عباس تربن: همان‌طور که پیش از این اشاره شد، استفادۀ نابجا، بی‌حساب و کتاب یا تزیینی از وزن عروضی می‌تواند اثر معکوس داشته باشد و شعر را دچار نوعی تصنع کند

متأسفانه این مسئله، گریبان بسیاری از شاعران مستعد را می‌گیرد و سبب می‌شود خلاقیت آنها تا ابد در چهارچوبی ثابت محدود بماند و فکرها و حس‌های شاعرانه‌شان به درخششی که باید و شاید نرسند.

شاید آوردن یک مثال به روشن شدن این مطلب کمک کند: فرض کنید به یک مهمانی رفته‌اید. وقت شام، غذا را در بشقاب چینی خوش‌رنگ و ظریفی سر میز می‌آورند. بشقاب مذکور آن‌قدر زیباست که چشمتان را خیره و شما را ترغیب به خوردن غذای موجود در آن می‌کند. حالا تصور کنید که میزبان به خاطر جذابیت بشقاب، تصمیم بگیرد از آن به بعد همۀ غذاهایش را (از سوپ گرفته تا میوه و دوغ) در آن بریزد. حتماً شما هم قبول دارید که چنین استفاده‌ای از بشقاب زیبا (ضمن نداشتن ربط و تناسب با کارکرد ظرف موردنظر) تنها جنبۀ تزیینی و تفننی دارد و در نهایت موجب ضایع شدن توأمان ظرف و غذا می‌شود!

از این نکته که بگذریم، بعضی از شاعران و منتقدان معتقدند وزن‌های عروضی از فرط تکرار، تأثیر جادویی‌شان را از دست می‌دهند و برای مخاطب عادی می‌شوند. طبیعی است که اگر کسی قادر به حدس‌زدن یا پیش‌بینی یک چیز باشد، دیگر نمی‌توان به آن صفت «غافلگیرکننده» داد.

بحث‌هایی شبیه این، سبب شد که در اولین گام بزرگ، پیشنهادهای تازه‌ای از طرف نیما یوشیج به شعر فارسی داده شود ، که نتیجه‌اش را امروز به نام خود او (شعر نیمایی) می‌شناسیم. مهم‌ترین اقدام نیما در زمینۀ موسیقی شعر، برداشتن محدودیت تساوی طولی مصراع‌ها و قواعد مشخص تکرار قافیه و ردیف در پایان آنها بود.

به موجب این پیشنهاد، شاعر می‌توانست مصراع‌ها را به دلخواه کوتاه یا بلند کند و هرجا که دلش خواست، حرفش را به پایان برساند. دیگر لازم نبود هر مصراع با مصراع بعدی هم‌اندازه باشد. در عین حال اجبار استفاده از قافیه و ردیف در محل‌های مشخص (مثلاً پایان مصرع‌های زوج در قطعه) از بین رفت و تشخیص این که قافیه در کجا و به چه تعدادی بیاید، به خود شاعر واگذار شد.

با همۀ این تغییرها و نوگرایی‌ها، نیما همچنان حفظ وزن عروضی را در شعر ضروری دانست و بر استفاده از وزن عروضی به عنوان یکی از عوامل خلق شعر تأکید کرد.

انسان

تنهای در ملازمت مرگ،
انسان
سلطان پرشکوه،
                                    که با کوه
میثاق الفتی ازلی دارد
گر سنگ سیل و صاعقه بگذارد!

از مجموعۀ «دو با مانع» سرودۀ منوچهر نیستانی

برچسب‌ها