اینطوری شد که به یاد «نشده»ها افتادیم: هر سال لحظۀ سال تحویل با خودت قرار و مدارهای تازه میگذاری و به همۀ چیزهایی فکر میکنی که قرار بوده سال قبل انجام شود و نشده. به نشدهها فکر میکنی؛ به کتابهایی که خوانده نشده، حرفهایی که زده نشده، اخمهایی که وا نشده، قهرهایی که دوستی نشده، منظرههایی که دیده نشده و... به این ترتیب این صفحه، فرصتی شد برای سرودن از حسها و لحظههایی که در دور تند زندگی، مجالی برای فکر کردن و ثبت و ضبطشان پیدا نمیشود. حسهایی که بیشتر آخر سال سراغمان را میگیرند و مجبورمان میکنند به خودمان قول بدهیم که روزهای سال تازهمان، نوتر از سال کهنه باشد! شاید برای همین است که بیشتر سرودههای اعضای تیم شعر، حالوهوای بهاری به خود گرفتهاند.
دعاهای بهاری
دعا میکنم
سبز شود حیاط پشت پنجره
و بهار خودش را
به موقع برساند به درخت سیب
من که کنار نزدم پردۀ خواب را
برای رونمایی بیداری
و حتی ندانستم ساعتم از زمان جا مانده
دعا میکنم سبز شود درخت
و شکوفه بزند لبخند
حتی برای خاطر یک عکس یادگاری!
معصومه رسولی از زنجان
تصویرگری: مهرناز مشرفی، قائمشهر
سوز
دلم میسوزد برای زمستان
که سرفه میشود توی سینهام
و ریشه میکند
زیر شال و کلاه سبز
و جیبهای قرمز بافتنیام
دلم میسوزد
برای برفی که نمیبارد
درختان لختی که سفید نمیشوند
و اخباری که اعلام نمیکند:
فردا تعطیل است!
فریبا دیندار از تهران
تصمیم تازه
روزهایی جاری
روزهایی به عمق خواندنِ
کتابهایی که سالها
رنگ آفتاب را ندیدهاند
و تصمیمی ساده
برای باز کردن گره اخمها
به کوری چشم بند کفشها!
پریا پورزند از تهران
تصویرگری: امیر معینی، تهران
عادتشکنی
فرار کرد
همان دختری که پایش
بسته شده بود به زمین
فرار کرد
از زیر بار اینهمه عادت!
سحر نواندیش از اراک
آخرین دقیقه سال
دارد تمام میشود
روزها هاشور خوردهاند
این آخرین دقیقه از آخرین روز
جای آخرین خط هاشور است
که من آن را با شعری پر میکنم!
نیلوفر شهسواریان از تهران
تصویرگری: شاهین کلانتری، کرج
نوروز
پروانۀ کوچک خیالم بال میزند
بال میزند
و به این فکر میکند
که چند وقت است
به دوستداشتن فکر نکرده؟
آخرین بار
کی برای پرندههای پشت پنجره
ارزن ریخته؟
کی با آبنباتی
دهان کودکی را شیرین کرده؟
با بالهای سنگین مینشیند روی دفترم
امیدوار به روز نو!
پردیس صحرائیان از تهران