این ماجرای بهشدت رسانهای شده و غافلگیرکننده بازگرداندن قانون شوراها به عهد بوذرجمهری، قرار است چه چیزی را پنهان کند؟ آنچه در حال پنهان شدن است را وابگذاریم تا بعد، آسانتر این است که ببینیم چه چیزی را دارد آشکار میکند.
مدیریت شهری (بهمفهوم نوین آن) در ایران پدیدهای حدود یکصد ساله است. همچون همه دیگر نقاط جهان این پدیده در ایران نیز ملازم بوده است با شکلگیری و توسعه مفاهیمی همچون جامعه مدنی، حقوق شهروندی و البته مردمسالاری، از 1285 و تصویب قانون شهرداریها به اینسو میتوان برای توسعه مدیریت شهری در ایران نموداری با شیب رو به بالا را ترسیم کرد.
این نمودار البته همیشه شیب یکنواختی نداشته، در دهههای ابتدایی قرن حاضر قطعا شیبی آرامتر داشته، اما در مواردی همچون تصویب قانون شوراها و چند دوره اجرای آن، این شیب فرازنایی ناگهانی را پیش گرفته است. اصلاحیه اخیر قانون شوراها مفهوم پیشگفته را بازمیگرداند به حدود 80 سال پیش؛ یعنی عهد بوذرجمهری.
البته این مسئله مهمی است که به این شکل دستاوردهای 80 سال تلاش برای توسعه مدیریت محیطی و بسط حقوق شهروندی و فرهنگ شهرنشینی در ایران از دست میرود، اما نکته مهمتر سرنوشت مفاهیم ملازم با پدیده فوقالذکر است.
البته نمیشود گفت فروکاستن قانون شوراها و خلع ید از پدیدهای که از آن بهعنوان پایه مردمسالاری در کشور یاد میشود، لزوما بهمعنای تقلیل مفاهیم مترتب و همراه با آن نیز خواهد بود، اما تجربه صدساله گذشته میگوید که این پدیدهها بهصورت اجتنابناپذیر در تعامل با یکدیگر یا همافزا بودهاند یا بالعکس.
آن نکتهای که پنهانشدنش نگرانی برمیانگیزد همین است؛ مدیریت شهری بهجای خود، در بازگشت به عهد بوذرجمهری تکلیف مفاهیمی مثل جامعه مدنی و حقوق شهروندی چه میشود؟
بعد: قرار بود ساختار دولت کوچک شود، قرار بود 200 هزار شغل زائد از تهران به جاهای دیگر منتقل شوند، قرار بود مدیریت واحد شهری تحقق پیدا کند، قرار بود ساختار مدیریت شهرها در ایران مدرنتر شود و زمینه مشارکت داوطلبانه شهروندان در اینباره فراهم شود... قرار بود دولت تصدیگریها را به مردم واگذار کند و با افزایش اختیارات شوراها تصمیمسازان کلان مملکت ذهنشان فارغ از مسئله زباله و فاضلاب، مشغول مسائل مهم جهانی بشود... اما میگوید هرکس درنهایت بر آن میتند، که جز آن کار دیگری را بلد نیست... صبح بخیر ریاست محترم بلدیه، مطبخ قورخانه را آب بالا زده است تا زانو، یک توک پا تشریف ببرید آنجا.
سرانجام: سالها پیش در جایی کار میکردم که مدیر بسیار عجول و کمحوصلهای داشت. مثلا یکبار که از دست کارمندی عصبانی بود دستور داد سرویس رفتوآمدی که آن کارمند با آن تردد میکرد، بهکلی لغو شود. فردا مدیر اداری برای ایشان توضیح داد که قربان از آن سرویس 18 کارمند دیگر هم استفاده میکنند، گناه آنها این وسط چیست؟
مدیر مربوطه البته آدم روراستی بود و صادقانه اعتراف کرده بود: به این جنبه ماجرا توجه نکرده بودم!
شاید هم فقط با یک شهردار، یا یک کلانشهر مشکل دارند. دوستان راه آسانتری برای حل این مشکل پیدا کنید. چهکار به قانونی دارید که رسیدن آن به این مرحله 100 سال طول کشیده است؟