وسترن را سینماییترین ژانر هنر هفتم نامیدهاند. گونهای که در آن چشماندازها هویت مییابند و حرکت (اکشن) به عنوان یکی از اساسیترین اصول سینما، در ذاتش است. جایی که مایه اساسی درام را، که رویارویی دو قطب خیر و شر است با ستیز قهرمان و ضدقهرمان، کابوی خوب کابوی بد معنا مییابد.
وسترن اما ژانری است که گویی سرنوشتش به نوعی با بزرگانش رقم خورده است. این گونه است که در دهههای چهل و پنجاه با حضور اساتیدی چون جان فورد، هوارد هاکس و آنتونیمان، وسترن دستمایهای برای خلق آثار ماندگار سینماست.
مسیری که در دهه 60 با ظهور فیلمساز نابغهای مثل سام پکین پا ادامه مییابد. از دهه70 وسترن وارد سراشیبی شد و در غیبت بزرگان، این ژانر دیگر گونه مهم و تأثیرگذاری نبود. کم کم کار به جایی رسید که دیگر به ندرت وسترنی ساخته میشد.
هر چه بود در کوششهای فردی فیلمسازان خلاصه میشد. مثل تلاش کلینت ایستوود در اوایل دهه90که کوشید با «نابخشوده» حیثیت دوبارهای به ژانر وسترن بدهد یا فیلم «با گرگها میرقصد» کوین کاستنر که مثل کار ایستوود با استقبال مواجه و اسکارهای زیادی را هم برد. این تلاشها هم البته خیلی پرثمر نبود، شاید چون «نابخشوده» فاقد اصالت وسترنهای کلاسیک و حتی وسترنهایی که سرجولئونه میساخت، بود یا در «با گرگها میرقصد» این فرصتطلبی بود که حرف اول و آخر را میزد.
در سالهای اخیر کوششهایی برای رسیدن به راهکارهای تازه درباره این ژانر صورت گرفته که اکثراً راهی جز شکست را نپیمودهاند. مثال واضحش هم «کوهستان بروکبک» بود که تعریف تازهای از رفاقت مردانه این جانمایه اساسی سینمای وسترن ارائه داد و در عمل کاری جز زیر سؤال بردن کابویها انجام نداد؛ کابویهایی که روزگاری تجسم مردانگی در سینما بودند و حالا یک کارگردان آسیایی برای متفاوتنمایی، لجن مالشان کرده بود.
هر چند در همین دوران هم شاهد تک جرقههایی بودهایم. یکی از این جرقهها فیلم «پیشنهاد» است. جان هیل کوت سازنده فیلم از منظری تازه به سراغ مایههای کهن وسترن رفته است.
نوعی رویکرد روشنفکرانه که معمولاً در ژانر حاصل خوبی نداشته، اما این بار فردیت فیلمنامهنویس و کارگردان به «پیشنهاد» تشخصی بخشیدهاند، که آن را در میان وسترنهای دو دهه اخیر متمایز کرده است. فیلم هم با مایه وسترنهای کلاسیک یعنی مواجهه بدویت و تمدن کار میکند («جویندگان» جان فورد را به خاطر بیاورید) و هم در خشونت بیمهابایش یادآور آثار سام پکین پاست ولی در نهایت و با وجود تأثیرپذیریهای آشکار فیلمساز از اساتید وسترن، شبیه هیچ وسترن دیگری نیست.
آن خشونت بیمهابا، آن رفاقت مردانه و آن ضدقهرمانهایی که سبعیت گویی جزو ذاتشان است، با نوعی خودآگاهی روشنفکرانه همراه شده که به «پیشنهاد» طعمی متفاوت بخشیده است.
برای آنها که فکر میکنند وسترن سالهاست که به پایان خط رسیده، پیشنهاد میشود فیلم جان هیل کوت را حتماً ببینند.