او یکی از شش فرزندی بود که در خانه چارلز هنری گرین- مدیر مدرسه برک همسپتد- و ماریون گرین چشم به جهان گشود. گرین بعدها عنوان کردکه یک نویسنده، همواره از عقدههای درونی رنج میبرد. چیزهایی که ذهن او را به خود مشغول میکرد، از تجربیاتش در مدرسه برکهمپستد سرچشمه میگرفت. او در آنجا با کسانی روبهرو شد که برچسب «ابلیس محض» بر پیشانیشان خورده بود.
بهشت از نظرش قابل قبول و باورکردنی مینمود چرا که در دوزخ زیسته بود. کتابهای «گنج سلیمان» نوشته رایدر هاگارد و «افعی میلان» نوشته جوری بوون، نخستین آثاری بودندکه از نظر ادبی بر او تاثیر دیرپایی بر جای نهادند و زمینهکار تمام زندگیاش را فراهم آوردند؛ «شیطان» واقعی به دنبال دنیایی که «خوب» واقعی را توان زیستن در آن نیست.
دوران بلوغ «گرین» دوره شادی نبود؛ او خانه را ترک گفت و تنها نتیجهای که به دست آورد، خستگی و سرخوردگی از آزادی جدیدش بود.
پس از چندی به خانه بازگشت و تحت روانکاوی قرار گرفت و اندکی از حالت انزوا بیرون آمد لیکن از نظر روانی و احساسی، شدیدا از پا درآمده بود. پس از فارغالتحصیلشدن از برک همپستد، تحصیلات خود را در کالج بالیول در دانشگاه آکسفورد ادامه داد و در سال1925 موفق شد در رشته تاریخ مدرن، رتبه دوم را به دست آورد. هنگامی که دانشجو بود، به حزب کمونیست پیوست و پس از شش هفته، این تجربه سیاسی را کنار گذاشت. گرچه ارتباط او با حزب کمونیست بسیار کوتاه بود ولی بعدها چند مقاله در گرامیداشت «فیدلکاسترو» و «هوشیمینه» نوشت.
در مجموع، آثار گرین، رمان، شعر، تراژدی، مقاله و داستان کودکان را در بر میگیرد. دیگر آثار او در زمینههایی چون خیانت، تعقیب و آرزویمرگداشتن است. آثار بعدیاش یعنی «نام عمل»(1931) و «شایعه شبانگاه»(1931) کارهای موفقی بودند. گرین یک سری از داستانهای خود را «سرگرمکننده» میخواند و با انتشار اولین داستان از این گروه به نام «قطار استانبول»(1932)، با موفقیت بینظیری روبهرو شد. این داستان در ایالات متحده آمریکا با نام «قطار سریعالسیر شرق» منتشر شد.
«گرین» دوازدهسال پس از تغییر مذهب، «صخره برایتون»(1938) را منتشر کرد؛ این نخستین داستانش بود که به وضوح به الهیات و مسائل مربوط به آن میپرداخت. در سال1939 کتاب دیگری از وی در سری «سرگرمکنندهها» به نام «مامور مورد اعتماد» چاپ شد. در همان سال، کتاب «جادههای بیقانون» منتشر شد که ماجراهای سفر سال1938 گرین به مکزیک است؛ همان دورانی که آزار و شکنجه کشیشهای کاتولیک به طرز گستردهای جریان داشت.
گرین در طول جنگ جهانی دوم برای ماموریتی محرمانه از سوی وزارت امور خارجه بریتانیا به افریقای غربی رفت و سه سال در آنجا ماند. در سال1943 داستانی از گروه «سرگرمکنندهها» به نام «وزارت ترس» به چاپ رساند. او در سال 1947 مجموعه داستانی به نام «نوزده داستان» - که بعدها در سال 1954 با نام «بیستویک داستان» تجدید چاپ شد – نوشت. به دنبال آن در سال 1948 «اصل مطلب» یا «جان کلام» منتشر شد.
هرچند گرین، تجربه ناخوشایند دو جنگ جهانی را پشت سر گذاشته است، اما چون دیگر نویسندگان همعصر خود، نویسندهای سیاسی نیست یا بهتر است گفته شود که با سیاست، برخورد مستقیم و سادهاندیشانهای ندارد. از زمینههای اصلی داستانهای گرین «مرگ» را میتوان برشمرد. دیگر، تاثیر دوران کودکی نویسنده در آثارش است که اهمیت دارد. خیانت، بیاعتمادی، حسد و معصومیت، تمهای دیگری است که در همه آثار گرین – تقریبا – یافت میشود.
پسزمینه تاریخی و اجتماعی آثار گرین، دیکتاتوری، کشتار، ناآرامی و بحران اقتصادی سالهای دهه1930 است. راهحلهای گراهام گرین – بر خلاف نویسندگان همعصر او – راهحلهای مارکسیستی و انگیزاننده خوانندگان برای انقلاب نیست. جهان داستانهای گرین بیش از آنکه دنیایی آماده انقلاب باشد، جهانی در حال اضمحلال است.
گرین در سال1966، نشان لژیون دونور گرفت و عنوان «همشهری افتخاری» به دست آورد. وی همچنین سه بار کاندیدای دریافت جایزه نوبل ادبی بود. سایر آثار او عبارتند از: «قله لذت»(1972)، «کنسول افتخاری»(1973)، «یک زن غیرممکن» یا «خاطرات دکتر موراز کاپری»(1975)، «عامل انسانی»(1978)، «دکتر فیشه از جنوآ» یا «مهمانی بمب»(1980)، «من متهم میکنم»، «طرف تاریک ینس» و «مسیو کیخوته»(1982).
گراهام گرین سوم آوریل 1991 درگذشت