هر وقت برای یافتن کتابی در میان کارتنهای حاوی کتاب یا وسیلهای دیگر به انبار خانهام میروم، با حسرت به این کتابها نگاه میکنم که از دوره دانشجویی به یادگار مانده است، کتابهای درسی و غیردرسی که تعداد قابل توجهی از آن به صورت کپی است.
یادش به خیر. چه ولعی برای خواندن داشتم که کتابهای درسی را اگر در دسترس نبود، با همکلاسیها کپی میکردیم، ساعتی را به منظم کردن انبوه کاغذها میگذراندیم و دست آخر محصول کار را میدادیم جلد میکردند.
بعضی از آنها کتاب درسی بود که مجبور شدم فیالفور بخوانم. تعدادی دیگر هم بود که گذاشتم برای پس از فراغت از تحصیل. زهی خیال باطل!
یک بدشانسی من این است که با مترو رفت و آمد نمیکنم که مثل مردم کشورهای توسعهیافته روی صندلی قطار کتاب بخوانم! حیف شد! عموماً چنین تصور میشود بهای گران کتاب (یا نشریات) مانع اصلی در راه گسترش فرهنگ مطالعه است.
بهنظر من، فرآیند استفاده از محصولی فرهنگی به اسم کتاب از دیدگاه مصرفکننده (خواننده)3 مرحله دارد: خریدن، خواندن و نگهداری کردن.
البته نمیتوان مرحله انتخاب را نادیده گرفت و با احتساب آن، استفاده از کتاب 4 مرحله خواهد داشت. اما فرض میکنیم میدانیم چه کتابی میخواهیم بخریم. عامل عمدهای که از اینجا به بعد بر تصمیم ما تأثیر میگذارد، به احتمال زیاد قیمت است. اگر نیاز جدی به آن داشته باشیم (مثلاً برای تحصیل در دانشگاه) ناچاریم بخریم. اما اگر اجباری در کار نباشد، احتمالاً قید خرید آن را میزنیم.
فرض میکنیم کتاب مورد نظر ما غیردرسی است. اینجا قیمت نقش تأثیرگذاری پیدا میکند. اما واقعیت آن است که اگر کتاب را بخریم، تازه مشکل دیگری رخ مینماید: چگونه وقت برای خواندن آن پیدا کنیم؟ چه بسا آن را به انبوه کتبی اضافه کنیم که در کارتنی در انبار خانهمان منتظر روزی روزگاری است تا فرصت خواندن آن را بیابیم. اینجاست که مرحله سوم پیش میآید، یعنی نگهداری کتاب.
در زمانی که مساحت خانهها کوچک شده است، نمیتوان انتظار داشت کتابها را در قفسهای منظم و مرتب نگه داشت. یک مشکل کتابخوانها این است که تعداد کتابها دائماً افزایش مییابد و جا کم میآید.
تازه در خانههایی که کتابها بهعنوان جزئی از اسباب خانه به رسمیت شناخته میشود، ستردن گرد و غبار از آن اغلب موجب تکدر خاطر گروهی از کدبانوان را فراهم میآورد، هر چند که این گرد و غبار بر دیگر اسباب خانه نیز مینشیند، اما ظاهراً چنین زحمتی را برای آنان ایجاد نمیکند.
یک مشکل دیگر این است که ما هنوز عادت نکردهایم به کتاب مانند یک کالای مصرفی نگاه کنیم که پس از مصرف دور بیندازیم یا دستکم به افراد دیگری بدهیم تا بخوانند. معمولاً هر آنچه را میخریم، مایلیم همواره حفظ کنیم. یک قسمت از کتابهای کارتنی را کتابهایی تشکیل میدهد که میتوانیم به دیگران بدهیم. با این کار چیزی را از دست نمیدهیم.
در پایانههای اتوبوس و مترو میتوان ظرفهایی را تعبیه کرد تا هر کس روزنامه و مجلهای را خوانده است و به آن نیازی ندارد، در آن بیندازد تا شخص دیگری بردارد و بخواند. شکلگیری این عادت ثمرات سودمندی برای همگان دارد.