او با مروری ساده میخواهد نشان دهد که تا چه حد مفهومهای کنونی از عدالت، وامدار میراث پیشینیان و تا چه حد حاصل فهمی مدرن است. به نظر او گفتمان فرهنگی عدالت به میراثهای مشترک فرهنگی موجود بسنده نمیکند، این گفتمان به دیگر فرهنگها و بهویژه به دورانهای پیشین هم نظر میافکند. او بر آن است که تحقق عدالت و استقرار عدل، خواست و تمنای همیشگی انسان در تمام فرهنگها و دورههای تاریخی بوده و هست. از دیرباز برداشتهای متفاوتی از عدالت در میان مردمان سرزمینهای گوناگون وجود داشته است. این امر موجب پیدایش درک نسبیتگرایی حقوقی ـ فرهنگی شده و دریافتن تعریفی یگانه و مشترک از عدالت که ورای دورههای تاریخی و فرهنگی این یا آن گروه قومی یا ملی باشد، ایجاد تردید میکند.
پس از این بررسی، هوفه در فصل دوم به کاوش در خود مفهوم عدالت میپردازد؛ اینکه مفهوم عدالت در چه شرایطی مطرح است و موضوع چالش آن چیست؟ و اصولا کدام یک از پاسخهای داده شده به این چالش منظور عدالت را میرساند و عدالت نامیده میشود؛ یعنی او ابتدا به شرح کاربرد و سپس به مفهوم هنجاری عدالت میپردازد. هوفه در فصل سوم لازم میبیند تردیدهایی را مطرح کند که از سوی اصحاب مکاتب گوناگون به مفهوم عدالت وارد شده است. او معرفی کوتاهی از موضع اثباتگرایان و سودمندگرایان دارد و پس از پاسخ به آن نقدها و تردیدها، آنچه برای هوفه اهمیت پیدا میکند احیای نظریه قدیمی حقوق طبیعی است.
در فصل 4، هوفه این بحث را مطرح میکند که انتقادهایی که بر حق طبیعی یا عدالت سیاسی مطرح میشوند بیشتر به دنبال کجفهمی یا نقص تفاهم به وجود آمدهاند و با این انتقادها، دیدگاههای نارسای کسانی را پایه قرار میدهند که خود در این زمینه مشکل داشتهاند.
هوفه در این کتاب میکوشد از مفهوم عدالت، صورتبندی جدیدی ارائه دهد که ضمن رفع اشکالات منتقدان، نقاط قوت مفاهیم پیشین را هم با خود داشته باشد. از این پس نویسنده منظومهای از مفهومها و اهداف عدالت را تنظیم میکند که در آن 3 وجه حقوقی، سیاسی و اخلاقی را مدنظر دارد. به این ترتیب گسترهای از عدالت جزایی تا عدالت اجتماعی در وجوه مختلف آن پوشش داده میشود (عدالت در معامله عدالت جبرانی، عدالت میان نسلها و حتی عدالت برای حیوانات).
در فصل هشتم، هوفه این پرسش دیرینه را مطرح میکند که «چرا باید حق و حکومت وجود داشته باشند در حالی که هر دو این پدیدهها سبب محدودیت آزادی شده است و تسلط خود را با جبر و زور برقرار میکند؟». او در پاسخ به این سؤال ضمن رد نظریههای افراطی، آنارشیسم و اثباتگرایی در مورد دلیلمندی عدالت سیاسی، 2 الگوی همکاری (ارسطو) و کشمکش (نظریه قراردادها) را مطرح میکند.
آنچه در این کتاب برجسته مینماید، چند فصل آخر است. نویسنده در مقدمه خود برای ترجمه فارسی کتاب، تحقق جهانی که عدالت در آن حکم براند را تمنا و در عین حال تکلیفی دانسته که جمله انسانها از هر فرهنگ و زمانهای بر آن اتفاق دارند و از همین رو عدالت را مطلوبترین مفهوم پیش برنده عصر ما - یعنی عصر جهانیسازی - میشمارد. ما در فصلهای پایانی کتاب با مفهوم «عدالت جهانی» روبهرو میشویم که باید به یاری جمهوری فدرالی جهانی متحقق شود.
به نظر هوفه بدون یک نظم جهانی و به دنبال آن یک حکومت جهانی، عدالت سیاسی جهانی نمیتواند وجود داشته باشد. در ادامه او توضیح میدهد که از دیدگاه عدالت تنها آن حکومت جهانیای قابل قبول است که حکومتها و اتحادیههای قارهای و بین قارهای را از میان نبرد و مشروعیت و حاکمیت آنها را به رسمیت بشناسد؛ به عبارتی جمهوری موردنظر او یک فدراسیون جهانی است؛ حکومتی که یاریدهندگی و فدرالیسم ویژگی آن است و مسئول رسیدگی به مسائلی است که حکومتها به تنهایی یا حتی در اتحادیههای قارهای و بین قارهای خود، ناتوان از انجام آن هستند.
در ادامه هوفه به وظایف حقوق جهانی میپردازد. به نظر او جامعه جهانی میتواند بسیاری از امور را به روند تکامل اجتماعی و رقابت آزاد واگذارد و دخالتی در آنها نکند اما برای جلوگیری از واگشتهای غیردموکراتیک، جامعه جهانی مسئولیت اجرای بدون چون و چرای حقوق بشر را بر عهده میگیرد و از منافع سیاسی – فرهنگی افراد، حکومتها و اتحادیههای آنها پشتیبانی میکند. همچنین به نظر او جمهوری فدرال جهانی تنها با تکیه بر نهادهای مربوطه نیست که وظایف خود را انجام میدهد. این حکومت به خصلتهای برجسته شهروندان نیازمند است که در نظر هوفه مهمترین خصلت شهروند جهانی، داشتن توانایی درک حقوق جهانی است.
هوفه معتقد است که جمهوری فدرال جهانی، یک آرمانشهر یا آرزوی رویایی دور از دسترس نیست. ایدئالی که جمهوری فدرال جهانی نام دارد، تنها از عدالت سیاسی مایه نگرفته است؛ ساختن این جمهوری بر پایه واقعیتی به نام جامعه جهانی، از مدتها پیش آغاز شده است. جمهوری فدرال جهانی یک دیدگاه واقعی است و از سوی نیروهای برانگیزاننده و جنباننده روند جهانی شدن جانبداری میشود.
هوفه که پیشتر پیوستگی عدالت را با کثرتباوری و مدارا نشان داده است بار دیگر با تکیه بر حق دیگرباشی و تفاوت، سعی میکند مفهوم جمهوری جهانی را غنی کند. همچنین او میکوشد این مفهوم را که کانت در رساله «به سوی صلح جاویدان» پیشنهاد کرد با دیدگاههای انتقادی امروز روبهرو کند و نشان دهد که چنین مفهومی نهتنها هنوز هم میتواند وجود داشته باشد بلکه باید به صورت یک آرمان سیاسی – اخلاقی مدنظر باشد. اما قدم دیگری که هوفه پس از آن بر میدارد و خارج از چهارچوب کانتی است، تاکید بر اصل حق نافرمانی مدنی است. هوفه در این فصل (فصل چهارم) میخواهد با بازآوردن این اصل (حق نافرمانی مدنی) تضمینی برای مصونیت حقوق افراد بیابد. در ادامه، او این پرسش را باز مینمایاند و «آیا میتوان نه به خاطر خود بلکه برای دفاع از حقوق رویکردی دست به اسلحه برد؛ آیا دخالت انساندوستانه، پایه قانونی دارد؟» و توضیح میدهد که نکته بسیار مهم در مورد دخالت انساندوستانه و عدالتخواهانه در این است که به نام بازسازی و بازگردانی حقوق از دست رفته، نباید کوچکترین ناحقی را انجام دهد. نیروهای مداخلهگر اجازه ندارند زیان برسانند و یا اعمال آنها بیش از آنکه سودآفرینی کند، زیانبار باشد.
در واپسین فصل این رساله، نویسنده همه ما را شگفتزده میکند و میگوید که عدالت سیاسی، سرشار از معنیها و آرزوهای نیکوست ولی برای یک زندگی جمعی بسنده نیست چرا که محدود است؛ محدود به سهم هر موجود انسانی و حق و دینی که او نسبت به تکتک انسانها و مجموعههای آنها بر گردن دارد. هوفه اخلاق فردی را فراتر از عدالت سیاسی قرار میدهد و معتقد است که دموکراسی بالنده به انسانهای تربیتیافته و خوشاخلاقی نیاز دارد که در عرصههای سیاسی و اجتماعی فعالیت کنند.
کتاب «برداشتهایی فلسفی درباره عدالت» اثر آلفرید هوفه است که امیر طبری آن را برگردان فارسی کرده وانتشارات اختران به بازار کتاب عرضه کرده است.