بدین ترتیب نهضتی را تشکیل داده بودند که در آن روزها نیز طرفدارانی پیدا کرده بود. افزایش خشونتهای تندروانه این نهضت باعث شد که غرب تلاشهای خود را برای برقراری آرامش در افغانستان آغاز نماید.
اما حقیقت کمی متفاوت بهنظر میرسد و آن این است که طالبان حداقل به شکل یک نهضت فراگیر مردمی، هرگز وجود نداشته است.
رهبری تندرو و افراط گرا با نام ملا عمر، گروهکی کمتر از 12 نفر راتشکیل داده بود که تا به امروز هرکدام از آنها به ندرت مشاهده شدهاند و حامیان مورد اعتمادشان، کمتر از یک هزار نفر افراد متعصب تعلیم داده شده بودند که هر لحظه بهعنوان یک سرباز فدائی آمادگی انجام وظیفه را داشتند.
مجاهدین قدیمی، رهبران شبه نظامیان بومی و فرماندهان جنگی، به مبارزان مذهبی که گروه نیروهای مبارز را تشکیل میدادند، خدماتی را ارائه میکردند. بدین ترتیب مذهب تنها به یک بهانه تبدیل شده بود. آنان نه تنها به تحریک روستائیان فقیر جهت مسلح شدن و همکاری با آنان مبادرت میورزیدند بلکه نیت واقعی خود را پنهان میکردند. درواقع آنان بهدنبال کسب قدرت و تصاحب حقوق گمرکی بهعنوان یکی از منابع اصلی درآمد افغانستان، بودند.
و این خود انگیزه مهمی است جهت برقراری آرامش در کشور افغانستان. بهنظر میرسد همگی هدف واحدی را دنبال میکنند، آنهم اطمینان مبارزان در دستیابی به قدرت و رسیدن به منابع حاصل از گردش اقتصادی در آینده. بههرحال این مسئله درطول چندین سال گذشته به وفور نشان داده شده بود. اما صحبت درمورد آن بسیار راحتتر از اقدام درجهت آن بود.
افغانستان کشوری با هزاران بازیگر در عرصه قدرت است که هرکدام برای تصاحب سهم خود از قدرت، رقابت میکنند. حامد کرزای مردی از قوم دورانی، پست ریاستجمهوری را برای خود حفظ کرده بود. قوم دورانی، بیش از 2 قرن به نحوی مطلوب حکومت کرد. اما رقیبش یعنی قبیله قیلزای مدت زیادی با دورانی در رقابت بود و هم اکنون برای تصاحب دوباره قدرت در جنوب افغانستان مبارزه میکند. ملا عمر نیز یکی از افراد قبیله قیلزای است که پیروان زیادی دارد. به عبارت دیگر تعدد شورشها و ناآرامیها بهدلیل خصومتهای قبیلهای در این کشور است.
احمد والی برادر کوچکتر کرزای اقدامات کمی را برای فرونشاندن درگیریهای خونین، انجام داد. والی که مسئولیت مهمی درجنوب افغانستان دارد. از ارتباطات و امتیازات یک دولت مقتدر به استثنای حمایت قبیله قیلزای، برخوردار است.
باوجودی که سیاستهای مذهبی نقش بسیار مهمی را در این کشور بازی میکند اما هنوز بیشتر کشمکشها بر سر منافع اقتصادی است. با این همه پس از شکست سال 2001، طالبان قادر نبود روی هواداران نفوذی خود حسابی باز کند، بنابراین نمیتوانست بازگشتی سریع به صحنه قدرت داشته باشد.
برای مثال کشور پاکستان را درنظر بگیرید. پرویز مشرف رئیسجمهوری این کشور از آمریکا و غرب حمایت ظاهری میکند.اما طالبان - که از حمایتهای سازمان اطلاعات و سرویس داخلی پاکستان برخوردار است - همیشه روی کشورش بهعنوان کشوری امن حساب کرده بود. طالبان همچنان ارتباط خود را با همسایگان شرقی اش حفظ نموده است و قصد ندارد نفوذ خود را در میان پشتونها در جنوب و شرق افغانستان ازدست دهد. دستیابی به اقتصاد، معاملات قاچاق و اختلاف مرزها، موضوعات مورد بحث هستند. ضمن اینکه پاکستان بشدت از طرفداران آمریکا در افغانستان بهدلیل اتحاد خصمانه با رقیب دیرینه اش هند واهمه دارد.
گوشت دم توپ
در تابستان 2006 نیروهای امنیتی انگلیس تخمین زدند که حدود یک هزار مبارز طالبان در جنوب استان هیلمند وجود دارند. مطابق با این تخمینها از آوریل 2006، حداقل 600 مبارز توسط نیروهای مستقر در منطقه، کشته شدند.
اما هنوز جبهه دشمن ازبین نرفته است و در منطقهای که آرام بهنظر میرسید هنوز تعداد زیادی مبارز فدائی وجود دارد.با این وجود آیا مذاکره با طالبان اجتناب ناپذیر است؟ آیا بهتر نیست که غرب بپذیرد دولت افغانستان، آدمکشهای افراطی و دشمنان دمکراسی را دربر دارد؟ کرزای به تازگی پیشنهاد داد که گلبالدین حکمتیار و ملاعمر مذاکرات خود را بهطور مستقیم ارائه دهند.
پیشنهادی که بهتر بود بلافاصله بعد از حمله ویرانکننده به کابل، دادهمیشد. اما رد کردن سریع این پیشنهاد واقعاً جالب بود. طالبان با نظر شورای خود در کویته پاکستان و سرزمین اجدادی خود، وزیرستان، حاضر به مذاکره نشدند.
بر این اساس، تعهدات کمی در آینده شامل آنان میشد. چرا که آنها باید به یک سوم از داشتن این خاک راضی میشدند در حالیکه میتوانستند همه آن را داشته باشند.
با درآمد حاصل از قاچاق موادمخدر و حمایتهای قوی گروههایی که در همسایگی افغانستان و همچنین در حوزه خلیج فارس وجود دارند، آنان سالیان سال و به مدت بسیار طولانی میتوانستند حکومت را در دست داشته باشندو این خود ترکیب خطرناکی است تا تروریسم بینالمللی را پرورش دهد.
خصومت با خارجیان مقیم افغانستان
محاسبات طالبان بدبینانه است. ناامیدی مردم از دولت کرزای و حضور قدرتهای خارجی در افغانستان باعث افزایش نبردهای نظامی طولانی مدت شده است. جوانان پشتون بنا به دلایل زیاد از طالبان حمایت میکنند.
فقر زیاد از یک سو، اعتقادات قوی مذهبی و عدم بروز تغییرات جدید، از سوی دیگر. زمانیکه فردی در بمباران نیروهای غربی کشته میشود، سریعاً تمام خانواده یا حتی افراد بومی منطقه به دشمنی با نیروهای اشغالگر، میپردازند.
بنابراین نیروهای ائتلاف غرب روی رهبران شورشی تمرکز کردند و در چندین مورد نیز به موفقیتهایی دست یافتند. درنتیجه ملا داداله، فرمانده قدرتمند جنگ و ملا عثمانی یکی دیگر از فرماندهان درجه بالا، کشته شدند.
منابع مطلع در ناتو میگویند: با وجود تضعیف رهبران طالبان، هنوز تعداد زیادی از فرماندهان و افراد نظامی رده پایین وجود دارند که ساختارهای بسیار پیچیده تری را ایجاد کردند که نامهای بزرگی مثل ملاعمر و سراج الدین حقانی در مقابل آنها به چشم نمیآید. نکته جالب و مهم این است که همگی این افراد در پاکستان به سر میبرند.
به سختی میتوان درخصوص پیشرفتها در صلح و اشتباهات جنگ در افغانستان صحبت کرد. زمان آن رسیده بود که نیروهای آمریکایی با عملیات آزادی پایدار، مسئولیت کارهای سخت را به عهده میگرفتند. درحالیکه نیروهای آنان بهعنوان نیروی کمکی امنیت بینالمللی (ISAF) اغلب به بازسازی کشور افغانستان پرداختند.
اما از آن زمان، مدت زیادی است که میگذرد و اکنون نیروهای ائتلاف و آمریکا، همکاری نزدیکی با هم دارند. واقعیت این است که بیشترین تلفات غیرنظامی توسط نیروهای ائتلاف ایجاد شده و بمباران، همزمان با مأموریتهای نیروهای ائتلاف در افغانستان، باعث بروز بیشترین خطرات شده است.
دیوید آکاتا سخنگوی نیروهای ائتلاف در قرارگاه آمریکا واقع در پایگاه هوایی بگرام در50 کیلومتری کابل، میگوید: همه ما یک کار مشابه را انجام میدهیم و یک هدف داریم. آکاتا مردی میانسال و کاملاً خونسرد با موهای پرپشت مشکی است. او میداند که اروپاییها تا چه اندازه نسبت به عملیات نظامی حساس هستند، با این وجود میگوید: آمریکاییها دیگر نمیخواهند در زمان بروز مشکل در افغانستان، سپر بلا باشند. دیدگاه آمریکاییها واقعاً این است که آنها به تنهایی درمقابل تروریسم ایستادهاند و اروپاییها بدون دردسر از این قضیه سود میبرند.
حملههای برق آسای جتهای جنگنده
در شب جنگندههای F-15 و بمب افکنهای A-10 در آسمان بگرام غرش میکنند. خلبانان آمریکا مدام به درخواستهای نیروهای ائتلاف جهت حمایت هوایی پاسخ میدهند. تنها تعداد کمی از کشورها دارای بالگردهای جنگی و خودروهای کشنده و باربری در افغانستان هستند. اغلب آنان مانند آلمان در کشورهایی مثل افغانستان، کاملاً وابسته به ارتش آمریکا هستند.
ژنرال مک نیل، مردی 61 ساله و فرمانده ارشد نیروهای ائتلاف است. این ژنرال 4 ستاره آمریکایی با موهای روشن و فرق وسط و گونههای استخوانی است که به جدیت در کار معروف است.
وی در جنگ ویتنام سرباز جوانی بود و مأموریت اخیرش مربوط به کشور افغانستان است. مک نیل نمیخواست در این جبهه با شکست مواجه شود. در اوایل سال 2002 او به وضعیت بازسازی در افغانستان اعتراض کرد و گفت که کمکهای کمی برای بازسازی این کشور تخصیص یافته و کشورهای غربی افغانستان را در این اوضاع نابسامان، تنها گذاشتهاند.
اما در آغاز امسال، آمریکا از خواب بیدار شد. بسیاری متوجه شدند که عراق هدف شکست خوردهای است. حتی انگلیس بیش از یک هزار سرباز خود را از بصره خارج ساخت، درحالیکه قصد دارد به همین تعداد نیرو جهت بازسازی به افغانستان اعزام نماید. همچنین آمریکا کمک به کابل را ادامه میدهد. اخیراً کنگره آمریکا مبلغ 5/2 میلیون دلار برای آموزش به نیروهای پلیس، اختصاص داده است. همچنین واشنگتن 2500 سرباز و صدها مربی از شرکتهای امنیتی برای آموزش پلیس اعزام کرده است.
آنها آموزش افسران پلیس در کابل و مناطق دیگر افغانستان را از بهار آغاز مینمایند. ضعف کشور و نیروی پلیس فاسد یکی از دلایل اصلی از دست دادن اعتبار دولت کرزای است. توسعه نیروهای پلیس برعهده کشور آلمان است و با توجه به این مسئولیت عملاً آمریکا آموزش نیروهای پلیس را برعهده دارد.
آلمان درصدد شکست آمریکا در افغانستان
برلین تنها 42 پلیس آموزش دهنده به افغانستان اعزام کرده است که با وضعیت موجود صدها برابر این تعداد در افغانستان مورد نیاز است. تاکنون آلمان افسران پلیس آینده را تنها در کابل آموزش میداد.
اما نیروهای پلیس افغان که در مراکز استانها هستند، وسیله نقلیه و سوخت آن جهت تردد به کابل را دراختیار ندارند و برای فراگیری رشتههای مختلف با مشکل مواجه هستند.
از طرف دیگر، مهمترین مسئله این است که هیچ افسر پلیس نمیتواند هفتهها یا ماهها دور از خانواده در کابل بماند. آلمان به منظور آموزش پلیس 12میلیون یورو(17میلیون دلار) در سال هزینه کرده بودو در مدت 5سال 19هزار پلیس را آموزش داد. هدف این کشور این است که تا سال آینده این تعداد را به 82 هزار نفر برساند.
هم اکنون نیز دولت آلمان قصد دارد بودجهای که برای این برنامه در نظر گرفته را دو برابر نماید. درصورتیکه این مأموریت در افغانستان موفقیت آمیز باشد برنامههایی که هم اکنون برای پیشرفت مورد بحث است، عملی خواهد شد.
ژنرال مک نیل اخیراً به همکاران نظامی خود در یک جلسه جداگانه که در قرارگاه نیروهای ائتلاف برگزار شد گفت: من به 160هزارسرباز جهت برقراری آرامش در افغانستان نیاز دارم. در حالیکه همکارانش بسیار متعجب زده شده بودند اما وی بسیار مصمم و جدی بود.اما بیشتر از اینکه افغانستان به نیروی نظامی اضافی نیاز داشته باشددر واقع این کشور نیازمند هزاران مهندس، افسر آموزشی و کارشناسان اقتصادی و کشاورزی است.
مسئلهای که ممکن است برای بعضی از کشورها ناخوشایند باشد این است که هیچ پیشرفتی در افغانستان بدون همکاری با همسایگانش یعنی ایران، روسیه وهمچنین چین رخ نخواهد داد.
spiegel.de
26 اکتبر