طوری درباره جلوههای بصری آثار «علی رفیعی» حرف زدم که انگار دارم درباره یک تابلوی نقاشی حرف میزنم؛ هرچند صحنههای نمایشهای علی رفیعی هم شبیه به تابلوهای نقاشیاند.
طبیعی است که در یک نمایش، نور، رنگ و شکلها تنها عواملی نباشند که ویژگیهای بصری صحنه ها را به وجود میآورند: جای قرار گرفتن بازیگرها، شکل حرکتهای آنها، شیوه و همینطور جهت این حرکتها در کارهای رفیعی، همه از عوامل بصری دیگری هستند که زیبایی این تابلوهای نقاشی را بیشتر و آنها را تأثیرگذارتر میکنند.
باز طوری حرف زدم که انگار هدف از شکل دادن به این صحنهها، فقط به وجود آوردن زیبایی بصری است، اما واقعیت این است که در نمایشهای رفیعی، همه این عوامل در خدمت موضوع، مفهوم و احساسهایی هستند که نمایش میخواهد بیان کند؛ آنها این مفهومها و حسها را تقویت و به تماشاگر منتقل میکنند و به او کمک میکنند دریافتش از نمایش و ارتباطی که با آن برقرار میکند، عمیقتر شود. اینطوری بخش مفهومی - حسی و بخش بصری این نمایشها در ارتباط و در خدمت هم قرار میگیرند و یک مجموعه واحد را
به وجود میآوردند، مجموعهای واحد به نام نمایش که میتوانی مدتی طولانی بنشینی و آن را تماشا کنی.
سیامک صفری در نقش آغامحمدخان قاجار - عکسها: رضا موسوی
سیامک صفری، پانتهآ بهرام و علی میلانی
نمایش «شکار روباه» هم که امسال علی رفیعی آن را برای بیست و هفتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر آماده کرده، همه این ویژگیها را دارد و میتواند حدود دو ساعت و نیم، تماشاگرش را با خودش همراه و از لذت تماشای مجموعهای از زیباییها، لبریز کند.
نمایش درباره زندگی آغامحمدخان قاجار است، درباره ظلمی که خاندان زند در حق او میکند و این که چهطور به تدریج خودش هم به موجودی ظالم و بیرحم تبدیل میشود. عمه آغامحمدخان، تنها کسی است که او در دوران نوجوانی در کنارش دارد و همین عمه است که دائماً آغامحمدخان را ترغیب میکند از خاندان زند انتقام بگیرد و قوم قاجار را به سلطنت برساند.
نمایش با تکگویی آغامحمدخان در دوران نوجوانیاش شروع میشود، زمانی که موجودی معصوم و پر احساس است و در طول نمایش میبینیم که چهطور سنگدلی و شقاوت به مرور جای احساس را در وجود این نوجوان باهوش میگیرد.
طراحی صحنه و لباس این نمایش هم مثل همه نمایشهای علی رفیعی کار خود او است. انتخاب سفید، سیاه و خاکستریها، به عنوان رنگهای غالب در صحنه، فضایی سرد، خشن، بیروح و مرده را به وجود آورده که در حقیقت همان فضای غالب در نمایش را منعکس میکند، همان فضای دنیای درونی آغامحمدخان را که روی زندگی همه اطرافیانش هم تأثیر گذاشته؛ آنوقت لباسهای رنگین بازیگرها در این زمینه خاکستری، جلوه بیشتری پیدا میکنند.
به هر کدام از این لباسها که نگاه میکنی، مجموعهای هماهنگ و چشمنواز از رنگها را میبینی که در عین زیبایی، احساسها و حال و هوای شخصیتهایی را نشان میدهند که آنها را پوشیدهاند: آنهایی که شادتر و از زندگی راضیترند، لباسهایی با رنگهای شادتر پوشیدهاند و آنهایی که دلشان تیره تر است، لباسهایی به رنگهای تیرهتر. لباس زنِ شادِ جعفرقلی، یکی از برادران آغامحمدخان، عنابی و فیروزهای است و لباس بیوه جهانسوز، یکی دیگر از برادران آغامحمدخان آبی نفتی تیره با عنابی-زرشکی تیره است ... آنوقت زمانی که بیوه جهانسوز به هدفش نزدیکتر میشود، به جانشینی پسرش به جای آغامحمدخان، رنگ لباسش هم روشنتر و شادتر میشود. خادمان آغامحمدخان هم که پیش از به سلطنت رسیدن او لباسهایی رنگین پوشیده بودند، در زمان سلطنت آغامحمدخان، بارانیهایی بلند و خاکستری میپوشند که رنگ شاد لباسهایشان را میپوشانند و خشونت شخصیت آنها را نشان میدهند.
سیامک صفری و سهیلا رضوی
باز آنقدر درباره ویژگیهای بصری نمایش حرف زدم که عوامل دیگر را فراموش کردم... یکی از مهمترین عوامل جذابیت این نمایش، بازی بازیگرهای آن است؛ سیامک صفری در نقش آغامحمدخان قاجار، یک کار خیلی خوب را ارائه میدهد؛ شیوه راه رفتن، ایستادن، شکل نگه داشتن دستها، چسباندن بازوها به پهلو، انتخاب صدا و لحن حرف زدن و... چهقدر همه اینها به انتقال حسهای درونی این شخصیت به تماشاگر کمک میکنند، به ارتباطی که تماشاگر با درون این شخصیت برقرار میکند و در نتیجه او را بیشتر درک میکند. بازیگران باسابقه تئاتری دیگر نمایش هم: سهیلا رضوی، پانتهآ بهرام، ستاره اسکندری، افشین هاشمی و ... شخصیتهایی جذاب خلق میکنند و استخوانبندی نمایش را محکمتر.
وقتی میخواهم درباره عواملی که در جذابیت نمایش «شکار روباه» نقش داشتهاند حرف بزنم، نباید متن آن را فراموش کنم و نمیتوانم هم، چون متنی عالی با جذابیتهایی خاص است. یکی از این جذابیتهای این متن، که آن را هم علی رفیعی نوشته، بازی با زمان است، این که شخصیتی در زمان حال با شخصیتی در زمان گذشته در یک صحنه، همراه میشوند: در صحنه اول آغامحمدخان را در دوران نوجوانیاش میبینیم و در کنار او زنی پابرهنه را که در زمان حکومت آغامحمدخان در مردهشورخانه کار میکند؛ این زن همان زنی است که آغامحمدخان در دوران نوجوانیاش در دشتهای ترکمنصحرا دیده و میشناخته. بازی با مکان یکی دیگر از جذابیتهای متن است: در صحنهای میبینیم که عمه آغامحمدخان به او میگوید برود بخوابد تا روز بعد راهی ورامین شود. آغامحمدخان میخوابد، رواندازش را تا سر، روی خودش میاندازد و همانطور خوابیده در صحنه باقی میماند تا صحنه بعد که راهزنها او را خوابیده در بیابانهای بین راه پیدا میکنند.
در بعضی صحنهها، گفتوگوی درونی آغامحمدخان پادشاه را با آغامحمدخان دوران نوجوانیاش میبینیم، با آن آغامحمدخان معصومی که در دربار زندها سختیهای زیادی کشیده: بازیگر زمان نوجوانی آغامحمدخان با بازیگر دوران پادشاهیاش حرف میزند و به او میگوید که چه کند؛ اتفاقی که شاید در همه آدمها میافتد، در این نمایش شکلی ملموس پیدا میکند.
جذابیتهای نمایش «شکار روباه» زیاد است ... پیشنهاد میکنم اگر اهل نمایش هستی، حتماً گوش به زنگ باشی و زمانی که اجرای عمومی این نمایش شروع میشود، به تماشای آن بروی؛ آخر نمایش «شکار روباه» در بخش «چشمانداز تئاتر ایران در سال 88» جشنواره فجر امسال اجرا شده و قرار است بعد از تمام شدن جشنواره، اجرای عمومی داشته باشد.