یکشنبه ۵ مهر ۱۳۸۸ - ۰۶:۱۵
۰ نفر

محسن حدادی: وارد دفتر کارش که شدیم خم شده بود روی یک دفتر 100‌برگ سیمی و چیزهایی می‌نوشت.

پرسیدم شما هم خاطره‌نویسی می‌کنید؟ گفت: نه! این دفتر دو طرف دارد، یک طرف اتفاقات روز و آنچه برایم اتفاق افتاده و دیدارها و ملاقات‌هایم را می‌نویسم و طرف دیگر تحلیل روز. پرسیدم مثلا؟ گفت: اینکه اگر قرار باشد آمریکا به ما حمله کند، چه عوامل داخلی و خارجی از لحاظ زمانی بر این حمله تاثیر‌گذار است و یا اینکه گزارش اخیر البرادعی دارای چه وجوه مثبت و منفی است.

پرسیدم چند تا از این دفترها دارید که گفت: دوماه یکبار یک دفتر پر می‌کنم.

  • دفترها را منتشر نمی‌کنید؟

نه! باید کمی تلطیف شود و بعد منتشر شود. نسل امروز کمی بی‌انصاف شده و ممکن است از یک جمله و یا کلمه برداشت‌هایی داشته باشد که....

  • پس شما هنوز با روزگار جنگ و خاطراتش انس خوبی دارید؟

[باز هم مکث می‌کند] من هیچ خاطره‌ای از جنگ ندارم! گاهی اوقات در کوه، فرضا شخصی می‌آید و خودش را معرفی می‌کند و کلی هم نشانی می‌دهد اما من اصلا یادم نمی‌آید(!) باید توضیح دهد تا کمی یادآوری شود. الان اگر بگویند دو تا خاطره از جنگ بگو، ندارم!

  • شما چند وقت پیش گفته بودید که خاطرات جنگ را دیلیت (delete) کردید، چرا؟ هر دیلیت کردنی دلیل می‌خواهد، گاهی برای جایگزینی مطلب جدید است، گاهی برای پر شدن هارد است و گاهی هم برای خانه‌تکانی و گاهی هم به خاطر مضر بودن آن حالا مثلا فایل است.

بله  دیلیت کردم. دوست ندارم در گذشته زندگی کنم یا با گذشته ارتزاق کنم. انسانی که می‌تواند ظرفیت ایجاد کند هیچ وقت در گذشته متوقف نمی‌شود و آنجا زندگی نمی‌کند.

  • متوقف نمی‌شویم بلکه استفاده می‌کنیم...

بله استفاده می‌کنیم اما اینکه روی سکوی گذشته بنشیند و در حال به فکر نقش باشد، را نمی‌پسندم... انسانی که در گذشته زندگی می‌کند بدون اینکه بخواهد بازنشسته شده است. دیلیلت کردم به خاطر اینکه اعتقادی به این ندارم که از خاطرات گذشته بگویم برای اینکه امروز هویت پیدا کنم. وزارت دفاع هم که رفتم برای خودم هویت جدیدی تعریف کردم. حس می‌کنم آن هویت قابل بیان است اما آن هم برای گذشته است.

 اصولا اعتقاد دارم برای اسوه‌سازی عناصر پایین جامعه را باید ترجمه کرد. عناصری که در جامعه ما‌به‌ازای بیشتر و ملموس‌تری دارند.

 فرض کنید راجع به زندگی من کسی چیزی بسازد، به‌نظرم کار بزرگی نکرده است. حضور در یک خانواده مذهبی و داشتن مسئولیت و شهرت و.. .من کار بزرگی نکردم و آن کسی که به من بپردازد هم کار بزرگی نکرده است.

  •  بالاخره که همین‌طوری نشدید دریابان شمخانی؟!

 نه! می‌خواهم بگویم کار قابل تقلیدی نکردم. اما دوست دارم یک راننده تاکسی یا یک قصاب را برجسته کنیم، کسانی که در جامعه مشابه زیادی دارند و برای دیگران قابل تقلیدند. ما متأسفانه روی بزرگانی که بزرگ هستند، تمرکز تبلیغاتی داریم و دیگران از انعکاس بزرگی‌شان، فقط می‌توانند آه بکشند. انسان‌های مشابه را هیچ‌گاه برجسته نمی‌کنیم، درصورتی که آدم‌های بزرگ مشابه زیادی در جامعه داریم که گمنام هستند.

این اعتقاد امروز من نیست. زمانی که در سپاه خوزستان بودم هم اعتقاد داشتم از آدم‌های پایین باید سردار‌سازی‌ کرد چون مشابه زیادی در جامعه دارند و نتیجه این کار هم در جامعه پژواک دارد. به علاوه اینکه بنیاد تبلیغاتی ما بنیاد ناقصی است. در واقع برای بزرگان جامعه هم درست عمل نمی‌کنیم. تصویری که از آدم‌های بزرگ می‌سازیم، چیست؟ اولا که در این تصویرسازی غلو و دروغ وجود دارد. اخیرا قسمتی از خاطرات فرماندهی را مطالعه کردم، دیدم اصلا چیزی که نوشته شده دروغ است، ایشان چنین کاری انجام نداده!

البته در آن جغرافیا رفته بود اما اینکه بنیانگذار پدیده‌ای باشد، صحیح نیست، ثانیا در ابعاد شخصی و رفتار دینی و خانوادگی و شجاعت و...فردی می‌سازیم که این فرد در همه این ابعاد نمره 20 می‌گیرد! خب اولا این‌طور نبود. ثالثا ما فرد را با این نوع پردازش نابود می‌کنیم. شما به داستان پیامبران الهی مراجعه کنید، حضرت موسی دعوا کرد و آدم کشت(!) حضرت یوسف در زندان وقتی گیر می‌افتد، خدا را فراموش می‌کند و سال‌ها در حبس می‌ماند و خدا هم تنبیه‌‌اش می‌کند. فرزندان حضرت یعقوب تصمیم می‌گیرند برادرشان را بکشند و... ما همه همین هستیم که در جامعه وجود دارد. اینکه طوری افراد را بسازیم که نماز شب‌شان قطع نمی‌شد و به هیچ وجه خطایی نمی‌کردند و... این غلط است، داشتیم چنین افرادی اما...

من در جنگ افرادی سراغ دارم که تا پایان جنگ که فرمانده هم بودند، صلاحیت اداره یک جمع و یا حضور در یک پست سازمانی را هم نداشتند و سازمان مسئول به آنها صلاحیت نمی‌داد. یکی دو مورد هم نبود. البته او که صلاحیت نمی‌داد اشتباه می‌کرد اما حالا وقتی برایشان کنگره می‌گیریم، از همین افراد پیغمبر می‌سازیم! در جنگ افراد یقه بسته زیاد داشتیم که روی دیگران قضاوت می‌کردند بدون اینکه خودشان سندی داشته‌باشند؛ تنها خاصیت‌شان این بود که کتاب شهید مطهری می‌خواندند.

  •  پس شما طرفدار مجید سوزوکی‌ها هستید؟

 نه! افراط و تفریط هردو غلط است نه فرشته بودن و نه اینقدر زمینی بودن. باید نقطه تعادل داشته باشیم. البته آن فرشته بودن، این زمینی بودن را تحمیل کرد. من فکر می‌کنم بعضی از شهدای جنگ اگر زنده می‌ماندند در بعضی از این مراحل انتخاباتی، تایید صلاحیت نمی‌شدند. کما اینکه افرادی داریم که ممکن بود دیروز شهید شوند و امروز تایید صلاحیت هم نمی‌شوند.

  • خب این‌طوری که تحلیل می‌کنید نباید خاطرات‌تان را دیلیت کنید چرا که برای تشخیص سره از ناسره به شاخص نیاز است. اگر هر کسی بخواهد خاطره بنویسد و روایت خودش را از جنگ داشته‌باشد که... 

این یک واقعیت است که ما امروز روایات متعددی از جنگ داریم و تشخیص اینکه کدام روایت درست است، کار دشواری شده است. امروز در جامعه راویانی از جنگ داریم که خود در جنگ نبودند؛ راویان جنگ‌نادیده! راویان جنگ‌نادیده‌ای که برای کسانی روایت می‌کنند که آنها هم جنگ را ندیدند.حالا اینکه چرا خاطرات را پاک می‌کنیم و می‌شود انحرافات را تصحیح کرد و یا از بروز آن جلوگیری کرد یک بحث دیگر است. اما من نمی‌خواهم طوری باشد که اگر این کار را انجام دهم، برداشت خودم این خواهد بود که من به‌دنبال اثبات خود هستم. نمی‌خواهم طوری با این پدیده رفتار کنم که قرائت و روایت دیگران ترسیم وضعیت خاصی از من باشد. به این دلیل پاکشان می‌کنم اما به‌طور قطع، باید و حتما حساس باشم.

  •  خب با خاطرات دیلیت شده که نمی‌شود.

بزرگ‌ترین امدادهای غیبی زمان جنگ این بود که امام خمینی(ره) از ما و آنهایی که می‌توانستند سربازان فرهنگی شاه بشوند، آدم‌هایی ساخت که از سر کوچه به درون مسجد، از دل مساجد ـ به شکل تجمعی ـ به خیابان‌ها و از قلب تظاهرات به پشت خاکریز‌های جبهه‌ها آمدند و شهید شدند و یا آن حماسه‌ها را آفریدند؛ این امداد غیبی است. یعنی تغییر روحیه‌ها. اما اینکه بگوییم امام زمان(عج) به ما گفت از اینجا بروید و از آنجا نروید که میدان مین است و … به اینها اعتقاد ندارم و با راویان این‌گونه روایت‌ها هم برخورد می‌کنم.

  •  پس خاطرات‌تان را دیلیت نمی‌کنید، شاید هم فقط دیلیت می‌کنید و شیفت دیلیت(Shift+Delete) نمی‌کنید! پاک‌کردن موقتی برای مثلا خلوت شدن دسک‌تاپ!

 [می‌خندد و گویا سماجتم اذیتش می‌کند و می‌گوید: چی گفتی اول مصاحبه؟ آهان... وای مین یارب‌العالمین...و زیر لب تکرار می‌کند] پاک می‌کنم به معنای من آنم که رستم بود پهلوان. من از بداخلاقی‌ها ناراحتم؛ مثلا کسی بلند می‌شود می‌گوید شما جهاد اکبر نکردید و جهاد اکبر از اصغر مهم‌تر است و... طرف زمانی که میدان جهاد اصغر باز بود، نیامد! حالا مرا توصیه به جهاد اکبر می‌کند، اینها دکان است و باید مراقب باشیم.

کد خبر 91305

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز