اما این طرح هماکنون درست در همان گذرگاه دشواری ایستاده که میتوان از آن به عنوان پرتگاه بیش از نود درصد طرحهای جامع و برنامههای ملی در ایران نام برد: این نکته که مجریان (یعنی دستاندرکاران و مدیران دولتی و آنهایی که باید از این پس با یافتههای طرح دست و پنجه نرم کنند) در مقابل آن موضع بدبینانه و بعضا منفی دارند و البته نکات درستی برمیشمارند از مصادیق ایدهآلیستی بودن بخشهایی از طرح و احیانا عدم امکان اجرای مواردی از آن.
در چنین مواردی معمولا تدوینکنندگان طرح نیز بخش اجرایی را متهم میکنند به عدم تمکین در برابر دانش نوین، روزمرگی، برنامه گریزی و احیانا ناتوانی برای اجرای تغییرات بنیادینی که طرح جامع پیشنهاد کرده است.
متاسفانه تجربه نشان داده است محاجههایی که در این میان درمیگیرد، پیش از آنکه جنبه علمی پیدا کرده و به عمل گرا ترشدن مجریان و عمل گرا ترشدن مشاوران منجر شود، به برخوردهای شخصیتی میان هر دو گروه منتهی میشود، که البته حاصل آن گذشته از اتلاف همه زحمات و هزینهها از دسترفتن فرصت سامانمندی علمی مدیریت شهری و منطقهای در کشور است.
برای اینکه طرح جامع تهران نیز به این سرنوشت دچار نشود، در وهله اول باید مدیران اجرایی مرتبط، اعم از مجموعه معاونت شهرسازی و معماری شهرداری تهران، شهرداران مناطق و مدیران ذیمدخل در وزارت مسکن و شهرسازی و وزارت کشور توجه کنند که هر برنامه جامعی بههرحال در مرحله اجرا با کاستیها و چالشهایی روبهرو میشود و چاره کار نه حذف برنامه و بلکه رفع کاستیهای آن در مرحله اجرا و بعضا حتی مماشات با شماری از نواقص است، تدوینکنندگان طرح جامع نیز باید به تجربه مدیران اجرایی احترام بگذارند و فروتنانهتر به آنچه که درباره نواقص طرح گفته میشود توجه کنند.
به هر رو فراموش نباید کرد که در حالحاضر از نظر شیوه تدوین و حجم دستاوردهای کسبشده طرح جامع تهران یک سرمایه ملی تلقی میشود و این سرمایه فقط در صورتی بهثمردهی میرسد که تمامی دستاندرکاران مرتبط هوشمندانهتر در تجربههای تلخ شکست برنامههای جامع پیشین مداقه کنند و نیز ارادهای غالب و قوی برای رهایی مدیریت اجرایی شهر از روزمرگیهای اجتنابناپذیر، وارد عمل شود.