در خصوص این موضوع، مقالات بسیاری نوشته شده که هر کدام از جنبهها و زوایای خاص به این بحث پرداختهاند. این مقاله تلاش دارد تا رابطه و وحدت حوزه و دانشگاه را از منظری متفاوت به بررسی بگذارد.
2 نهاد حوزه و دانشگاه هر چند نهادهایی علمی و آموزشی هستند؛ اما هر کدام مستقل از یکدیگرند و این استقلال به معنای نبود رابطه میان آنان نیست؛ بلکه به این معناست که هرگونه رابطهای که میان آنان برقرار میشود، ماهیت مستقل این 2 نهاد را نمیتواند و نباید نادیده انگارد. استقلال2 نهاد حوزه و دانشگاه نیز به واسطه گستردگی و پیچیده شدن موضوعات علوم دینی و غیردینی و به تبع آن تخصصی شدن این 2 حوزه است. گستردگی، پیچیدگی و تقسیم کار عواملی هستند که این 2 نهاد علمی و آموزشی را از یکدیگر جدا میکند، ولی - همانطور که گفته شد- این انفکاک صرفاً یک انفکاک معرفتشناختی است و در واقع هیچ ساحتی از زندگی اجتماعی آدمیان را نمیتوان از ساحات دیگر جدا کرد و میان آن خط فاصل کشید زیرا عملاً چنین امری نه ممکن است و نه مطلوب.
اما در حوزه معرفتشناختی و علمی به واسطه همان 2 عامل پیچیدگی و گستردگی، ناگزیر از این تفکیک هستیم. به همین جهت هنگامی که سخن از وحدت حوزه ودانشگاه میرود، باید در جستوجوی مقوله و مفهومی خارج از این 2 حوزه باشیم تا بتوانیم با محور قرار دادن آن بحث وحدت حوزه و دانشگاه را ساماندهی کنیم. موضوعات وحدت بخش بسیاری را میتوان مطرح کرد ولی در این میان تنها به طرح موضوع «فرهنگسازی حوزه و دانشگاه» و به ویژه در حوزه «فرهنگ سیاسی» میپردازیم. سؤالی که طبعاً با طرح این موضوع به ذهن میرسد، این است فرهنگ سیاسی چیست ؟ و حوزه و دانشگاه چگونه میتوانند در جریان فرهنگسازی سیاسی مشارکت داشته باشند و در این میان وحدت آن 2 در تحقق این هدف چگونه میسر است؟ فرهنگ سیاسی مانند بسیاری دیگر از مفاهیم رایج در علوم اجتماعی و علوم سیاسی دارای تعاریف متعدد است.
به هر صورت، فرهنگسازی سیاسی عبارت است از مجموعه نگرشها، ارزشها و آرمانهایی که برافکار عمومی جامعه حاکمیت دارد. عطف توجه فرهنگ سیاسی به مسائل سیاسی و به خصوص نظام سیاسی است. در واقع فرهنگ سیاسی مجموعه ذهنیات اجتماعی انسانها را شکل میدهد که این ذهنیات تعیینکننده نوع رفتارهای آنان بوده و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
درحوزه حیات سیاسی نیز تقویت، تضعیف، ثبات و بیثباتی و هرگونه تحول دیگر از اصلاح تا انقلاب نیز متاثر از فرهنگ سیاسی است. یکی از مجاری مهم برای ایجاد و انتقال فرهنگ سیاسی، مجاری ثانویه است. از بین عوامل مختلفی که مجاری ثانویه را شکل میدهند نقش سامانههای آموزش از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. در این نقطه است که میتوان مقوله حوزه و دانشگاه را به عنوان نهاد علمی و آموزشی مطرح کرد. آنچه که در این موضع قابل طرح است، نه فرآیندهای موجود در این 2 نهاد علمی ،که فرآوردهها و محصولات آنان است. هنگامی که بحث از وحدت، امکان آن و چگونگی تحقق آن میشود، این بحثها معطوف به بعد محصولات و فرآوردههای نهاد حوزه و دانشگاه است.
به عبارت دیگر؛ آنچه که دارای اهمیت بوده این است که برونداد سامانه آموزشی دانشگاه و حوزه تا چه حد در فرهنگسازی سیاسی موثرند؟ قبل از اینکه بخواهیم به این مسئله بپردازیم لازم است که از وجود چند فرهنگسازی نام ببریم تا بتوانیم قضاوت دقیقتری در خصوص بروندادهای سامانه آموزشی دانشگاه و حوزه و تاثیر آن در فرهنگسازی سیاسی داشته باشیم. به عبارت دیگر وقتی میگوییم فرهنگ سیاسی منظورمان چیست؟ و آیا هر نوع فرهنگ موجودی که از نسل های پیشین از طریق مجاری جامعهپذیری منتقل شده مطلوباند یا نه؟
عمدتاً3 نوع فرهنگ سیاسی را از یکدیگر تفکیک میکنند. فرهنگ سیاسی منفعلانه، تابعانه و مشارکتجویانه. با تحلیل این3 نوع فرهنگ سیاسی، پاسخ سؤال مطلوبیت هر اشکال فرهنگ سیاسی منفی است. در فرهنگ سیاسی منفعلانه جامعه حضوری در زندگی سیاسی ندارد و نظام سیاسی دارای قدرت همهجانبه و افسار گسیخته است که مشارکت و رقابت را برنمیتابد. در چارچوب این فرهنگسیاسی نیازهای اجتماعی، مجالی برای ظهور و رفع شدن ندارند و نظام سیاسی تنها مرجع تشخیص و رفع نیازهاست. در چنین ساختاری، خشونت، ترور، سلطهگری، حذف مخالفان و عدم توسعه از طبیعیترین نتایج است. نظامهای آموزشی که یکی از ابعاد وجودی آنان تلاش برای کشف حقایق حوزههای مطالعاتی است، بعضا مجال چنین کاری را پیدا نخواهند کرد.
در مقابل این نظام فرهنگی، فرهنگ سیاسی تابعانه وجود دارد که در آن مشارکتهای اجتماعی از سوی نظام سیاسی هدایت شده هستند. به عبارت دیگر در فرهنگ سیاسی تابعانه اثری از خودآگاهیهای اجتماعی و حرکتهای خودجوش وجود ندارد. نظام سیاسی با توجه به اهداف و منافعی که تعقیب میکند، جامعه را به صورت تودهای و کاملاً هدایت شده در راستای تحقق اهداف و منافعی که لزوماً هم از نیازهای واقعی جامعه نشأت نگرفته در مسائل اجتماعی و سیاسی مشارکت میدهد. تفاوت فرهنگ سیاسی منفعلانه و تابعانه نیز در همین عنصر مشارکت است.
در فرهنگ سیاسی منفعلانه نظام سیاسی هیچگونه احساس نیازی به مشارکت مردم برای تحقق اهداف و منافع خود ندارد. در این ساختار نظام سیاسی با توسل به ابزارهای خشونت در شکلهای مادی و بدون مشارکتهای مردمی به آن اهداف و منافع تحقق عینی و عملی میبخشد. در حالی که در فرهنگ سیاسی تابعانه نظام سیاسی تلاش میکند با مشارکت مردمی و با توسل به ایدئولوژی سیاسی منافع و اهداف خود را ساماندهی و محقق کند. وجه مشترک فرهنگ سیاسی منفعلانه و تابعانه در این است که در هر 2، آنچه که محقق میشود لزوماً منافع و اهداف واقعی و درونی جامعه نیست؛ بلکه منافع و اهدافی عینیت مییابند که به جامعه دیکته شده باشند.
در مقابل این 2 فرهنگ سیاسی میتوان از فرهنگ سیاسی مشارکتی نام برد که مهمترین ویژگی آن مشارکتهای خودجوش مردمی بوده که انعکاسی از نیازهای واقعی آنان است و همچنین وجود فضای مناسب برای مشارکت و رقابتهای سیاسی. در ساختار فرهنگ سیاسی مشارکتجویانه نظام سیاسی تلاش دارد تا توانمندیهای خود برای پاسخگویی به تقاضاها، مشارکتها و رقابتهای اجتماعی را تقویت کند. این افزایش توانمندی برای پاسخگویی به تقاضاهای اجتماعی مهمترین معیار برای توسعه یافتگی یک نظام سیاسی محسوب میشود که هیچ شکل عینی و خارجی تحقق یافته را نمیتوان آخرین الگو و مرحله آن به شمار آورد. به همین جهت، فرهنگ سیاسی مشارکتی که لازمه توسعه یافتگی سیاسی است، دارای هیچ شکل تعیینشدهای نیست. مشارکتهای خودجوش مردمی و رقابتهای آنان در عرصه سیاسی از مقولاتی است که شدیداً نیازمند آموزش بوده و اساسا آموزشهای صحیح باعث تقویت و تداوم مشارکتها و رقابتهای اجتماعی و سیاسی میشود.
با توجه به ویژگیهایی که برای 3 نوع فرهنگ سیاسی گفته شد بهتر میتوان از جایگاه حوزه و دانشگاه و وحدت بخشی آنان در حوزه فرهنگسازی سیاسی سخن گفت. فرهنگ سیاسی مشارکتی اگر همراه با آگاهیهای لازم باشد، بهترین فرهنگ موجود برای نظام اجتماعی است؛ زیرا در چارچوب این فرهنگ، هم مشارکتهای مردمی آگاهانه، مسئولانه و خودجوش است و هم رقابتهای آنان برای رسیدن به اهداف و منافع مسالمتآمیز. از سوی دیگر، خشونتهای نظام سیاسی به حداقل ممکن کاهش پیدا میکند و مجال برای اصلاحگری خطاها با حداقل هزینهها فراهم میشود. وحدت حوزه و دانشگاه زمانی میسور است که محصولات علمی این 2 نهاد هر کدام به صورت هماهنگ از منظر خود به تقویت فرهنگ سیاسی مشارکتی منجر شود. تحقیقگرایی، تضعیف و نفی تقلیدگراییهای سیاسی، گسترش فرهنگ گفتوگو، تقویت قانونگرایی و... از جمله عواملی هستند که میتوانند وحدتبخش حوزه و دانشگاه باشند.