سعید آذین، مترجم زبان اسپانیولی، جز اینکه سالهاست کار ترجمه آثار بزرگان این زبان را عهدهدار شده، تدریس این زبان در دانشگاه، مسئولیت شعر ترجمه در ماهنامه آزما، نافع و گوهران و... را به عهده گرفته است.
او اعتقاد دارد که حتماً نباید دست به ترجمه آثار مشاهیر زد. او اولین کسی بود که با این اعتقاد خوان خلمن و آنتونیو گامونهدا و... را به ایران معرفی کرد. کسانی که بعدها جوایز بینالمللی شعر 100 هزار دلاری سراونتس و لورکا را به خود اختصاص دادند.
- مشکلاتی که مترجمان در ایران با آنها دست و پنجه نرم میکنند، چه مشکلات هستند؟
امروزه دغدغه تمام دنیا این است که مطالبی را به چاپ برسانند که از زبان اصلی ترجمه شده باشد. خوشبختانه این مهم امروزه در ایران رعایت میشود. اما عمدهترین مشکلی که هست ویراستاری آثار ترجمه است. ناشران حاضر نیستند برای ویراستاری ترجمهها، هزینه کنند. اگر هم هزینهای صرف کنند، صرف ویراستار فارسیزبان میشود. به این شکل که ابتدا مترجم، اثری را ترجمه میکند، سپس ویراستار فارسیزبان آن را ویراستاری میکند، در صورتی که آن ویراستار به ادبیات هیچ اشرافی ندارد.
- چه راهکاری وجود دارد؟
باید ترجمه آنقدر تخصصی شود که هرکس در حوزه کاری خودش فعالیت کند. کسی که شعر ترجمه میکند، باید خود، شاعر باشد. در ترجمه رمانها، گاه دیدهایم که یک فصل رمان به دلیل بیاطلاعی و ناآگاهی، از بین رفته است، چون متن آنقدر سخت بوده که مترجم از پس ترجمه آن برنیامده است.
- خب، این موضوع به کلیت کار ترجمه و نهایتاً رمان، لطمه وارد میکند!
بله، دقیقاً! چون از ابتدا نتوانستهاند آن را چفت و بست بدهند و یکباره یک فصل را جاانداختهاند. البته کسی متوجه این لطمهها نمیشود. ولی در شعر اگر یک «و» جابهجا شود، سریع مشخص میشود. برای همین است که مترجم شعر باید صنایع شعری را بداند و با شعر آشنا باشد.
اما نظر کلیام این است که بهتر است این آثار چاپ شود تا مردم و جامعه خود، قضاوت کنند. بازار ترجمه بسیار خراب است. وضع آنقدر اسفناک است که همه جرأت میکنند کارهایشان را چاپ کنند. چرا ما در گذشته شاعر کم داشتیم؟ چون دور و برمان پر از شاعرهای خوب بود و کسی جرأت چاپ آثارش را به خودش نمیداد. ولی الان پشت سر هم کتاب چاپ میشود و آب هم از آب تکان نمیخورد.
- تحصیلات آکادمیک دردی را دوا نمیکند؟
باید ریشهای از دانشگاهها اقدام کرد. چون با رفتن به کلاس زبان و... کسی نمیتواند مترجم شود. با دانشگاه میشود به این مهم دست یافت، مشروط به اینکه برای ترجمههای زبانهای مختلف فقط 12 تا 16 واحد ترجمه نداشته باشد. بسیار بیشتر از این مورد نیاز است. من کسی را میشناسم که نثر و شعر در زبان اسپانیولی تدریس میکند ولی چیزی از شعر سر در نمیآورد، حتی لورکا را هم نمیشناسد. تا زمانی که ناشرها، ویراستارهای باتجربه و کارکشته و دانا سر کار نگذارند و وضع دانشگاهها همین باشد ترجمه در ایران رو به افول میرود و بهبودی نخواهد داشت.
ما جز ترجمههای محمد قاضی و نجف دریابندری و... ترجمههای خوبی نداریم. باید روی ترجمهها نظارت بیشتری شود. ناشرها باید دل بسوزانند. تعداد ناشران دلسوز که خوب میفهمند، کم است و زندگیشان درحد نرمال و معمولی است. ولی ما ناشرهایی داریم که پولشان از پارو بالا میرود و دل هم نمیسوزانند، این در حالی است که حق مؤلف نادیده گرفته میشود. ناشرها تا زمانی سرپا هستند که مؤلفها هستند ولی مؤلف تنها بخشی است که دیده نمیشود.
- اگر این همه کملطفی باشد که کسی انگیزهای برای کار نخواهد داشت!
بله و کاری هم نمیشود کرد. من جزو کسانی هستم که از این راه امرارمعاش نمیکنم. من به کسانی فکر میکنم که از این راه زندگی میکنند و درآمدی ندارند.
- مهمترین عاملی که یک ترجمه را تحت تأثیر قرار میدهد چیست؟
فقط دانستن زبان، کافی نیست. یک مترجم حتماً باید فرهنگ آن زبان را بشناسد و با دنیای آن ارتباط داشته باشد. اگر مترجم، درک کافی و شناخت از نویسنده و فضای فرهنگی او داشته باشد، اثر ماندگار میشود. کار ترجمه را نباید سرسری گرفت و برای چاپ تحویل داد. من وقتی کاری را ترجمه میکنم، بعد از گذشت 15-10 روز، دوباره به سراغش میروم، اگر نتوانستم با آن ارتباط برقرار کنم، ادامهاش نمیدهم.
حال و هوای مترجم هم در ترجمه مؤثر است. ترجمه با نوشتن یک اثر تفاوت دارد. برای کار ترجمه نیاز بیشتری به حوصله و انرژی است. اما باز هم مهمترین عامل دانستن فرهنگ آن زبان است.
- صرف دانستن فرهنگ یک زبان، برای ترجمه، کافی است؟
خیلی کمک میکند. شما اگر زیر آسمان زبان یک کشور قدم نزده باشی نمیتوانی یک ترجمه خوب ارائه کنی. این روزها با وجود ارتباطات وسیع، جوانهای مترجم کمتر تحقیق میکنند. شما برای ترجمه یک شعر باید شاعر آن را معرفی کنی، نه خودت را!
- ولی معمولاً این اتفاق نمیافتد!
بله! چطور ممکن است من 5 زبان از 5 شاعر مختلف ترجمه کنم و همه، یک زبان واحد داشته باشند؟ این زبان مترجم است نه مؤلف.
- چه اصراری است که یک مترجم، همه چیز ترجمهکن باشد. چرا کمتر کسی مثلاً مترجم آثار مارکز یا بر فرض لورکا و... به شکل اختصاصی است؟
صحبت من هم همین است. در دنیا این اتفاق میافتد که مثلاً یک نفر حافظشناس، لورکاشناس، هوگوشناس و... باشد. این برای این است که میخواهند زود شناخته شوند. برای همین به سراغ همه نویسندهها میروند. روی یک نفر کار کردن به مرور شناخته شدن است. من فکر میکنم فقط مسئله نان است که منجر به چنین چیزی میشود.
- نتیجهای که از مقایسه ترجمه در ایران با سایر کشورها به دست میآید، چیست؟
مقایسه که نمیشود کرد اما هرکسی باید کار خودش را بکند. اگر کسی به ماندگار بودن کارش اهمیت بدهد، 100 درصد خودش هم ماندگار میشود.
- دوبارهکاریها چه تأثیری روی روند ترجمه میتواند داشته باشد؟
بسیار دیده شده که کارهایی ترجمه شده و از روی آنها کپی کردهاند. من معتقدم در صورتی میشود کاری را که قبلاً ترجمه شده، مجدداً ترجمه کرد که از متن اصلی، ترجمه شود. من نمونه دارم از کاری که کپی شده و همان خطوطی که مترجم قبلی جا انداخته، مترجم جدید هم جا انداخته است. این برای یک مترجم که میخواهد صاحب سبک شود خیلی بد است اما اگر از روی نسخه اصلی ترجمه شود خیلی هم خوب است.
- این کار چه مزایایی دارد؟
ممکن است در متن اصلی کار، اشکالاتی وجود داشته باشد که مترجم با اشرافی که به نویسنده و اثر دارد در رفع آنها میکوشد. بعضی وقتها هم مترجمی که از زبان اصلی ترجمه نکرده، مشکل ندارد، آنکه به انگلیسی ترجمه کرده مشکل داشته و به همین ترتیب، مشکل منتقل میشود و الی آخر. اثری که از ترجمههای غیر زبان اصلی ترجمه میشود لطمه خورده و افت پیدا میکند.
- بنابراین ما نباید یک ترجمه خوب از یک اثر، با چند مترجم ببینیم؟
نمیشود گفت نیست ولی تعدادش کم است. به هر حال هستند مترجمهایی که با فضای اصلی متن آشنایند و فضای ذهنی نویسنده را میشناسند. حرف من این است که یک مترجم حق ندارد اثری را بد و خراب، ترجمه کند، اگر آن را خوبتر از متن اصلی ترجمه کرد که دیگر حسابش جداست.
- ولی در این میان خیلیها معتقدند که به اصل متن باید وفادار ماند!
وفاداری اصل اول یک کار ترجمه است ولی با آنچه من میگویم کاملاً متفاوت است. من منظورم این نیست، منظورم عشق به اثر است. وقتی عشق باشد اثر زیباتر است. خوزه مارتی شاعر انقلابی کوبا میگوید: «چه غم که دشنهات بر سینهام نشیند؟ شعرهایم از خنجرت دلنشینتر است.» این دلنشین به دو تعبیر است.
به دل نشستن و بر دل نشستن. در صورتی که او گفته بود شعرهای من از خنجرت برندهتر است. من از دلنشین استفاده کردم برای زیبایی بیشتر، اینجاست که میگویم میشود دستکاری کرد، اما به شکلی کاملاً زیبا!
- شاید صاحب اثر موافق این دستکاریها نباشد!
برخس، بارها گفته مترجمها در برخی موارد روی کارهایش بهتر کار میکنند. با اینکه او خود، انگلیسی میدانست به این زیباییهایی که ممکن است مترجمها به کار بدهند، اعتقاد داشت.
- قطعاً به عنوان یک مترجم به ترجمههایی که متن مشکل دارند، برخورد کردهاید. چه میکنید در این مواقع؟
زیاد بر نخوردهام ولی اگر احساس کنم که نمیتوانم، دیگر ادامه نمیدهم. کار من چون ترجمه شعر است، شعری را که سخت باشد، از مجموعه حذف میکنم. حذف یک شعر از میان یک مجموعه که 30-20 قطعه شعر دارد، لطمهای به کلیت کار نمیزند. برای من اتفاق نیفتاده ولی دیدهام کسی لجبازی کرده، کار را ترجمه و نهایتاً خراب کرده است و وقتی ترجمه را میخوانی، میبینی آن چیزی نیست که در اصل بوده است.
- آینده ترجمه ایران را چگونه میبینید؟
خب. جدیداً با جوانانی آشنا شدهام که از زبان اصلی ترجمه میکنند و چون این را پیشه کردهاند، موفق میشوند. من نمیخواهم بگویم، من فقط در ابتدا چنین کاری کردهام ولی به این کار اعتقاد دارم. اگر این روند پیش برود در آیندهای نزدیک شاهد کارهای خوبی خواهیم بود.
- در این صورت، شاهد ترجمههای کمی خواهیم بود!
خب چه اشکالی دارد؟ یک مترجم میتواند یک کار ترجمه در کارنامهاش داشته باشد و با همان هم ماندگار شود. همانطور که برای شاعر بودن، سرودن یک شعر خوب کافی است، برای مترجم بودن هم، یک ترجمه خوب کافی است.
- با وجود اینکه کارهای خوبی از شما شاهد هستیم، چرا تاکنون کتابهای مستقل از شما ندیدهایم؟
تحصن ادبی.
- یعنی چه؟
رجوع کنید به همین مصاحبه و از اول بخوانید.