بعد از او نوبت الف. بامداد بود که با تجدیدنظر در استفاده از وزن عروضی و سرودن در قالب تازهای به نام «شعر سپید» تحولی در حوزۀ موسیقی شعر ایجاد کند.
بعضی از منتقدان دربارۀ حرکت تازۀ این شاعر گفتند: او «شعر را یکسره از قید و بند وزن آزاد کرد». هنوز هم که هنوز است، خیلی از شاعران سرودن شعر سپید را آسان میدانند؛ چون از نظر وزن و موسیقی، قاعدهای در آن نمیبینند. درست است که شعر سپید -برخلاف قالبهای کلاسیک گرهخورده به وزن عروضی- از نظر موسیقی الگویی ثابت و مشخص ندارد، اما این به معنای نداشتن هیچگونه موسیقی و آهنگی نیست.
حضور موسیقی در شعر سپید، شکلی نامرئی و سیال دارد. ولادیمیر مایاکوفسکی، شاعر روس دربارۀ وزن شعر میگوید: «وزن، قدرت اساسی و نیروی بنیادی شعر است. نمیتوان تشریحش کرد، تنها میتوان دربارهاش حرف زد؛ همانطور که دربارۀ اثر مغناطیسی یا الکتریسیته حرف زده میشود... شاعر بایستی درست چنین احساسی را در مورد وزن در خود به وجود بیاورد؛ نه این که برود و وزن را از شعر دیگران از بر کند.»
موسیقی در شعر سپید، صورتی منحصربهفرد و غیرقابل تکرار دارد. به همین دلیل نمیتوان از روی آن، کلیشههای ثابت ساخت و به تولید انبوه شعر دست زد. موسیقی هر شعر بستگی شدید به مضمون، نگاه، عاطفه، اندیشه و دیگر عوامل سازنده و عناصر حاضر در آن دارد. رمز تکرارناپذیریاش نیز در همین ویژگی پنهان است. مثل اسکلتی که برای خانهای ویژه طراحی شده و نمیتوان از آن در ساخت آپارتمانهای انبوه استفاده کرد.
اگر وزن عروضی مثل یک ماز، شاعر را از دالانهای از پیش ساخته شده به مقصد میرساند، شعر سپید فضای خالی گستردهای را پیش رو میگذارد که تنها راه رسیدن به مقصد در آن، ایجاد راهی شخصی و پیمودهنشده است. میبینید که برخلاف تصور شاعران تازهکار، انتخاب راه دوم، پرزحمتتر و پرخطرتر است.
اما نکتهای که نباید از قلم بیفتد این است که آشنایی با وزن عروضی و سرودن در قالبهای کلاسیک در موفقیت شاعر نیمایی و حتی سپید تأثیر زیادی دارد. سر و کله زدن با محدودیتهای وزن عروضی، قافیه و ردیف و قالبهای کلاسیک، سبب ورزیدگی ذهن و زبان شاعر خواهد شد. علاوه بر این در بسیاری از شعرهای سپید موفق، رگههایی از وزن عروضی دیده میشود.
به همین دلیل است که خیلیها اولین پلۀ سرودن و پیششرط ورود به شعر سپید را تجربههای کلاسیک و موزون میدانند. شاید برایتان جالب باشد که بدانید بنیانگذار شعر سپید فارسی نیز کارش را از همینجا شروع کرده است.
*
«کیستی که من اینگونه به اعتماد
نام خود را با تو میگویم
کلید خانهام را در دستات میگذارم
نان شادیهایام را با تو قسمت میکنم
به کنارت مینشینم و بر زانوی تو
اینچنین آرام به خواب میروم؟...»
«سرود آشنایی» سرودۀ الف.بامداد