آموزش عالی در کشور ما با وجود سابقه قابلتوجه کمتر به تولید دانش و علم انجامیده و یا به سامان امور اجتماعی و حل معضلات کشور مدد رسانده است.
فقدان خلاقیت و نوآوری و نشاط اندیشه و علم از یک سو و بیگانگی از جامعه و مشکلات اجتماعی و برج عاجنشینی از سوی دیگر در کنار کم توجهی به کیفیت و نتیجه تصویری کاریکاتورگونه از نظام آموزش عالی به دست میدهد. در ریشهیابی این مشکل به سراغ دکتر محمدرضا سرکار آرانی دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی و پژوهشگر منتخب انجمن توسعه علم ژاپن رفتهایم.
دکتر سرکار آرانی طرحی تحقیقاتی در مورد تفاوتها و تشابهات سنتهای علمی و آکادمیک در شرق و غرب در دست اجرا دارد. او در این بررسی تفاوت در نوع تقاضا و انتظار از دانشگاه در شرق و غرب را عامل اصلی میداند و میافزاید دانشگاه در جامعه ما برای استادان و دانشجویان نوعی پرستیژ و منزلت اجتماعی محسوب میشود و نه عامل و ابزاری برای تولید دانش و معرفت یا حل مشکلات و معضلات جامعه، به همین دلیل نیز ورود به دانشگاه و بودن در آنجا مهم است، نه خروج و فارغالتحصیلی و مهارتهایی که فرد باید فرا گرفته باشد تا به خدمت جامعه در آید.
شاید از همین منظر باشد که پذیرش دانشجو مبتنی بر نیاز دستگاههای اجرایی نیست، شکافی بین نظام اجرایی و آکادمیک وجود دارد و دانشگاه نیز خود را مؤظف و مسئول پیگیری رونداشتغال دانشآموختگان و فارغالتحصیلانش نمیداند.
در سراسر گفتوگو، ایشان بر این باور است که تا ارزیابی دقیق و بازاندیشی عمیقی از فرآیند جذب، هضم و ترویج دانش و کیفیت آن نداشته باشیم بعید است در تولید علم بتوانیم چشماندازهای تازهای ترسیم کنیم.او معتقد است ارزیابی مدیریت انتقال دانش در ایران کمک بزرکی به تحول کیفی آموزش عالی برای تولید علم میکند. مشروح گفتوگوی همشهری با دکتر سرکار آرانی را در ادامه بخوانید.
- چگونه به فکر مطالعه تطبیقی پیرامون سنتهای علمی و آکادمیک در شرق و غرب افتادید؟
- از زمانی که بحث تولید علم مطرح شد در کنار کار اصلی تحقیقام و با توجه به این که امکان بازدید از دانشگاههای مختلف جهان را به بهانههای گوناگون علمی، پژوهشی و همایشهای بینالمللی داشتم، به فکر طراحی مطالعه تطبیقی فرهنگ آکادمیک در دانشگاههای مختلف افتادم، تا فرهنگ آکادمیک در این کشورها را در عمل مقایسه کنم.
کاری که اخیراً در حال انجام آن هستم، مطالعه فرهنگ آکادمیک و سنتهای علمی یا بررسی فرآیند عمل و رسالت دانشگاههای مختلف با فرهنگهای متفاوت است.
- برای انجام این تحقیق کدام دانشگاهها را انتخاب کردید؟
- جامعه تحقیق سه دانشگاه اکسفورد انگلیس، پکن (چین)و ناگویای (ژاپن) با سه فرهنگ متفاوت است. البته این دانشگاهها نمونه فرهنگها و کیفیت تقاضاهای اجتماعی متفاوتند. در کنار این موردکاویها در ژاپن، چین و انگلیس، درباره دانشگاههای متفاوت دیگری هم مطالعه کردهام. بیشتر بهدنبال یافتن میزان تأثیر کیفیت تقاضای اجتماعی برای ترویج آموزش عالی در کشورهای گوناگون بودم و این که در فرهنگهای مختلف آموزش عالی چرا و چگونه گسترش یافته است.
مدیریت انتقال و ترویج دانش چگونه صورت گرفته است و مدیریت دانش و تولید آن چگونه متحول شده است.وقتی با یک دانشجوی چینی مقطع دکتری در دانشگاه اکسفورد صبحت میکردم جمله زیبایی میگفت که تفاوت فرهنگی و رویکرد اجتماعی به دانشگاه را به خوبی مشخص میکند.
او گفت اگر شما متوجه نشوید که آموزش عالی در غرب و شرق به چه چیزی اهمیت میدهد یا برای چه چیز خلق شده است، هیچگاه نمیتوانید بهعنوان دانشجو، استاد یا پژوهشگر در آن دانشگاه موفق شوید. او بر این باور بود که واژه کلیدی که در اکسفورد بیشتر شنیده میشود «تفکر انتقادی» است ولی در چین کمتر این واژه در تعاملات و مباحث علمی مطرح است.
در ژاپن پژوهشگر برجستهای میگفت «توسعه را در یاب نظریه ابطال شدنی است.» یعنی ما بیش از نشریه پردازی از دانشگاه انتظار کمک به حل مسائل اجتماعی را داریم بهویژه در فرآیند توسعه. ما تاکنون بیش از تولید مقاله برای مجلات معتبر علمی غرب بهدنبال نسخه حل مسائل اجتماعی و صنعتی در دانشگاه بودیم.
ابتدا باید بررسی شود که ما اصلاً دانشگاه را برای چه چیزی میخواهیم، قابلیتهای ما برای تقاضای آموزش عالی چه منشأهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی داشته است.
وقتی به این پیشزمینهها فکر کنیم رویکرد اجتماعی به دانشگاه ضرورت داشتن آن و نحوه گسترش آن تعیین میشود. جامعه همینطور که روبهجلو میرود و فرآیند توسعه و نهادسازی متحول میشود قابلیت اجتماعی و فرهنگی خود برای توسعه دانشگاه را نیز از خود نشان میدهد، شاخصهای کیفی خود را به تصویر میکشد و کیفیت تقاضای اجتماعی متفاوتی را برای آموزش عالی ارائه میدهد.
از نظر تاریخی در چین، ژاپن و غرب، این قابلیتها متفاوت است، البته مقایسه تاریخی دشوار است. زیرا دانشگاههای اکسفورد و کمبریج، تاریخ طولانی دارند، اما وقتی مثلاً به دانشگاههای ژاپن نگاه میکنیم، عمر بزرگترین آنها همزاد دارالفنون است این پشتوانه تاریخی از نظر ظرفیت و خاستگاه تاریخی بر کیفیت تقاضای اجتماعی برای توسعه آموزش عالی مؤثر است.
تقاضای اجتماعی برای آموزش عالی نیز در این سه جامعه از جهاتی میتواند متفاوت و در عین حال مشترک باشد. تفاوتها عمدتاً ناشی از توانمندیها و قابلیتهای جامعه و فرهنگ است و نوع تقاضای اجتماعی که برای آموزش عالی تولید میشود.
بهطور مثال در مورد ایران شما به یک قابلیت و تواناییهایی از نظر اجتماعی و اقتصادی رسیدهاید که نیازمند نیروی انسانی متخصص یا دانش هستید. پس به افرادی نیاز دارید که بهدنبال کسب دانش بروند یا به افرادی احتیاج دارید که مروج دانش باشند. یا در سطح بالاتر به افرادی نیاز دارید که اندیشهعلمی را در جامعه ترویج کنند و در یک گام بالاتر تولیدکننده علم باشند قابلیت جامعه و شرایط تاریخی معینی، تقاضاهای اجتماعی با کیفیت ویژه برای آموزش عالی را ایجاد میکند و بالطبع آن دانشگاهها گسترش مییابند.
نهاد آموزش عالی در این شرایط و قابلیتهای فرهنگی اجتماعی میوه میدهد و جنس تقاضا و جغرافیای انتظار از دانشگاه، نقش و کارکرد متفاوتی از دانشگاه میسازد. ممکن است دانشگاهها از حیث ساختارها خیلی متفاوت نباشند، اما فرآیندها کاملاً متفاوتند، در نتیجه کیفیت محصول و میزان اثر بخشی آنها غیرقابل مقایسهاند.
در دانشگاه آکسفورد پژوهش اساس و محور است، در دانشگاههای دولتی ژاپن نیز همینطور است، و مسئولیت ترویج دانش را دارند ولی اغلب دانشگاههای غیردولتی در ژاپن آموزش محورند. به همین علت ساعات موظف تدریس استادان در دانشگاههای خصوصی خیلی زیاد و تعداد طرحهای تحقیقاتی کم است.
شما برای چه چیزی دانشگاه میخواهید، برای پژوهش یا آموزش، ترویج دانش میخواهید یا تولید علم، یا به نحوی میخواهید به ساختن جامعهای کمک کنید که متناسب با ساختارها و بنیادهای علمی به پیش برود.
- چقدر دانشگاهها در نهادسازیهای اجتماعی نقش دارند؟ آموزش با چه کیفیتی ارائه میشود و چقدر اندیشه علمی را ترویج میکند. مدیریت انتقال و جستوجوی دانش چگونه است؟
کیفیت و روش آموزش هم براساس نوع نگاه و کیفیت تقاضای اجتماعی متفاوت است. آیا آموزش مبتنی بر ایدههای معلم یا استاد دانشگاه است یا مبتنی بر شواهد متقن و علمی در ارتباط با حوزه عمل، به تعبیر دیگر آموزش شما آیا مبتنیبر شواهد عینی است و درجهای از سودمندی هم دارد، یا فقط صرف اینکه در کلاسی شرکت کردید و حظی بردید کفایت میکند.
آیا به اثربخشی دانش در جامعه فکر میکنید و تلاش میشود تا دانش گرهای از گرههای جامعه را حل کند؛ یا صرف کسب معرفت و دانش کفایت میکند؟ این شاخصها کجا اندازهگیری میشود، این بستگی دارد که دانشگاه در جامعه و فرهنگ چه جایگاهی دارد و چه انتظاری از آن تعریف شده است و نهادهای اجتماعی چه نوع تقاضایی برای دانشگاه تولید میکنند. جنس این تقاضای ما شأن دانشگاه و کارکرد آن و در بخشهایی کیفیت فرایندهای آن را میسازد.
تفاوت دیگر در میزان توجه به خودآموزی، خودانگیزی و خودفهمی است، شما دانشگاهی دارید که دانشجویان و استادانش در تحقیق و آموزش و ارائه ایدههای نو خودانگیختهاند یا اینکه دانشگاهی دارید که مدام باید دانشجو را در شرایطی قرار دهید که با پاداش و تنبیه، یک گام به پیش نهد، البته همانطور که اشاره شد. سبک یادگیری در دانشگاه هم تا حدودی تحتتأثیر انتظار جامعه و کیفیت تقاضای اجتماعی از خروجیهای دانشگاه است.
نوع تعامل استاد با دانشجو نیز همینطور است، این تعامل به شکلی از آن فرهنگ ناشی میشود. فکر میکنیم دانشجویی که حقوق میخواند، فقط باید به خواندن حقوق توجه کند و از جنبههای دیگر شخصیت و تربیت او غفلت شود یا نه این دانشجو در یک محیط دانشگاهی الزاماً فقط نیامده است که حقوق بخواند، این دانشجو باید مهارتهای دیگری از جمله گفتوگو، استدلال اقتصادی، مهارتهای یادگیری، مهارتهای اتکاء به خود و درک پیچیدگیهای جامعه، قابلیت سازگاری، مهارتهای ارتباط زبانی، توانائی حل مسئله، نقد، اندیشه ورزی، روابط انسانی، همکاری، مشارکت، درک جامع مناسبات انسانی و... را نیز در دانشگاه باید تمرین کند.
آیا دانشی که به او میدهیم در مظان نقد است و فرصت آزمون برای او فراهم میشود یا نه بهعنوان یک امر متقن باید آن را بپذیرد. بهتعبیر دیگر آیا کلاس درس دانشگاه به سئوال نمره میدهد یا به پاسخ. اگر یک استاد راهنما در کلاس دانشگاههای ایران به دانشجو بگوید «من نمیدانم، این طرح شماست و تو باید به من استاد بگویی که چه چیزی از این طرح در میآید»، ممکن است برای شنونده خیلی سنگین باشد.
اما اگر ناظر گفتوگوی یک استاد راهنما با دانشجوی مقطع دکترا باشید در دانشگاه آکسفورد باشید، وقتی دانشجو از استاد سئوال میکند که فکر میکنی این تحقیق من به کجا میرسد، استاد میگوید من نمیدانم و تو تحقیق میکنی و وظیفه من نیست، وظیفه من این است که فقط تو را در روش پژوهش راهنمایی کنم.
در ایران این استاد از نظر دانشجویان، رئیس دانشگاه و همکاران چه نوع آدمی است؟ در دانشگاه اکسفورد استاد به راحتی میتواند بگوید که این وظیفه تو – دانشجو- است، تویی که باید سئوالات و اطلاعات را بیاوری، من فقط وظیفه راهنمایی دارم که چگونه این سئوالات و اطلاعات در یک پروسه علمی میتواند مطرح شود و فرضهای تحقیق شما چگونه میتواند آزمون و نتایج تجزیه و تحلیل شوند.
- نقش محیط های یادگیری در فرهنگهای مختلف را چگونه میبینید؟
- محیطهای یادگیری در فرهنگهای مختلف متفاوت است، آیا محیطهای یادگیری دانشگاهی به شکلی است که دانشجو پس از پایان کلاس درس بلافاصله به خانه برمیگردد یا نه هنگامی که یک کتابچه 200 صفحهای میدهند و میگویند صرفنظر از واحدهای درسی موظف، این همه فرصتهای یادگیری در دانشگاه وجود دارد، امروز وزیر خارجه کشوری از آسیا، فردا رئیسجمهور سابق فلان کشور میآید و طی چند روز آینده اندیشمندی از قاره آفریقا و یک کارشناس محیطزیست از آمریکا میآید و فردی میآید که تجربه مسافرت به فضا را بازگو میکند، هفته آینده بنیانگذار پاناسونیک اینجاست، ماه آینده کسی که دغدغه محیطزیست جهانی دارد سخنرانی خواهد داشت، یا مدیرعامل شرکت نیسان میهمان دانشگاه است و تجربه مدیریت راهبردی این شرکت را تجزیه و تحلیل میکند. یا این که به دانشجویان دانشکده روانشناسی اطلاع میدهند که شما میتوانید واحدهای درسی خودآموزی از دانشکده اقتصاد، مدیریت یا بازرگانی بگیرید تا با مهارتهای بازار و زندگی و اقتصاد بازار آشنا شوید.
نوع دیگری هم از فضا و محیط یادگیری وجود دارد که پس از صبحانه، دانشجویان از خوابگاه با سرویس دولتی به محل دانشکده و تشکیل کلاس میروند و بعد از پایان کلاسها مجدداً آنها را با همان سرویسها به محل خوابگاه منتقل میشوند و حضور در کلاس تنها امکان آموختن و فرصت یادگیری در دانشگاه است.
وقتی از این دانشجو سئوال میشود چه میخوانی، از حافظ چه شعری بلدی، چه مجلهای مطالعه میکنی، آخرین فیلمی که دیدی کدام است، آخرین کتابی که خواندی چیست، چه حکایتی از سعدی را میتوانی فهم و تبیین کنی؟، از تهران و ایران چه میدانی و این جهان را چگونه میشناسی؟ با تمدن ایران و اسلام چقدر آشنائی؟ چه کتاب تاریخی خوانده ای؟ چه تصویری از شرق یا غرب داری؟
البته پاسخها تفاوتها را مشخص میکند، وقتی چرایی این مسائل مورد بررسی قرار میگیرد، بحثهای زیادی مطرح میشود. اجمالاً منشاء این تفاوتها، قابلیت اجتماعی، فرهنگی و به تعبیر دیگر جنس تقاضای اجتماعی برای گسترش دانشگاه است و کیفیت این تقاضا بر کارکرد این نهاد نیز تأثیر دارد.
دانشگاه در جامعه ایران یک کالای لوکس است و در برخی شرایطی دانشجو بودن منزلت اجتماعی بیشتری از فارغالتحصیل دانشگاه یا رشته خاصی دارد.
گاهی شما اگر دانشجوی دوره فوقلیسانس دانشگاه تهران باشید بیشتر از یک فارغالتحصیل این دانشگاه مورد توجه قرار میگیرید. اما در جامعه ژاپن این وضعیت کاملاً متفاوت است.
شما وقتی در ژاپن وارد دانشگاه میشوید عموماً بهدنبال این موضوع هستید که این کلاس امروز من آیا به درد فردای شغلیام میخورد و از این کلاس چه میآموزم. هزینهای که پرداختهام را فردا از کجا باید پیدا کنم، این سرمایهگذاری کجا برمیگردد. توجه دادن به این که وقت شما و هزینه صرف شده یک نوع سرمایهگذاری است و شما هر روز باید بیاندیشی که این سرمایهگذاری کجا بازخواهد گشت. یک نوع تفکر و نگاه است که از نوع انتظار و تقاضا از دانشگاه و رابطه متقابل آن با محیط برمیخیزد.
- این طور استنباط میشود که هدف از آموزش در دانشگاههای خارجی تبدیل آن به ثروت ملی است؟
- به نکته بسیار مهمی اشاره کردید، این موضوع یکی از مهمترین تفاوتها است، معنی این حرف این است که ارزش افزوده زمان در جامعه چیست و چگونه اندازهگیری میشود.
به فرض این که آموزش عالی گسترش یافت، اما وقتی که دانشجو و تقاضای اجتماعی ورود به دانشگاه به این ارزش افزوده فکر نمیکند، خیلی برایش مهم نیست که صنایع بخواند یا اقتصاد، اقتصاد بخواند یا فلسفه. متأسفانه در اینجا دانشجو کمتر به این ارزش افزوده میاندیشید، در درجه اول مهم این است که در دانشگاه حضور داشته باشد.
در واقع صورت مسئله به نوع دیگری تعریف شده است و ارزش افزوده زمان نکتهای است که در آموزش عالی ما مغفول واقع شده است.در چنین شرایطی معلوم نیست گسترش آموزش عالی به افزایش تولید سرانه کشور کمک کند.
در جایی زمان عنصر اصلی ارزش افزوده است، وقتی زمان صرف یک کاری شد باید جایی نمود داشته باشد. زمان بیشتر از پول اهمیت دارد، زیرا پول را میتوان به دست آورد، اما زمان را نه، زمان ارزش افزوده بیشتری از سرمایه مادی دارد و مدیریت آن به مراتب دشوارتر، پیچیدهتر و قابل توجهتر و لازمتر از منابع مادی است.
به همین علت دانشجویی که وارد دانشگاههای خارجی میشود اطلاعاتی میگیرد و میآموزد در مقابل شهریهای که میپردازد چه چیزی به دست میآورد و کجا و چگونه جبران هزینهها خواهد شد. البته این مسئله در سطح پایین مطرح است، در سطح بالاتر این که یک ساعتی که در کلاس درس بودی، اگر جای دیگری بودی چه اتفاقی میافتاد.
این موضوع را شما از کدام استاد دردانشگاههای ایران میشنوید که وقتی دانشجو به سر کلاس آمد از او بپرسد که یک ساعت با من درس داری، اگر این یک ساعت را در جای دیگری بودی چه اتفاقی میافتاد؟ یا اصلاً این سئوال را در ذهن دانشجو ایجاد کند تا او وادار به فکر کردن در این زمینه شود.
البته فراموش نکنید که طرح این سئوال و اندیشیدن به پاسخ آن هم به جنس تقاضای اجتماعی برای آموزش عالی برمیگردد. اگر هدف فقط دانشجو بودن باشد و پرستیژ اجتماعی آن، همین دانشجو بودن میشود مقصد، در این صورت شما حجم قابل توجهی از جابهجایی، تغییر رشته و تنوع در سنوات طی مسیر اصلی تحصیل را در جمع دانشجویان نخواهید داشت.
تغییر رشته در بیشتر دانشگاههای ایران حق دانشجو است، اما بحث خیلی جدی نیست و از طرفی بحث تغییر جا خیلی مطرح و مهم است. مهم این است دانشجو به جایی برود که راحتتر باشد، زیرا پذیرفتهایم که ارزش افزوده زمان چندان مهم نیست، پس دانشجو ترجیح میدهد به جایی برود که دوره را به راحتی طی کند.
علیالقاعده تغییر رشته برای دانشجویان باید مهم باشد، بهطور مثال باید دهها دانشجو متقاضی تغییر رشته از اقتصاد به حقوق یا از کامپیوتر به صنایع یا برعکس باشند، چون دانشجو فکر میکند به اشتباه رشته اقتصاد یا صنایع را انتخاب کرده است و به ارزش افزوده زمان فکر میکند.
عموماً دانشجویان ایرانی به جز معدودی به حضور در دانشگاه قانعاند، به ویژه در جامعهای که دانشگاهها رتبهبندی نشدهاند و در بازار کار هم مداخله مؤثری ندارند. مهم این است شما دانشجو باشید، این که در کدام دانشگاه و چه رشتهای تحصیل میکنید در درجه بعدی اهمیت است. البته مکانیزم آن را هم باید تسهیل کنیم.
اما در ژاپن یا انگلیس و حتی چین در سالهای اخیر، این موضوع کاملا متفاوت است، شما وقتی میگویید اکسفورد، اکسفورد یک برندی دارد و همین که در دانشگاه اکسفورد یا پکن تحصیل میکنید، ارزش افزوده شهریه شما با فرمول اثربخشتری محاسبه میشود.
زیرا این دانشگاه در آن جامعه رتبه خاصی دارد، اما در ایران هیچ تضمینی وجود ندارد که فارغالتحصیل دانشگاه معینی شغل ویژهای پیدا کند، صرف تحصیل در یک دانشگاه خاص تضمینکننده اشتغال معینی نیست.
اخیرا هم حتی رشتههای تحصیلی خیلی تضمینکننده شغل مشخصی نیستند و نرخ بیکاری دامن فارغالتحصیلان رشتههای بالاتر را هم گرفته است. البته بیکاری پنهان و اشتغال با بهره وری پایین جای بحث دیگری دارد.
به عبارت دیگر در ژاپن مشکل صندلی دانشگاه مطرح نیست، بلکه کاملا برعکس مشکل صندلیهای خالی بدون دانشجو در دانشگاه است. از 10سال پیش که جمعیت آنها کم شده است، دانشگاهها نیز با کمبود دانشجو مواجه شدهاند. استادان دانشگاهها برای جذب دانشجو به دبیرستانها میروند و با تشریح امکانات دانشگاه از جمله بورس، وجود استادان خارجی و ارتباطات بینالمللی دانشگاهی، بهدنبال جذب دانشجو هستند.
نکته جالب اینکه با وجود صندلیهای زیاد برای تحصیل در ژاپن، آنها به کنکور لقب «امتحان جهنمی» دادهاند. ریشه این تناقض در رتبهبندی دانشگاهها است، دانشجویان درصددند به دانشگاه با رتبه بالاتری بروند، چون در این صورت آینده شغلی آنها تضمین شده است و خطر بیکاری آنها را تهدید نمیکند.
معتبرترین شرکتهای ژاپن که معمولا احتمال ریسک خیلی کمی از نظر ورشکستگی دارند نیروی کار خود را از 10دانشگاه اول ژاپن جذب میکنند. رقابت برای ورود به دانشگاه نیست، رقابت برای رشته تحصیلی خاص و ورود به دانشگاههای با اولویت مشخصی است.
- کیفیت آموزش را چه مناسباتی تعیین میکند؟
- مناسبات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، کیفیت تقاضا برای آموزش را تعیین میکند و کیفیت این تقاضا نیز سرنوشت دانشگاه را رقم میزند. به خاطر داشته باشید جنس تقاضای اجتماعی است که انتظار از دانشگاه، کیفیت آموزش، مناسبات انسانی، فرآیندهای علمی، نوع پژوهش و سبک یادگیری و آموزش در دانشگاه را میسازد.
از یک استاد دانشگاه آکسفورد پرسیدم فکر میکنید آکسفورد را چه کسانی میسازنند، او پاسخ داد آکسفورد، آکسفورد است به خاطر دانشجویانش، در دانشگاه پکن نیز عموما استادان معتقدند دانشگاه پکن به خاطر دانشجویانش، دانشگاه اول کشور چین است. در دانشگاههای ناگویا، کیوتو و توکیو نیز این موضوع مصداق دارد.
تصورم این است دانشگاه صنعتی شریف هم به خاطر دانشجویانش دانشگاه درجه اول کشور است. البته در کیفیت آموزش دانشگاهی مناسبات و عوامل مهم دیگری نیز تأثیر دارد. به همین دلیل بخشی از فارغالتحصیلان دانشگاه صنعتی شریف در چند دهه گذشته در جایگاههای حساسی نشسته بودند.
در ایران طراحی آموزش عالی در درجه اول مبتنی بر نیاز توسعه صنعتی و اقتصادی نیست، بلکه طراحی آموزش عالی معمولا پاسخ به تقاضای اجتماعی ورود به دانشگاه است. نگاه کلان آموزش عالی خیلی کاری به خروجیهای دانشگاه ندارد و صراحتا اعلام میکند که مسئولیت اشتغال فارغالتحصیلان به آموزش عالی ارتباطی ندارد.
بحث اشتغال دانش آموختگان هم در افکار عمومی فرعیتر از ورود و حضور در دانشگاه است. این بیشتر از آن جهت است که گسترش آموزش با رویکرد پاسخ به ورودیها گسترش یافته است نه نیاز بازار کار و کیفیت خروجیها. بنابراین گردش مالی مؤسسات حمایتی برای ورود به دانشگاه بسیار زیاد است و در خروج کمتر مؤسسهای یافت میشود که به فارغ التحصیلان راهنمایی و مشاورههای حمایتی بدهد. ورودیها معمولا عزیز و شادمان میآیند ولی غریب و دل نگران با مدرکی میروند، با هیاهو میآیند ولی در سکوتی سنگین میروند.
- فاصله و شکاف عمیق میان دانشگاه و نیازهای جامعه از دیدگاه شما به چه عواملی برمیگردد؟
-یکی از دلایل این است که نهاد آموزش عالی وارداتی است، در ابتدا نسبت به کارایی دانشگاه با شک و تردید مینگریستند. به مرور زمان باتوجه به برنامههای توسعه کشور و رشد کیفیت تقاضاهای اجتماعی کارکردهای این نهاد مورد توجه قرار گرفت.
در ایران دانشگاه عمدتا بهعنوان حیات خلوت نخبگان است و کمتر بهعنوان اتاق فکر برای حل معضلات اجتماعی نگاه شده است، وقتی از یک فردی با درجه دکتری در آموزش و پرورش که تلاش برای انتقال به دانشگاه دارد، سئوال میشود چرا دانشگاه؟ در پاسخ میگوید چون در دانشگاه مناسبات اداری تأثیر کمتری بر رفتار روزمره داشته و پرستیژ دارد. ما نیازمند بازبینی کاربری دانشگاه و بازاندیشی در کارکردهای آن هستیم.
دانشگاه نه تنها برای دانشجو بلکه برای برخی از همکاران دانشگاهی هم یک محیط استرلیزه شده و بهداشتی است که افراد اغلب جدا از هم صحبت میکنند، کیفیت، دغدغه و کارکردهای آنها در مقیاس جهانی کم است. مناسبات فرهنگی لوکس بیان دانشگاه را غامض میخواهد، در چنین شرایطی دانشگاه جایی است که طوری صحبت میشود که همه متوجه نمیشنوند و هرچه غامضتر صحبت کنی، جالبتر است.
مخاطب باید برود و سطح سوادش را ارتقا دهد تا صحبتها را درک کند. فکر میکنیم دشوار سخن گفتن علمی است و ساده سخن گفتن نه!اغلب هم مباحث با واقعیتهای اجتماعی ارتباط مؤثری برقرار نمیکنند.
در اکسفورد دانشجویانی که بدون وقفه و بلافاصله پس از دوره کارشناسی، دورههای ارشد و دکتری را طی کردهاند با دانشجویانی که پس از لیسانس یا فوقلیسانس، 6ماه تا یک سال، دانشگاه را برای مطالعه و تحقیق ترک کردهاند و مجددا به دانشگاه بازگشتهاند، عقبتر هستند چون آنها فقط به مطالب تئوری و کتابها بسنده کردهاند. سودمند بودن و مطابق با واقعیت بودن از شاخصهای پژوهشی دانشگاه اکسفورد است.
در دانشگاههای غربی دانشجو باید الزاما حداقل 6 ماه دانشگاه را برای انجام کار عملی در مجموعهای مرتبط با رشته تحصیلیاش ترک کند. دلیل پیشرفت برخی رشتهها در ایران نیز به این موضوع برمیگردد که در کنار مباحث تئوری، کار عملی نیز انجام میشود. اگر میبینید در علوم پزشکی و برخی از رشتههای علوم پایه و فنی مهندسی وضعیت بهتری از علوم انسانی داریم به خاطر ارتباط دانشگاه با جامعه و حوزه عمل است.
از سویی دیگر علت پیشرفت نکردن علوم انسانی این است که کمتر استاد رشتههای علوم انسانی را میبینیم که برود با حوزههای اجتماعی ارتباط نزدیکی داشته باشد برای درک عمیق مناسبات اجتماعی و فرهنگی و فهم میزان کیفیت تقاضای اجتماعی دانشگاهها با جامعه باید تعامل داشته باشند و اگر این تعامل برقرار نباشد قادر به انجام هیچ کاری نیستند.
اولین کاری که قادر به انجام آن نیستند این است که تواناییهای خود را براساس تقاضاهای نهادهای اجتماعی تنظیم نمیکنند و در نتیجه تعادل عرضه و تقاضا به هم میخورد و به همین دلیل قیمت کالای ارائه شده واقعی نخواهد بود پس کارکرد دانشگاه باید متناسب با تقاضای اجتماعی باشد. در ایران بسیاری از دانشکدههای علومانسانی نقش آموزش خانواده را بر عهده گرفتهاند.
چون تغییر ترکیب جنسیتی و عدم تناسب عرضه و تقاضا و بسیاری از عوامل کلاسهای دانشکدههای علوم انسانی را تبدیل به آموزش خانواده کرده است. در اینجا آموزشها عملا با حوزه عمل و نیازهای جامعه ارتباط کمی دارند، تضمین برای اشتغال وجود ندارد، اغلب آموزهها ترجمهاند و ترکیب جنسیتی دانشجویان هم نشان میدهد که ما سرگرم آموزش خانوادهایم تا جذب، هضم، ترویج و تولید علم!
- علم از نگاه شما نوعی فضیلت است یا کالا، چنین استنباط میشود که اعتقاد دارید علم در عین حال که باید سودمند باشد، میبایست به ثروت ملی تبدیل شود و نهایتا در خدمت جامعه قرار گیرد؟
این موضوع دقیقا نکتهای است که تفاوت 3نوع سنت آکادمیک علمی در شرق و غرب را بیان میکند. این 3 دانشگاه در 3 محیط فرهنگی متفاوت ادامه حیات میدهند و به تبع 3 نوع کیفیت تقاضا، فرهنگ متفاوت با 3 جامعه متفاوت از نظر مناسبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، 3 نوع دانشگاه، 3 تیپ فرایند فعالیت علمی و 3 نوع خروجی متفاوت دارند. تیپ یعنی این که کیفیتها نوع رفتارها، نوع نگاههایشان متفاوت است و فرایند آموزشی، پژوهشی و یادگیری متفاوتی را مدیریت میکنند.
اگر از زاویه تولید علم به دانشگاههای مورد مطالعه نگاه شود، آنها به علم بهعنوان کالا نگاه میکنند و با مناسبات اقتصادی به تولید، توزیع و مصرف آن میاندیشند.
اما در جامعه ایران صراحتا طرح این موضوع که علم به صورت یک کالا مطرح شود و دادوستد اطلاعات و علم و بازار دانش مناسبات ویژهای برقرار شود، از نظر فرهنگی چندان مقبول نمیافتد.
زیرا معتقدند دانایی و علم صرفا بهعنوان یک فضیلت باید مطرح باشد. اما در اکسفورد هر 5 سال استادان از نظر تعداد مقالات، طرحهای تحقیقاتی، تعداد دانشجوی دکتری، امتیازات و کارهای برجسته علمی خودشان یا دانشجویان دکتری مورد ارزیابی قرار میگیرند. براساس این شاخص دولت به دانشگاهها کمک میکند و درصورتی که دپارتمان حداقلهای لازم را نداشته باشد تعطیل میشود.
این روش ارزیابی علم بهعنوان کالا است. در اکسفورد بیشتر مناسبات بازار بر تولید، توزیع و مصرف علم حکمفرماست، به همین دلیل است که وقتی گفته میشود آمریکا و ژاپن اولین و دومین مصرفکننده اطلاعات در جهان هستند بلافاصله اعلام میشود که اولین و دومین تولید اطلاعات نیز هستند یعنی عرضه و تقاضای دانش.
اما در ایران میگوییم دانشگاه فلان چقدر مجله خرید، کمتر میپرسیم با خرید این مقدار مجله چه مقالهای تولید شد. از طرفی مشاهده میشود که استاد سالها به یک کتاب یا جزو خاصی تعلق خاطر دارد و هم چنان آن را تدریس میکند. وقتی موازنه عرضه و تقاضا برهم میخورد و تقاضا بیش از عرضه شد، یقینا کیفیت افت میکند.
شما نمیتوانید دریک بخش از آموزش عالی به ورودیها توجه کنید و در بخش دیگر به مناسبات تولید علم برسید، اینها دست کم دردانشگاههای خاصی باید با هم هماهنگ شوند. شما نمیتوانید ارزیابی کار اعضای هیأت علمی را آموزشی محور کنید ولی مناسبات تولید علم را جستوجو کنید. ساختار آموزشمحور در ترویج دانش، مناسبات و ساختار خاصی از آموزش عالی را میطلبد، تولید علم ساختار و مناسبات دیگری را، تفاوت این دو فرهنگ رویکردهای متفاوتی را بهدنبال دارد.
در دانشگاه آکسفورد دانشجویان میگویند استادان بسیار با دقت گوش میدهند و توانایی شنیدن استادان قابل تحسین است. آیا در ایران هم استادان توان و حوصله گوش دادن دارند. اینها مناسبات تولید علم است، در مناسباتی که علم کالاست و دانشگاه بر اساس مناسبات عرضه و تقاضا اداره میشود، کیفیت خروجیها از ورودیها مهمترند و بهسازی فرآیندها بسیار مورد توجه قرار میگیرند. دانشجو مدام میگوید استاد یک لحظه صبر کن، این جملهای که گفتی آیا در جایی آزمون شده، آیا فرض مطرح شده آزمون شده است یا فقط نظر شماست. شاهد و مصادیق آن را کجا میتواند یافت.
آیا در دانشگاههای ایران هم دانشجو یاد گرفته است که این گونه سئوالی از استاد بپرسد در دانشگاههای ما ارزیابیها نیازمند نظامهای دقیق و پیشرفته تری است. چینیها در این زمینه بسیار دقیق رشد کردهاند در سالهای اخیر. ما نیاز داریم که براساس شواهد علمی ملموس بنیان آموزش را بسازیم. در غیراین صورت منابع عمدتا شواهد خارجی دارد و بومی نیست که این بحث دیگری است.
در دانشگاههای معتبر عموما استادان با دانشجویان براساس نوشته حرف میزنند، سئوال مطرح میکنند و براساس آن بحث میشود. استاد مدام تکرار میکند تا جایی که من اطلاع دارم و تحقیقاتی که مرور کردهام این را نشان میدهد. به علاوه براساس تجربه توانایی و مهارت پرسیدن بیش از پاسخ دادن مهم است در حالی که در ایران خوب شنیدن دانشجو برای همکاران دانشگاهی ارزش است.
و برخی اوقات بدون نوشته و بدون لکنت سخن گفتن و از حافظه سخن گفتن، نشانه دانایی، تبحر و توانایی استاد است در چشم دانشجو!
- سنت جاری آموزش و پژوهش در حوزه علوم انسانی در غرب به چه شکلی است؟
- پژوهشها در حوزه علوم انسانی بیشتر بر روشهای پژوهش کیفی تأکید دارند و روشهای کمی کمتر مطرح است. چون اصل بر بحث و استدلال است و نه صرف دادهها. پژوهش برای این انجام میشود که به سئوال معینی پاسخ دهد و احتمالا در پایان سئوال دیگری را مطرح کند. روشهای مردم نگاری در حوزه علوم انسانی بسیار رشد کرده است.
استدلال و تجزیه و تحلیل خیلی مهم است و جدولها و دادهها صرفا ابزار هستند. غرب به این نتیجه رسیده است که در حوزه علوم انسانی پژوهش کیفی بسیار مهم است و به سرعت درخصوص آموزش دانشگاهی و برنامههای درسی آن رویکرد تلفیقی و بین رشتهای گسترش زیادی یافته است و ساختار آموزشهای عمومی مشترک و تحصصی تغییر زیادی کرده است
- برخلاف دانشگاههای ایران دانشگاههای خارجی روی تجربه خیلی تأکید دارند، چرا؟
-در دانشگاههای خارجی برای تجربه شأن خاصی قائلاند، استاد از دانشجو میخواهد که برای کسب تجربه در رشته تحصیلی خود به جامعه برود و میگوید من بعد از یک سال مجددا از شما دعوت میکنم.
در واقع تجربه برای دانشگاه سرمایه میآورد. شما دانشجوی رشته جامعه شناسی هستید، یک سال در جامعه تجربه کسب کنید و برای دانشگاه از جامعه سئوال بیاورید و پس از آن ادامه تحصیل دهید یعنی برای سئوالات بهدنبال پاسخ بروید در متن جامعه به همین دلیل کسی موفق است که با تجربه کاری از جامعه آمده باشد.
بهطور مثال در ژاپن 2نوع دکتری وجود دارد، یک نوع دکتری است که دانشچو چند واحد درسی را میگذراند و وارد بخش صنعت میشود و یافتههای تجربی خود در این بخش را پس از 5سال در دانشگاه ارائه میکند و مدرک دکتری میگیرد. نوع دوم اینکه دانشجو پس از فوق لیسانس، 4سال در دانشگاه درس میخواند و مدرک دکتری میگیرد که در حوزه علوم انسانی و برخی داشتههای اعتبار قابلتوجهی دارد. البته دردانشگاههای غربی و تجربه کاری علوم پایه، نوع اولی و ارتباط آموختهها با حوزه عمل بسیار حیاتی است، در ایران تجربه در دانشکدههای پزشکی و پیشرفت قابلتوجه آن احتمالا نتیجه این ارتباط است.
- در فرآیند یادگیری، بین دانشجو و استاد چه نوع مناسبات فرهنگی باید برقرار باشد؟
- در کلاس دانشگاهها دانشجویان بیشتر کدامیک از این 3 نوع سئوال چرایی، چیستی یا چگونگی را مطرح میکنند. مناسبات فرهنگی که در دانشگاه منجر به تولید علم میشود باید ناظر به کدام یک از این 3نوع سئوال باشد.
در غرب هر 3 نوع سئوال مطرح است اما بیشتر روی چرایی تأکید دارند، اما در ژاپن بیشتر سئوالات مربوط به چگونگی است، در دانشگاههای ژاپن بیشتر فرآیندها مهم است این در حالی است که در دانشگاههای غرب، تأکید روی خروجیها است؛ نه تنها خروجی مهم است، بلکه کیفیت خروجی نیر خیلی مهم است. در ایران ورودیها تکلیف همه چیز را تعیین میکنند. نکته دیگر اینکه نهاد یا مؤسسه شما قدرتمند (اقتدار ساختارها) است یا اجزای اصلی آن نهاد مهم است مثلا استاد؟
من از استادان و دانشجویان 3دانشگاه ناگویا، اکسفورد و پکن درخواست کردم خودشان را معرفی کنند، همه بدون استثنا در ژاپن میگفتند: دانشگاه ناگویا، فلانی، اول دانشگاه خود را معرفی میکردند، بعد مشخصات خود را میگفتند. در ژاپن مناسبات ارگانیکی و جمعی است، در غرب خود انگیزی عنصر اساسی است که پژوهش و یادگیری را نهادینه میکند.
میگویند در اکسفورد باید انگیزه شخصی به حدی قوی باشد که بتواند شما را در آنجا نگهدارد، زیرا در اکسفورد مناسبات سیستماتیک است، اما در ژاپن این طور نیست، در ژاپن مناسبات ارگانیکی و گروهی است یک حالت عاطفی برقرار است. شما عضو گروه هستید خواه نا خواه به منزل خواهید رسید.
همه موظفند مراعات حال شما را هم بکنند. ولی فردگرایی در غرب شما را بهعنوان دانشجوی خارجی نیازمند خودانگیختگی و مهارتهای اساسی میکند. خودگردانی امور آموزشی و پژوهشی شما بهعنوان دانشجو بسیار مهم است.
در اکسفورد دانشجو کارش را برای استاد میفرستد، به دقت مینویسد و استاد هم مکتوب پاسخ میدهد و پس از ارزیابی مینویسد اصلا این کار من را راضی نکرد، و فردای آن روز دانشجو با حالتی مضطرب به سراغ استاد میرود و از او سئوال میکند که چرا این اتفاق رخ داده است و استاد در جواب باخنده میگوید، من درباره آنچه فرستاده بودی نظرم را اعلام کردم و کاری به شما ندارم برو یادبگیر و این کار را اصلاح کن و مجدداً بیاور. فرهنگ مکتوب در مناسبات استاد و دانشجو خیلی مؤثر است. آموزش عالی در غرب و ژاپن مبتنی بر فرهنگ مکتوب است ولی در ایران آموزش بیشتر تابع فرهنگ شفاهی است.
این در حالی است که در کشورهایی مانند چین و ژاپن، وقتی دانشجو به دوره تحقیقات میرسد، دستیار استادش میشود و ارتباط عاطفی بین آنها بسیار مؤثر و راهگشا است. نوع نگاه شرقی و غربی از نظر مناسبات انسانی برای تفکر و تولید هم کاملا متفاوت است.
در دانشگاههای غربی مانند اکسفورد، چون روابط عاطفی بین استاد و دانشجو کمتر مؤثر است، دانشجو به سادگی میتواند استاد راهنمای خود را عوض کند و فقط کافی است دانشجو احساس کند با این استاد راهنما نمیتواند کار کند، با یک استادی که مد نظر است صحبت میکند و درصورتی که جای خالی داشته باشد و دانشجو را بپذیرد، بعد از آن به استاد راهنمای خود اعلام میکند که من میخواهم پس از پایان دوره فوقلیسانس برای دوره دکتری با وی کار کنم و به بخش آموزش دانشگاه از طریق ایمیل اطلاع میدهد.
اما در ژاپن اگر یک دانشجو اراده کند استاد راهنمای خود را عوض کند، باید از آن دانشگاه برود زیرا این کار بسیار دشواری است و کمتر مسالمتآمیز انجام میشود. خیلی وقتها مساوی خداحافظی با دنیای آکادمیک است.
- در مناسبات آموزش عالی غرب به دانشجویان بهجز دروس تخصصی چه چیزی آموزش داده میشود؟
عموماً در دانشگاههای غربی به دانشجو میآموزند پیشینه بحث را بپرسد و بداند آیا روش استدلال درست است و چه نسبتی با جامعه دارد، دانشجوی فعال باید قادر باشد تا با استادش درباره موضوع بحث کند و او را به چالش بکشد و این توانایی از راه مطالعه زیاد و ارتباط با حوزه عمل کسب میشود.
به دانشجو یاد میدهند به یک بحث از چنبههای مختلف نگاه کند و فقط از زاویه دید محدود خود به آن نگاه نکند. نکته بعدی این که بتواند مقالهای در باره موضوع بحث بنویسد و آن را نقد کند. «تفکر» و «تفکر انتقادی» جوهره اصلی فرایند آموزش و یادگیری در کلاس درس است.ارتباط موضوع و زمینه (تکس و کانتکس) خیلی مهم است.
عموماً در ژاپن به استادی قوی میگویند که وقتی مسئلهای طرح میکند تعداد زیادی از همکاران علمی برای پاسخگویی به آن بسیج شوند. در چین استادی برجسته است که تعداد زیادی کتاب نوشته باشد.
در اکسفورد استادی برجسته است که دارای بیشترین طرح تحقیقاتی است. یعنی با جامعه و دولت ارتباط فعالی دارد و میتواند سئوال جدیدی پیدا کند و برود برای پاسخ آن از جامعه دانشگاهی کمک بگیرد و طرح تحقیقاتی تعریف کند. در جریان این طرح است که همکاران را بکار میگیرد و البته نتیجه آن هم در قالب مقالات علمی و کتاب منتشر میشود، و بعضا به تولید علم هم میرسد.
- ظاهراً در دانشگاههای ژاپن نقش استاد راهنما در برقراری ارتباط دانشجو با جامعه و اشتغال اهمیت ویژهای دارد؟
- در ژاپن یکی از معیارهایی که بهطور رسمی و غیررسمی در میزان اعتبار و موقعیت استاد راهنما در میان دانشجویان و مدیریت دانشگاه نقش تعیینکنندهای دارد، میزان نفوذ، نقش و انجام وظیفه استاد راهنما در برقراری ارتباط اثربخش میان تواناییهای حرفهای دانشجویان و نیازهای بازار کار است. استاد راهنما معمولاً با شناختی که از دانشجویان دارد، میکوشد آنها را در زمینه انتخاب شغل مناسب راهنمایی کند.
به علاوه، با ارتباطی که با مؤسسات دولتی و غیردولتی برقرار میکند، درصدد آن است که شرکتهایی را برای استخدام برخی از دانشجویان خود پیدا کند. برخی استادان راهنما برای انجام این مهم در طول سال تحصیلی با مؤسسات زیادی تماس میگیرند و حتی حضوراً به آنها مراجعه میکنند و با توصیف موقعیت و قابلیتهای دانشجویان خود تلاش میکنند فرصتهای شغلی مناسبی را برای برخی از آنها فراهم سازند.
در بعضی مواقع حتی استادان از برخی مؤسسات خواهش میکنند تا تعدادی از بهترین دانشجویانشان را بپذیرند و این یکی از مهمترین نقشهای استاد راهنما است. دانشگاه و مؤسسات آموزش عالی نیز به این توانایی و مهارت استادان خیلی اهمیت میدهند. در پایان سال تحصیلی بیشترین سئوالی که استادان از هم میپرسند این است که چند نفر از دانشجویان شما استخدام شدهاند؟
- رتبهبندی دانشگاهها در ژاپن چگونه انجام میشود؟
- بازار کار براساس اندازه و میزان اعتبار شرکتها رتبهبندی میشود و دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی نیز برپایه میزان فرصتهای شغلی که برای دانشآموختگان خود در شرکتهای بزرگ و معتبر فراهم میکنند، رتبهبندی میشوند. میزان اشتغال دانشآموختگان دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی بهعنوان معیار اقتصادی سنجش میزان اثربخشی آموزش عالی در نظر گرفته میشود.
بنابراین، میزان سازگاری برنامههای آموزشی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی با نیازهای بازار کار یکی از مهمترین معیارهایی است که نظام آموزش عالی ژاپن به آن توجه جدی کرده است. علت این کار آن است که دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی در ژاپن از سوی داوطلبان، شرکتها و مؤسسات دولتی و غیردولتی و وزارت آموزش و پرورش، علوم و فرهنگ، براساس معیارهای مشخص و مدون، مانند پرورش نیروی انسانی متناسب با نیازهای اقتصادی و اجتماعی جامعه طبقهبندی شدهاند.
عموماً داوطلبان دانشگاهها با هدف دستیابی به تضمین شغلی برای ورود به دانشگاه و مؤسسات آموزش عالی معینی با هم رقابت میکنند. وزارت آموزش و پرورش، علوم و فرهنگ ژاپن نیز بهطور محرمانه، دانشگاهها و مراکز آموزش عالی را براساس فعالیتهای دانشکدهها در همه زمینههای آموزشی، پژوهشی و از آن جمله، میزان اشتغال دانشآموختگان ارزشیابی میکند.
شرکتها و مؤسسات خصوصی و دولتی هم براساس تواناییهای دانشآموختگان در روابط انسانی، دانش پایه، ویژگیهای فردی و... دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی را رتبهبندی میکنند. این رتبهبندی حتی به سطح دانشکده در هر دانشگاه نیز میرسد.
بهدلیل اهمیت مسئله اشتغال در میان داوطلبان، این نوع رتبهبندی در جهتدهی رقابت دانشآموزان برای ورود به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی معتبر و نحوه تعیین رشته تحصیلی تأثیر زیادی دارد. علاوه بر آن، دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی را برآن داشته است که برای فراهم ساختن بسترهای لازم جذب بهترین استعدادها، برنامههای آموزشی و پژوهشی خود را بیش از پیش مورد ارزیابی قرار دهند، از طرفی به مؤثر بودن دانش توجه کنند و شرایط لازم را برای ایجاد ارتباط اثرگذار میان نیروی انسانی و نیازهای بازار کار فراهم سازند.
از طرف دیگر داوطلبان نیز به دقت به خروجیهای دانشگاهها نگاه میکنند. اینکه آنها کجا استخدام شده اند، چه مهارتهایی کسب کرده اند، چه نوع دیدی نسبت به جهان دریافت کرده اند، در جامعه چگونه و کجاها مؤثر بودهاند و چگونه میتوانند بنیادهای نظری آموخته شده را در خدمت تولید دانش حرفهای به کار گیرند.
- بهعنوان آخرین سئوال چالشهای تولید علم و آموزش دانشگاهی در ایران را در مطالعات مقایسهای خود چگونه دیده اید؟
همان طور که عرض شد ما نیازمند فرآیند جذب، هضم و ترویج دانش از طریق مؤسسات آموزش عالی در دهههای گذشته هستیم. بدون بازاندیشی در روند تحول تاریخی دانشگاهها در ایران نمیتوانیم چشماندازهای تازهای برای تولید علم ترسیم کنیم. ژاپنیها پس از موفقیت در انتقال، هضم و ترویج دانش وارد مرحله تولید دانش شدند.
مدیریت موفق جذب دانش، راهبردهای اثربخشی برای تولید علم را فراسوی آنها قرار داده است.نقشه جامع برای تحول کیفی آموزش عالی در ایران نیازمند ارزیابی مدیریت انتقال دانش از طریق آموزش عالی و توجه به فرآیند و آگاهی لازم برای تولید علم است.
مطالعات مقایسهای به ما کمک میکند که از دیگران بیاموزیم و فرآیند انتقال و هضم دانش در میان کشورها را بررسی کنیم به پیامدهای مک دونالدی کردن آموزش عالی توجه کنیم و رسالت دانشگاهها را در یک نظام ارزشیابی کیفی دقیق تعریف و جایگاه آنها را مشخص کنیم. این مهم البته نیازمند هم اندیشی دانشگاه-دولت و جامعه است و به مدیریت دانش و تغییر رویکردها و رسالتهای سنتی آموزش عالی از جستوجوی دانش به سوی تولید دانش، دست کم در دانشگاههای معتبر کشور است.