ُدنی در مدرسه یسوعیان لانگر با نویسندگان یونانی و لاتینی عهد باستان آشنا شد و فرهنگ کلاسیک در اندیشهاش، همراه با دلبستگی به تعالیم اومانیستی، آیین سخنوری، زیبایی شناسی و اخلاقیات، ریشه در همین آموزشها داشته است.
او پس از طی دوره شور و شوق و جذبه مذهبی، مانند بسیاری دیگر از جوانان بلندپرواز و ناسازگار توسط پدرش به پایتخت رفت و دُنی درسال 1732 از دانشگاه لیسانس گرفت.
آشنایی دیدرو با زبان و ادبیات انگلیسی و علاقهاش به نمایشنامه نویسان کلاسیک فرانسه تاثیر زیادی در سبک نویسندگی او داشت. در سال 1747 همراه با دالامبر سرپرست مشترک دایره المعارف شد و 25سال تمام قوت و نیروی خود را صرف این دانشنامه سترگ کرد. دایرهالمعارف در ابتدا قرار بود ترجمه و اقتباسی از دایرهالمعارف چمبرز باشد، [دایره المعارفهای این زمانه: آنلاین و چاپی] اما به همت دیدرو دامنهاش وسعتی به مراتب بیشتر گرفت و مردانی چون مونتسکیو، ولتر، روسو به همکاری با او و دالامبر پرداختند.
دیدرو در طول حیات خود، و در نظر اکثر هم عصرانش بیشتر به عنوان یک دایرهالمعارف نویس بزرگ شهرت یافت. بهترین آثارش، از جمله چهار رمان (گوهر های رازگشا،راهبه، برادر زاده رامو، ژاک قضا و قدری) و بسیاری دیگر از نوشتههایش پس از مرگ او منتشر شد.
دیدرو، فیلسوف، رمان نویس، نمایشنامه نویس، نظریه پرداز زیبایی شناسی و زبان شناسی و منتقد هنری بود.
استعدادهای گوناگون، دانش گسترده، تخیل قوی و تفکر علمیاش که در قرن نوزدهم و حتی در قرن بیستم گاه بیرحمانه توسط منتقدان و مورخان زیر سوال رفته بود و مریدان چندانی نداشت، سر انجام در دهه های اخیر آوازه راستین و به حق خود را یافته است و امروز او در کنار دیگر فیلسوفان جنبش روشنگری فرانسه، یعنی مونتسکیو و ولتر و روسو در مقام چهره برجسته قرن هجدهم فرانسه از جایگاه رفیعی برخوردار شد.
از دیگر آثار دیدرو می توان به «اندیشه های فلسفی» (1746)، گلگشت شکاک (1747) نامه درباره نابینایان (1749)، نامه درباره کر و لالها (1752)، اندیشههایی در تفسیر طبیعت(1753)، نمایشنامه پسر نامشروع (1757)، پدر خانواده (1758)، نگارخانهها؛ مقالات درباره نقاشی (1759 به بعد)، رویای دالامبر (1769) سفرنامه بوگنویل(1773)، مقدمات فیزیولوژی (1773)، نظر خلاف عرف درباره هنرپیشگان (1778).