و نمیدانم چندبار دستتان برای گرفتن یقه کسی که اینگونه به شعور شما توهین کرده هوا را شکافته است؟
شکی نیست که پایان این سریال، اهانت به شعور مخاطبان بود ولی مهمتر شناسایی شخص یا اشخاصی است که اینگونه راحت و بیمقدمه به انبوهی از تماشاگران تلویزیون توهین میکنند و بعد سرشان را بالا میگیرند و تازه برای خود نوشابه باز میکنند و مراسم تقدیر و تشکر میگیرند.
راحتترین کار یقهگیری کارگردان و نویسنده و تهیهکننده سریال است که چرا چنین پایان فاجعهآمیزی برای این سریال که از اول خوب شروع کرده بود، رقم زدهاند، آن هم کسی چون حسن فتحی که پیش از این «شب دهم» را ساخته است.
اما دست به تنبک آنها که بگذاری، صداشان بلندتر است و گلایههایشان بیشتر که مجبور شدهاند طرح اولیه را عوض کنند و 3 پایان برای آن بنویسند تا این یکی به مذاق سفارشدهندگان تلویزیون خوش آید و حالا هم خود را صاحب اثر نمی شناسند؛ بهمعنای واقعی کلمه، مرگ مؤلف.
پایان خوش سریال به سبک فیلمفارسیها، بدجوری لبخند مخاطبان را برلبهایشان خشکاند. سریالی که کاملا با پیشبرد قصه، سیر نزولی را طی کرد و این مسیر جز با دخالتهای وقت و بیوقت دستاندرکاران و مسئولان تلویزیون پشتسر گذاشته نشد.
شخصیتهایی که از ابتدا میشد واقعی بودنشان را با اغراق کمیک پذیرفت، در آخر تبدیل به موجودات ناشناختهای شدهاند که هیچ راهی جز تکرار کلیشههای رایج باقی نماند و عجیب پارادوکسی ساخت «اشکها و لبخندها» با «شب دهم» و «مدار صفر درجه».
دستگاه عریض و طویل صدا و سیما هم آنقدر گسترده هست که نمیتوان مقصر اصلی را شناخت و پرسید که چرا باید چنین محصولی از آن استخراج شود؟ و با کدام منطق و استدلال اینچنین همه چیز سرهمبندی شده است!
شاید مسئولان این دستگاه عریض و طویل، پشت چشم نازک کنند که خب دلتان نمیخواهد، نگاه نکنید، اما نکته همینجاست که هیچ جایگزین قانونی برای تلویزیون وجود ندارد تا حق انتخابی باشد و از آن مهمتر اینکه رسانهای که خود را ملی میخواند و از بیتالمال ارتزاق میکند، آیا نباید پاسخگوی کاری که میکند باشد و حداقل به شعور انبوهی از مخاطبان خود توهین نکند؟
کاش یکی پیدا میشد تا بگوید دستکم یقه چه کسی را باید گرفت؟