. فکر میکردم حال و هوا هنوز همان حال و هوای سالهای اول است. اما رفتن به مسجد و دیدن حال و هوای جدید، تنها فایدهاش این بود که بفهمم من چقدر «دایناسور» هستم! یکی لپتاپش را آورده بود و داشت با لپتاپ کارهای خارج از اعتکافش را دنبال میکرد، آن یکی اساماس میفرستاد و گروهی هم توی آن شلوغی داشتند با هم گپ میزدند.
آن دو تکه بالایی را برای این نیاوردهام که با هم جمع بزنم و نتیجهگیری بکنم، نه. حتما آن کسی که با لپتاپ به اعتکاف آمده بود، میتواند بهرهای از حضورش در مسجد ببرد و حتما آن رفقای در حال خنده، حال و روز معنوی بهتری از من دارند. توی این هیچ شکی نیست، حرف من چیز دیگری است؛ اینکه هر سنتی فلسفهای دارد. فلسفه اعتکاف هم تنهایی است؛ اینکه برای مدتی کوتاه و معین، آدم رابطهاش را با دیگران قطع کند و فقط به خدا بپردازد تا بتواند رابطهاش با خود، خدا و دیگران را دوباره تعریف کند؛ همانطور که مراسم و عبادتهای جمعیای هم داریم که فلسفهشان چیز دیگری است؛ رسیدن به خدا به واسطه حضور جمع.
راههای رسیدن به خدا بسیار است. اعتکاف راهی است که از میان سکوت و تنهایی میگذرد.
ماه عسل سه روزه
خادم
3 ساعت از اذان مغرب گذشته بود. رنگ به چهره نداشت؛ سفید شده بود مثل گچ. گوشه مسجد نشست. رفتم سراغش. خرما به او تعارف کردم. تشکر کرد و برداشت. پیش از آنکه در دهانش بگذارد، گفت: اللهم لک صمت...
گفتم: خادمها که نمیتوانند معتکف شوند. گفت: روزه که میتوانند بگیرند؛ فقط ممکن است سر اذان، وقت افطار نداشته باشند که فوقش کمی دیرتر افطار میکنند.
تاریخ سنگ قبر
از مسجد بیرون آمده بودم. چشمهایم پر از اشک بود. به عکسش نگاه میکردم. توی دلم میگفتم: چه تاریخ قشنگی روی سنگ قبرش مینویسند؛ 13 رجب.
از بهشت زهرا(س) یک اتوبوس مستقیما به سمت مسجد برگشت. آخر معتکفین فقط به اندازه تشییع میتوانستند از مسجد خارج شوند و بلافاصله پس از تدفین باید برمیگشتند.
پتوی ما
خیلی روی لوازم شخصیاش حساس بود. لوازم شخصی که چه عرض کنم، روی تمام وسایلش. بچهها به او میگفتند وسواسی. نصف شب بود. پیرمردی گوشه مسجد خوابش برده بود. پتوی شخصیاش را برداشت و جوری که پیرمرد از خواب بیدارنشود، رویش انداخت.
همهرقم
سیدی چنجرش را هم با خودش آورده بود اعتکاف. گفتم: حتما سیدی قرآن و دعا با خودش آورده. خواستم دستش بیندازم. ازش پرسیدم: «شب، سکوت، کویر» شجریان را هم داری؟ کمی توی سیدیهایش گشت و بعد یک سیدی با سیدی چنجرش به من داد و گفت: بفرما.
کفاره
آمده بود پیش حاجآقا و با یک حالت مضطربی میگفت: حاجآقا! اعتکافم باطل شد. روحانی مسجد از او پرسید مگر چه کار کردهای؟ انگار توی عالم خودش بود و اصلا سؤال را نشنید. دوباره پرسید: باید کفاره بدهم؟ روحانی گفت: اول بگو چی کار کردی تا حکمش را به تو بگویم. گفت: حاجآقا به خدا دست خودم نبود. از دهنم در رفت. خودم هم نفهمیدم چی شد ولی خیلی عصبانی بودم، دوسه تا فحش بد دادم!
قرآن همراه
موبایلش را گرفته بود جلوی رویش و هی دکمه میزد. پیرمردی سراغش آمد و شروع کرد به نصیحت کردن: «جوون! این موبایل رو که کسی ازت نمیگیره. بعد از اعتکاف اینقدر وقت داری که بازی کنی و اساماس بزنی که نگو. حیفه پسرم! از این فرصت استفاده کن و بیشتر دعا و قرآن بخوان». جوان سرش را انداخت پایین و گفت: «حاجآقا! هرچی دنبال قرآن گشتم تموم شده بود، مجبور شدم از قرآن موبایلم استفاده کنم».
مثل عسل
تازه عروس و داماد بودند؛ هنوز چند روزی از ازدواجشان نمیگذشت. کلی توی سروکله هم زدند و فکر کردند که ماه عسل کجا بروند.
هر کدام ساکهایشان را بستند و از فک و فامیل هم خداحافظی کردند. یک ماشین دربست گرفتند و راهی شدند سمت مسجد.