گفتوگو ميان اعضاي خانواده اين امكان را ايجاد ميكرد كه مادر از مشكلات و مسائل دخترش آگاه شود، پدر در جريان اتفاقات پيشآمده قرار گيرد و در كل فضايي براي تبادل اطلاعات ايجاد شود. خيلي وقتها اطلاعات خاصي هم ميان اعضاي خانواده مبادله نميشد. درددلي بود و حكايتي ساده اما صميمي كه موجب ميشد بتواني گرماي يك خانواده ايراني را حس كني.
متاسفم كه امروز حتي سنت شام خوردن دستهجمعي خانوادهها هم در حال از بينرفتن است. در خيلي از خانوادهها ديگر شامخوردن كنار يكديگر مفهومي ندارد و هركس هر ساعتي كه ميلش كشيد به آشپزخانه ميرود و براي خودش غذا ميكشد. گويي ارتباط آدمهايي كه زير يك سقف حضور دارند گسسته شده است؛
طوري كه در بسياري اوقات، هيچ كس با برادر، خواهر، فرزند يا والدينش حرف نميزند. در عوض همه سرشان در گوشي تلفن همراهشان است. الان كار به جايي رسيده كه حتي پدر و پدربزرگ خانواده هم سرگرم گوشيهايشان شدهاند. گوشيهايي كه قاعدتا بايد وسيلهاي ارتباطي باشند حالا خود به عاملي در جهت قطع ارتباط اعضاي خانواده با يكديگر بدل شدهاند.
اين شيوه استفاده از تلفن همراه، يقينا بيماري محسوب ميشود. يك بيماري مسري و خطرناك كه ظاهرا همه به آن عادت كردهايم و چون مبتلا به آن هستيم حتي حاضر نيستيم آسيبهايي كه از رهگذرش نصيبمان ميشود را بهرسميت بشناسيم و در صدد رفع آن برآييم.
فردي كه ظاهرا در كانون خانواده حضور دارد و بدون توجه به محيط پيرامون خود، غرق در شبكههاي اجتماعي است فرقي با كسي كه تك و تنها در يك جزيره حضور يافته، ندارد. گويي همه از يكديگر جدا افتادهاند و همه چيز مجازي شده. حتي تبلور عشق و عاطفه هم در موارد بسياري منحصر به صفحات مجازي ميشود. احساسات پدر و مادر به فرزندشان هم گاهي فقط در اين شبكههاي اجتماعي امكان بروز مييابد. تازه اين در شرايطي است كه همه چيز را خيلي از نوع پاك و سلامت در نظر بگيريم. بحث روابط ناسالم در شبكههاي اجتماعي و انواع و اقسام الفاظ و اصطلاحات ركيك كه در معرض ديد عموم قرار ميگيرد، خود داستاني ديگر است. به هر حال اين بيماري هجوم آورده و مثل يك سونامي جامعه را درمعرض تهديد قرار داده است.
راه مبارزه با اين بيماري هم دستورالعمل و توسل به نيروي قهريه نيست. تنها با فرهنگسازي مداوم و مستمر شايد بتوان اميدوار بود كه به مرور نشانههاي بهبود و سلامت در جامعه مشاهده شود.بسياري، از شبكههاي اجتماعي بهعنوان منابع خبري بهره ميگيرند؛ شبكههايي كه برخي خبرهاي منتشرشده در آن براي سلامت روح و جسم زيانآور است. بسياري از همكاران من بارها در اين شبكهها كشته شدهاند. فضايي كه در آن هر فرد بيماري ميتواند هر دروغي كه به ذهنش رسيد را منتشر كند، تا چه اندازه ميتواند مورد اطمينان باشد؟
وقتي از سواد رسانهاي صحبت ميكنيم بايد حواسمان باشد كه بسياري از مردم شايعات منتشرشده در شبكههاي اجتماعي را به عنوان اخبار و اطلاعات واقعي باور كرده و به ديگران انتقال ميدهند. گاهي وقتها اخباري در اين شبكهها منتشر ميشود كه يك دانشآموز دوره ابتدايي هم ميتواند كذب بودنش را متوجه شود ولي افراد براي تفريح و تفنن، آنها را بهاشتراك ميگذارند. قبح ماجرا هم بهمرور ريخته و اين ماجراي تلخ به مرور جزو عادات ما شده است. مثل اينكه شما در محلهاي بدنام زندگي كنيد و به مرور شنيدن فحش و كلمات ركيك و مشاهده اعمال شنيع برايتان تبديل به عادت شود. متاسفم كه حالا در چنين فضايي زندگي ميكنيم و تأسف مضاعف از اينكه به چنين بيماري هولناكي عادت ميكنيم.
- نويسنده، كارگردان و بازيگر سينما، تئاتر و تلويزيون
نظر شما