اين جمعيت گسترده البته وضعيت يكساني ندارند. گروهي كه جزو طبقه متوسط هستند نهايت تلاششان را انجام ميدهند تا صورتشان را با سيلي سرخ نگه دارند. طبيعتا اين گروه تعريفشان از رفاه و شايد بتوان گفت تصورشان از اين موضوع، با طبقه ثروتمند و البته طبقه فرودست متفاوت است.
هرچند ميتوان گفت جز همان اقليت ثروتمند، بقيه اقشار جامعه با دوندگي و تلاش ميكوشند تا به مفهومي برسند كه نامش رضايت از زندگي است. اگر ميان عموم مردم برويم و پاي درددلشان بنشينيم ميبينيم كه هركس بهنوعي گرفتار است و البته معناي گرفتاري ميان طيفهاي مختلف جامعه، تعاريف خاص خود را دارد.
ميان مهندسي كه در يك كارخانه فعاليت ميكند، با كارگر سادهاي كه با عرقريختن هزينه زندگياش را تامين ميكند قطعا به لحاظ درآمد تفاوت وجود دارد ولي ضريب اين تفاوت وقتي سراغ بخش مرفه جامعه ميرويم شكلي نجومي به خود ميگيرد.
در جامعهاي زندگي ميكنيم كه ميان معلم، استاد، كارمند و كارگر خيلي فاصله طبقاتي بهچشم نميخورد ولي اگر ميزان درآمد اين طيفها را با طبقه مرفه مقايسه كنيم، به عمق فاجعه پي ميبريم. فاصله طبقاتي در يك دهه اخير چنان اوج گرفته كه اگر تدبيري برايش نشود بايد منتظر شكافهاي عميق اجتماعي باشيم.
نسل جوان تحصيلكردهاي كه شغل مناسب شأن خود نمييابد، اگر از آينده نااميد شود، اگر فراهم ساختن حداقلهاي يك زندگي متعارف را دور از دسترس ببيند، ممكن است از هزار و يك بيراهه سردربياورد. مردمي كه با همه سختيها و دشواريها و تمام بغضها و گلايهها به «تغيير» رأي دادند انتظار دارند نشانههاي تحول را در زندگيشان مشاهده كنند.
هيچ فرصتي ابدي نيست و هيچ چك سفيد امضايي وجود ندارد كه هميشه بتوان آن را خرج كرد. براي رسيدن به جامعهاي بهتر كه در آن حداقلهاي زندگي مطلوب تامين شده باشد بايد به استقبال تغييرات مثبت رفت. براي اين كار هم متوليان جامعه بايد اقدام كنند. تغييرات مثبت هم وقتي به باور عمومي مينشيند كه تاثيرات ملموسش را در زندگيشان حس كنند نه در شعارها و وعدههايي كه در رسانهها مشاهده ميشود.
- نويسنده و كارگردان سينما
نظر شما