همشهری آنلاین- سمیرا باباجانپور: آن طور که قدیمی ها می گویند تنقلات بازاری به ندرت در سفره شب یلدا پیدا میشد و آن هم مختص اربابها و خانوادههای پولدار بود. آنچه در سفره مهمانی شب چره جامیگرفت نشان از سلیقه کدبانوی خانه داشت.«احترام فدایی» بانوی پا به سن گذاشتهای است که هنوز هم به رسم گذشته خورد و خوراک یلدا را خانگی آماده میکند. او که اهل محله پونک است از زمانی که ازدواج کرد در باغ فیض زندگی میکند. فدایی میگوید: «مجمع پر بار و رنگارنگ روی کرسی را هنر و سلیقه زن خانه پر میکرد. یادم میآید درخت زردآلویی در باغ خانه پدرشوهرم بود که آلوهایش بسیار خوشمزه بود. مادرشوهرم از همان بهار که درخت شکوفه میداد به بچهها گوشزد میکرد که هستههای زردآلو را دور نریزند. تابستان هستهها را جمع میکرد و چند دقیقه در آب میجوشاند تا تلخیاش گرفته شود وآنها را برای شب چره نگه میداشت. »«فاطمه علینقی» از اهالی محله کن نیز خاطرات جالبی از شبهای یلدا دارد. او میگوید: «تا یادم میآید هندوانه در سفره شب یلدا نبود. چون قدیمیها معتقد بودند هندوانه سردی است. در کل هرآنچه در سفره یلدا جا میگرفت تنقلاتی بود که به قول معروف گرمی بودند. یعنی بدن را در برابر سرما و روزهای سرد محافظت میکردند. انجیر خشک، توت خشک، گردو و کشمش در کنار میوههای خشک تابستانی بساط مهمانی یلدا بود. »
قصههای شیرین تکراری
«فاطمه میرزایی» مادربزرگی که خوب خاطرات کودکیاش در شبهای یلدا را به یاد دارد میگوید: «در قدیم مثل امروز اینقدر خوراکیها متنوع نبود و اگر هم بود مردم عقیده نداشتند که حتماً باید سر سفره یلدایشان باشد. هر کسی به اندازه پول جیبش سفره را میچید. برای شام خوردن به مهمانی نمیرفتند. همه بعد از شام برای شبنشینی و خوردن تنقلات به مهمانی میرفتند. بهخصوص رسم بود که باید مهمان خانه بزرگترها، مادربزرگ و پدربزرگ شوند. در محله کن همه کرسی داشتند. بچهدارها هم ۲ کرسی در ۲ اتاق میگذاشتند. یک کرسی سفید با ملحفههای سفید یا لاجوردی بود. ما بچهها خیلی آهسته زیر کرسی میرفتیم و بیرون می آمدیم. مادرم میگفت: ملحفهها سفید است نگاه هم کنید کثیف میشود. در شب یلدا بچهها بیشتر دور کرسی خودشان جمع میشدند. خوردن تخمه خربزه و هندوانه که مادر و مادربزرگم خشک کرده بودند یا مسقطی های شیرین خانگی حال و هوای دیگری داشت. در شب چره، بچهها خوشحالترین افراد بودند. چون تصویر بیرون پنجره نشان میداد که فردا یک برف بازی حسابی در پیش دارند. همه چیز آن روزها سرجایش بود. از میوهها و تنقلات خانگی تا دانههای برفی که از آسمان میبارید و قصهها و افسانههایی که پدربزرگ میخواند. قصههایی که اگر صد بار خوانده میشد باز تکراری نبود. »
نظر شما