نوشتن یک کار تماموقت است. شاعر باید همیشه چشم و گوش و هوشش برای دریافت چیزهای تازه آماده باشد. همیشه باید خودکار و کاغذی دم دست باشد که کشفهای تازه از یاد نروند و به شکل منظم باید مشغول تمرین بود تا به زبان و بیانی پخته در انتقال حرفها رسید.
باید خواند. باید یاد گرفت و هر روز چیزهای تازه به خود افزود. باید وقتی را به فکر کردن اختصاص داد. باید طعم اتفاقها را چشید و نرمی و زبری تصویرها را لمس کرد. باید از خود خارج شد. باید در چشمهای هنرمندان دیگر نشست و دید آنها چهطور به جهان نگاه کردهاند. باید به درستها و نادرستها فکر کرد و به قضاوت زمین و زمان نشست. باید خود را نقد کرد ... و هزار و یک باید دیگر! برای «شدن» اینهمه «باید» کلی وقت و انرژی لازم است. نوشتن مثل هر کار تخصصی و حرفهای دیگر، قواعد خودش را دارد و تخصصهای ویژهای را طلب میکند.
تاریخ ادبیات پر است از شاعران و نویسندگان بااستعدادی که از رسیدن به قله محروم ماندهاند. فتح این قلۀ سرکش، سختکوشی و مهارت یک کوهنورد کارکشته را نیاز دارد. اگر چشمانتظار ایستادن بر قله هستید، باید همۀ توان خود را صرف بالارفتن بکنید. باید با سنگها و سختها دست و پنجه نرم کنید و همیشه در حرکت باشید. آنها که سرخوش و بیبرنامه به گشتوگذار در دامنهها و پیچوخمها میپردازند، هیچوقت موفق به فتح بلندترینها نمیشوند.
اگر به دنبال یک کار راحت و موفقیت بیتلاش هستید، صادقانه توصیه میکنم هر راهی را انتخاب کنید جز نوشتن، که هزار و یک دردسر دارد!
جزیرۀ دریاچه
ای خداوند!
[...]
مرا در دمی فراغت
دکۀ توتونفروشی کوچکی عطا کنید
با جعبههای کوچک براق
تمیز در کنار هم در ردیف قفسهها
کلوخههای نافشردۀ توتون
یا پارههایی توتون ناپرورده
و ویرجینیای درخشان
آزاد زیر جالیوانیهای درخشنده
و ترازویی نهچندان چرب
و شهروندانی که سر میزنند
تا یکی-دو کلام بگویند و بروند
تا چیزی بگویند یا مویی مرتب کنند
ای خداوند!
[...]
دکۀ توتونفروشی کوچکی به من وام دهید
یا مرا کاری دهید
جز این کار لعنتی نویسندگی
که مغزم را یکدم راحت نمیگذارد!
ازرا پاند، ترجمۀ علی معصومی