حالا اگر میخواهید وزن را از فاصلهای نزدیکتر لمس کنید، شعر را در دلتان بخوانید و همزمان و هماهنگ با ریتم شعر، با چیزی مثل خودکار روی میز ضربه بزنید. آنچه خواهید شنید وزن در عریانترین شکل ممکن است.
در بیانی تمثیلی، این همان اسکلتبندی اولیه است که هنوز مصالحی (که کلمهها باشند) بر آن سوار نشدهاند.
در واقع کلمهها لباسی هستند که به تنِ وزن عروضی دوخته میشوند. با این توصیف، روشن است که بهترین نتیجه، وقتی به دست میآید که کلمهها درست به قد و قوارۀ وزن دوخته شده باشند؛ نه کوتاه و نه بلند، نه تنگ و نه گشاد. (البته گاهی شاعران سعی میکنند با کشیدن یا فشرده کردن، کلمهها و وزن را با هم متناسب سازند که اغلب نتیجهای جز بیحرمتی و ظلم به یکی از دو طرف ندارد!)
مهمترین کارکرد موسیقی شاید ایجاد فضایی هماهنگ با مضمون و القای حس و حالو هوایی مشابه مفهوم شعر باشد. همانطور که سازها در دو مراسم عزا (سنج) و عروسی (دهل)، دو فضای متفاوت خلق میکنند، هر وزن میتواند دربردارندۀ حسی خاص باشد. به این مصرع دقت کنید: «در به سماع آمده است از خبر آمدنت»*. بدون توجه به کلمهها و در نظر گرفتن معنی، نوعی حرکت در این سطر جاری است که به مخاطب حس جبنش و شادی میدهد. حالا اگر به معنی مصرع دقت کنید، میبینید که حامل خبر خوش و نویدبخش آمدن مهمانی عزیز است. این همان چیزی است که به آن میگویند «هماهنگی وزن و حرف» و به همین دلیل است که در ادبیات کهن، وزنهای مشخصی را مناسب بیان مضامین خاصی معرفی کردهاند.
احتمالاً بعد از این توضیحات شما هم متوجه شدهاید که شاعر موفق، همینطور دست در خورجین وزنهای عروضی نمیبرد و به صورت تصادفی یک وزن را بیرون نمیکشد. همانطور که برای انتقال هر معنی، به سراغ کلمۀ خاصی میروید (و همانطور که اسکلتبندی هر ساختمان، با در نظر گرفتن عوامل مختلفی انجام میشود)، باید در انتخاب وزن شعر نیز وسواس و دقت به خرج بدهید. وزن در شعر نباید جنبۀ تزیینی داشته باشد و از سر تفنن به کار گرفته شود. وزن، جزئی زنده از شعر است و سرسری برخورد کردن با آن، نهتنها فایدهای به حال شعر ندارد، که به خاطر قدرت نهفته در آن، میتواند در جهت منفی عمل کند.
پینوشت:
* مصرعی از زندهیاد حسین منزوی