راستش کمی هم بغض میکنم؛ به خاطر رشته بزرگ و بی نهایت ارتباطات که شاید برای بعضی از ما، هنوز کوچک و محصور مانده است...
مطالب سایت مرکز تحقیقات و مطالعات همشهری، مرا به دنیای بیانتهای رشته تحصیلیام میبرد؛ و یادم میافتد که در تمام روزهای دانشگاه، دغدغهام این بود که چگونه باید از پس این رشتهی بزرگ و بی مرز برآیم. خیلی وقتها احساس کردم رشتهی علمی ارتباطات و رسوخ به زمینه های کاری و علمی آن، مستلزم نوع خاصی ازمهارت های ارتباطی است که شاید بعضی ها فاقد آن باشند. آنها نخواسته اند وارد دنیای پیچیده ی روابط «بده و بستانی» شوند. خواسته اند در عالم ارتباطات، «خودشان» باقی بمانند، منهای ارتباطاتی که شاید می توانست آنها را ظاهرا تا سرحد پیشرفت ببرد.
شبکههای ارتباطی همواره مرا و خیلی ها را آزار داده اند. به نظر می رسد بعضی ازمراکز تحقیقی وعلمی و حتی انجمن های حرفه ای، محل نوع خاصی از ارتباطات بین فردی وشبکه ای اند؛ چیزی که به اصطلاح به آن «باند بازی» می گویند. البته بعضی ها هم اعتقاد دارند که نزدیک شدن چند انسان همفکر دورهم و پیش بردن یک مجموعه با هم اندیشی گروهی، الزاما به معنی تشکیل شبکه و باند نیست. به نظرم این حرف تا جایی درست است که درهای گروه، به روی همگانی که تخصص و شایستگی لازم را دارند، باز باشد؛ گروه، خود را محصور و کوچک نگه ندارد و از نیروهای جوان نترسد. ضمن آنکه گروههای این چنینی، باید با هم تعامل لازم را داشته باشند و بجای نفی هم، در پی پوشش حمایتی یکدیگرباشند.
به راستی جایگاه اخلاق در ارتباطات کجاست؟ منظورم از ارتباطات، دامنه ی وسیعی است؛ از روابط بین فردی گرفته، تا شبکه های بزرگ و نیز رشته ی علمی ارتباطات. آیا وقتی حرف از «اخلاق حرفه ای» به میان می آید، این عبارت، پیش از آنکه شغل «روزنامه نگاری» را نشانه رود، نباید فرد فرد مجموعه ی ارتباطات را هدف قرار دهد؟ آیا اخلاق مداری در یک جامعه ی حرفه ای، می تواند دور از اخلاق گرایی تک تک اعضای آن جامعه شکل گیرد و نهادینه شود؟ ارتباطات، وقتی در تور روابط و منافع شخصی و گروهی شبکه های کوچک و بزرگ گرفتار میآید، چگونه می تواند نسخه ی اخلاقی قابل قبول و عملی، برای زیر مجموعه خود –رسانهها- بپیچد؟ ارتباطات بدون اخلاق، چگونه می تواند رسانه های ظاهرا دور از اخلاق حرفه ای را دعوت به اخلاق گرایی کند؟
البته در این مجموعه ی بزرگ، همه یکسان نیستند. همه جا، آدم های متفاوتی هم پیدا می شوند که جریان های غالب را می شکنند، حتی اگر به قیمت شکسته شدن خودشان باشد. کسانی هم هستند که تن به مصلحت های شبکه ای نمی دهند، مجموعه ی خود را رها از قید و بندهای شخصی و گروهی پیش می برند و از پذیرفتن افراد جدید و ایده های تازه، ابایی ندارند.
* * *
وقتی صفحه اول سایت مرکز تحقیقات و مطالعات همشهری را می بینم، دلم روشن میشود. مثل اینکه اینجا برای همه جا هست. دنیایش آنقدر بزرگ است که بزرگی هرکسی، جا را برای دیگری تنگ نمی کند. همه هستند. ارزش دارند؛ ارزشی فراتر از ارتباطات بین فردی. منهای اینهمه، حرف های تازه ای دارد؛ بحثهای کهنه کتابهای سه دهه پیش، اگر هم باز مطرح شود، دید و زبانی نو دارد. گوشه های ناشناخته ارتباطات، در مقاله ای یا مصاحبه ای، خود را نشان می هد و دروازه جدیدی را به رویت باز می کند. همه چیز بوی تازگی میدهد.
* * *
من اینجا بس دلم تنگ است اما هنوز هر سازی برایم بدآهنگ نیست و به نظرم، آسمان هرکجا هم نمی تواند همین رنگ باشد.